- Apr
- 5,475
- 6,423
- مدالها
- 12
غذای کرکس:
تازه به خواب رفته بود که در عالم خوابش گم شد، خوابی عجیب دید! خواب دید که روی زمین نشسته است و دستانش نیستند!
با صدای کرکسی که در آسمان بود به او نگاه کرد، دستانش بر منقار کرکس بود. خم شد تا سنگی بردارد و او را بزند ولی دید دست ندارد.
کرکس را صدا زد و گفت : دستانم را پس بده.
ناگهان کرکس به حرف آمد و در پاسخ به او گفت: عباس تو نیازی به این دست نداری وقتی دوبال به آن زیبایی داری، من گرسنهام دستان تو سیرم میکند.
ناگهان از خواب پرید، حکمت خوابش را نمیدانست تا روزی که بر صحرای داغ نینوا دستانش را بریدند، حکمت خوابش را فهمید و با دوبال زیبایش به سمت آسمان پرواز کرد… .
تازه به خواب رفته بود که در عالم خوابش گم شد، خوابی عجیب دید! خواب دید که روی زمین نشسته است و دستانش نیستند!
با صدای کرکسی که در آسمان بود به او نگاه کرد، دستانش بر منقار کرکس بود. خم شد تا سنگی بردارد و او را بزند ولی دید دست ندارد.
کرکس را صدا زد و گفت : دستانم را پس بده.
ناگهان کرکس به حرف آمد و در پاسخ به او گفت: عباس تو نیازی به این دست نداری وقتی دوبال به آن زیبایی داری، من گرسنهام دستان تو سیرم میکند.
ناگهان از خواب پرید، حکمت خوابش را نمیدانست تا روزی که بر صحرای داغ نینوا دستانش را بریدند، حکمت خوابش را فهمید و با دوبال زیبایش به سمت آسمان پرواز کرد… .