جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات کهن اشعار مولوی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات کهن توسط DEVIL با نام اشعار مولوی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 219 بازدید, 2 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات کهن
نام موضوع اشعار مولوی
نویسنده موضوع DEVIL
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DEVIL
موضوع نویسنده

DEVIL

سطح
4
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Oct
1,717
4,792
مدال‌ها
7
از آن باده ندانم چون فنایم
از آن بی‌جا نمی‌دانم کجایم

زمانی قعر دریایی درافتم
دمی دیگر چو خورشیدی برآیم

زمانی از من آبستن جهانی
زمانی چون جهان خلقی بزایم

چو طوطی جان شکر خاید به ناگه
شوم سرمست و طوطی را بخایم

به جایی درنگنجیدم به عالم
بجز آن یار بی‌جا را نشایم

منم آن رند مسـ*ـت سخت شیدا
میان جمله رندان‌های هایم

مرا گویی چرا با خود نیایی
تو بنما خود که تا با خود بیایم

مرا سایه هما چندان نوازد
که گویی سایه او شد من همایم

بدیدم حسن را سرمست می گفت
بلایم من بلایم من بلایم

جوابش آمد از هر سو ز صد جان
ترایم من ترایم من ترایم

تو آن نوری که با موسی همی‌گفت
خدایم من خدایم من خدایم

بگفتم شمس تبریزی کیی گفت
شمایم من شمایم من شمایم

مولوی
 
موضوع نویسنده

DEVIL

سطح
4
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Oct
1,717
4,792
مدال‌ها
7
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

……………

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

……………

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

…………

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

……………

وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

……………

در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست

آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

……………

این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا

من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

……………

یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

……………

والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

……………

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

……………

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

……………

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول

آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست

……………

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

……………

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

……………

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما!

گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست!

……………

هر چند مُفلسم نپذیرم عقیق خُرد

کآن عقیق نادرِ ارزانم آرزوست

……………

پنهان زِ دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست

آن آشکار صنعت پِنهانم آرزوست!

……………

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

از کانِ و از مکان پی ارکانم آرزوست!

……………

گوشم شنید قصه ایمان و مسـ*ـت شد

کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست!

……………

یک دست جام باده و یک دست جعدِ یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...

……………

می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار

دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست..!

……………

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست

وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست!

……………

باقی این غزل را ای مطرب ظریف

زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست!

……………

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

من هُدهدم حضور سلیمانم آرزوست !

……………

"مولوی"
 
موضوع نویسنده

DEVIL

سطح
4
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Oct
1,717
4,792
مدال‌ها
7
بشکن سبو و کوزه ای میرآب جان‌ها

تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهان‌ها

بر گیجگاه ما زن ای گیجی خردها

تا وارهد به گیجی این عقل ز امتحان‌ها

ناقوس تن شکستی ناموس عقل بشکن

مگذار کان مزور پیدا کند نشان‌ها

ور جادویی نماید بندد زبان مردم

تو چون عصای موسی بگشا برو زبان‌ها

عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر

چون آینه‌ست خوشتر در خامشی بیان‌ها



مولوی
 
بالا پایین