بدنه: روزی که پسر عمه را دیدم که جوان رعنایی شده است، چند وقت بعد دیدم پدرم با غم و ناراحتی وارد شد، از او پرسیدم که چرا غمگینی گفت: پسر عمه شهید شده است. اشک همه وجودم را گرفت و غمگین شدم.
آری آن جوان رعنا برای همیشه از دست رفت. این از دستاوردهای جنگ است. روزی که غواصان به اروند زدند و نیامدند. گلها پرپرشدند، درختان و نخل ها سربریده شدند، یاس ها اسیرشدند، از روزی که وطنم غرق در خاک و خون شد،من جنگ را دیدم، روزی که اروند بی پروا شد و کارون بی تاب ، من جنگ را در نگاه کودک آواره دیده ام، جنگی پر از درد ونابرابری و تانک و توپ، شهدای دست بسته و بسته های بمب خوشه ای، من همه را دیده ام.
آری جنگ یک یورش ناگهانی و بی هدف است که تمام مردم از آن بیزار هستند و گریزی ندارند. در هر جنگی خرابی و ویرانه های فراوانی به بار می آید که خسارت های زیادی به همراه دارد و جنگی نابرابر که همه چیز را نابود کرد، جنگ زیر ساخت های وطنم را، آبادی آبادان را، زیبایی خرمشهر را نابود کرد، خاطرات خوش وطن را بر باد داد. جنگ یک دشمن آشکار است.
نتیجه گیری: کاش روزی که جنگ می شود، کودکانی نباشند، مادری نباشد، همسری نباشد، تا عزادار شود. تاریخ وطنم پر از حوادث تلخ است اما این بار جنگ بیش تر از همیشه درد دارد. ویرانی، خانه به دوشی، جانبازان و هزار درد بی درمان و مهم تر از همه خاکی که برای همیشه عقیم شد و محصولی نمی دهد.