جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فلسفی اوریانا فالاچی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فلسفه و سخن بزرگان توسط ZaHARa با نام اوریانا فالاچی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 609 بازدید, 37 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته فلسفه و سخن بزرگان
نام موضوع اوریانا فالاچی
نویسنده موضوع ZaHARa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZaHARa
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,485
9,616
مدال‌ها
2
واقعاً رنج و عذاب من آنقدر زیاد و طولانی بود؟ ناباورانه این سوال را از خودم می‌پرسم. یک موقعی در کتابی خواندم عذاب‌آورترین لحظه برای یک محکوم موقعی است که از زندان آزاد شود و از خودش بپرسد چطور آن جهنم را تحمل کردم؟ زندگی واقعاً عجیب و غریب است.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,485
9,616
مدال‌ها
2
آن کار را بکن، آن کار را نکن. باید این‌طوری باشی باید این‌طوری نباشی… این چیزها وقتی توی جمعی که مهربانند و معنی آزادی را می‌فهمند باشی، قابل قبول است. ولی وقتی جایی باشی که دیکتاتوری به تو حکومت کرده و حتی از فکر کردن به آزادی هم محروم باشی، آن وقت است که زندگی تو تبدیل به جهنم می‌شود. قانون‌های ستمگرانه‌ای که می‌شود با مبارزه و فدا کردن جانت، آن‌ها را کنار بزنی.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,485
9,616
مدال‌ها
2
نمی‌خواهم بگویم که زندگی مثل یک زیرانداز نرم و راحته که می‌توانی با پای برهنه و خیال راحت رویش راه بروی. نه حقیقت این است که زندگی مثل یک جاده‌ی پر از پیچ و خم و پر از سنگ و خاک است. خاک‌های سفتی دارد که ترا روی زمین می‌اندازند و زخمی و مجروح می‌کنند. پر از سنگ‌هایی است که تنها با کفش‌های محکم و آهنی می‌توانی از روی آنها رد شوی. اگر هم کفش‌های محکم بپوشی تا از آسیب سنگ‌ها در امان باشی، یکی پیدا می‌شود و با سنگ توی سرت می‌زند.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,485
9,616
مدال‌ها
2
فقط آن‌هایی که زیاد گریه می‌‌کنند، می‌توانند قدر زیبایی‌های زندگی را بدانند و از ته دل بخندند. گریه کردن آسان‌تر از خندیدن است.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,485
9,616
مدال‌ها
2
سرمای زمستان فقط برای پولدارها سرگرمی و تفریح است که پالتو پوست می‌پوشند و اسکی می‌کنند و اگر بی‌پول باشی زمستان فقط برایت مصیبت است.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,485
9,616
مدال‌ها
2
یک گیاه که زمین را آرام آرام سوراخ می‌کند و کم‌کم رشد می‌کند، شجاع نیست؟ ممکن یک باد آرام کمی تندتر بوزد و او را از ریشه درآورده و نابود کند یا پنجه‌ی یک بچه موش با فشار بیشتری روی ساقه‌اش برود و او را دوباره زیر خاک کند. با همه‌ی احتمالات او نمی‌ترسد و بلند می‌شود و دانه‌های جدیدی می‌سازد و بعد یک جنگل به وجود می‌آورد
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,485
9,616
مدال‌ها
2
تو خدای تردید و دودلی هستی. یک علامت سؤال داری بین هزاران علامت سؤال دیگر. فقط کسانی می‌توانند پیش بروند که دائماً توی ذهنشان سؤال طرح می‌کنند. آن‌ها به آرامشی که بعد از اعتقاد به آن دست می‌دهد، عادت نمی‌کنند. مثل کشتی شکسته‌ها که برای مدت کوتاهی خودشان را به یک قایق آویزان می‌کرده و استراحت می‌کنند. بعد دوباره به آب می‌زنند. برای اینکه باز هم حرفهای مخالف بزنند و حرف‌های قبلشان را رد کنند و دوباره به عذاب بیفتند.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,485
9,616
مدال‌ها
2
من دوست نداشتم به دنیا بیایم! مامان! هیچ ک.س نمی‌خواهد به دنیا بیاید. این پایین، جایی که شما به آن نیستی می‌گویید، هیچکس دلش نمی‌خواهد به دنیا بیاید. اینجا هیچ انتخابی نداریم. غیر از همین نبودن دیگر چیزی نیست. وقتی حرکت شروع می‌شود، تازه ما با خبر می‌شویم. از خودمان نمی‌پرسیم که چه کسی این تصمیم را گرفت و آیا این تصمیم خوب است یا بد؟ فقط آن را باید بپذیریم و منتظر می‌مانیم تا بعدها خوب یا بد بودن این تصمیم را ببینیم.
 
بالا پایین