جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء انشاء (تابلو نقاشی)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ASHOB با نام انشاء (تابلو نقاشی) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 180 بازدید, 1 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشاء (تابلو نقاشی)
نویسنده موضوع ASHOB
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHOB
موضوع نویسنده

ASHOB

سطح
5
 
˶⁠کاربر ویژه انجمن˶⁠
کاربر ویژه انجمن
May
2,067
6,796
مدال‌ها
6
به نظر می‌رسید که تابلو نقاشی جذابیتی نداشته باشد. هنگام ورود، صرفا نقاشی‌هایی که با ظرافت کشیده شده بودند به چشم می‌خوردند. خبری از شگفتی و جاذبه نبود. گالری از افراد مشهور و عادی پر شده بود. هر کدام مجذوب یک تابلو بودند و با یکدیگر گفت و گو می‌کردند. همه‌چیز ساده بود. سالنی بزرگ و نقاشی‌هایی که تعداد بی‌شماری نداشتند. فضا حوصله سر بر و دوست نداشتنی بود. قدم زدم تا به انتهای گالری بروم. فردی ‌که لباس‌های عجیب و رنگارنگ به تن داشت بقیه را صدا زد تا نزد او بروند. گویا مطلب مهمی برای ارائه داشت؛ اما برای کسانی که به نقاشی علاقه داشتند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ASHOB

سطح
5
 
˶⁠کاربر ویژه انجمن˶⁠
کاربر ویژه انجمن
May
2,067
6,796
مدال‌ها
6
با خلوت شدن سالن می‌توانستم بهتر به طرح‌ها خیره شوم. هیچ‌کدام مفهوم ویژه‌ای نداشتند و صرفا مهارت نقاش در به دست گرفتن قلمو را به نمایش گذاشته بودند. غرق در افکار پراکنده‌ام بودم که با یک در کوچک روبه‌رو شدم. در ابتدا خیال کردم که او یک نقاشی دیواری است. نزدیک شدم و دستگیره را کشیدم تا در باز شد. این در راه ورودی به یک انباری قدیمی بود. خبری از سحر و جادو در پشت آن نبود. گرد و غباری صد ساله بر روی هر تابلو نشسته بود. ردپایی محو بر روی زمین دیده می‌شد. مسیر را دنبال کردم. آخرین رد پا نزدیک یک تابلو قرار داشت. خاک عظیمی روی آن را پوشانده بود و طرح اصلی دیده نمی‌شد. گویا دستی تلاش کرده تا خاک را کنار بزند اما در نیمه‌های تابلو پشیمان شده است.

گرد و غبار تابلو نقاشی را پاک کردم. طرحی عمیق از یک تالار آینه! نقاشی زیبا و زنده‌ای بود. نمی‌شد تصور کرد که او صرفا یک نقاشی است. آینه‌ها می‌درخشیدند. هرچه بیشتر به آن خیره می‌شدم وسعت آن بیشتر می‌شد. تابلو نقاشی را در دست گرفتم تا آن را واضح‌تر ببینم. صدای سرفه مرد نگهبان مرا به دنیای واقعی بازگرداند. تابلو را صاحب گالری نشان دادم و او گفت که آن یک تابلو قدیمی است و می‌توانم به عنوان یادگاری به خانه ببرمش. روزهاست که غرق در طرح تالار آینه نقاشی هستم و گمان می‌کنم که روزی درون آن غرق خواهم شد.
 
بالا پایین