- Dec
- 3,958
- 24,796
- مدالها
- 6
زنی عاشق دیوی بود و دیو او را در اتاقی پنهان کرده بود. زن دختری داشت به نام انارخاتون که دیو عاشق او بود و به همین دلیل زن، او را از خانه بیرون کرد. دختر رفت تا رسید به یک خانه ای که هفت برادر در آن زندگی می کردند. هفت برادر او را به خواهری پذیرفتند. دیو ماجرا را به زن خبر داد و زن راهی خانه هفت برادر شد و سقزی آلوده به سم به دختر داد. دختر خورد و مرد.هفت برادر انارخاتون را سوار بر اسبی به همراه خورجینی پر از طلا رها کردند که : "هر ک.س علاج این دختر را بداند، طلاها را بردارد و علاجش کند." پادشاهی انارخاتون را پیدا کرد و دل به او بست و به حکیمانش دستور علاج او را داد و علاجش کردند و پادشاه با او ازدواج کرد. پس از یک سال انار خاتون دو پسر زایید.