دلنوشته {اَنَتَ تغیرت} اثر •مریم فواضلی کاربر انجمن رمان بوک•

[MARYM.F]

نام دلنوشته: اَنَتَ تغیرت ( تو عوض شدی)
به قلم : مریم فواضلی
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @ویتامین
خلاصه:
َانَتَ تغیرت،لیس علیه، فقد
غیرت حالک علی کل من،حاولیک
لماذا تبِتَعد ع*نی؟
لماذا ارتبطت،انفاسی فِیکَ؟
معنی: تو عوض شدی،خودت را گونه ایی عوض کردی که نه فقط برام برای همه ناشناس شدی...
چرا از من دور می شوی؟
چرا خودت را به نفس هام پیوندزدی؟

 

[اولدوز]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
♡قوانین تایپ دلنوشته ♡
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
♡تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته♡
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
♡درخواست تگ♡
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
♡درخواست جلد♡
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
♡تاپیک اعلام پایان دلنوشته♡
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
♡سوالات و مشکلات دلنویسان♡
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡

 

[MARYM.F]

مقدمه:
و اَبعدتنی، الحیاه من بین‌ایدیک،
تدمر کل شیء فی داخلی
ولا یوجد مردشً فی حیاتی
الوئم علیک اَنت یا علی الحیاه القاسیه کثیراً.

این دنیا،مرا از بین دست هات جدا کرد.
همه چیز، در وجودم‌نابود شد؛
دیگر هیچ رهنمایی در زندگی ام وجود ندارد
مقصر این‌همه چیز خودتی؟ یا دنیای سخت و صلابت را

 

[MARYM.F]

الحب،مَثل السرطان یاًتیِ بدون انذار یدمرک کل لحظه تعیش فیها.

عشق، مانند سرطان است بدون هیچ هشدار می آید.
هر لحظه ممکن است تورا نابود کند.

 

[MARYM.F]

بسم الرّب العاشقین

اشهدو اِنیِ احبُکَ کما احبُ الامراهَ التی
حضنتی تِسِعَه اشهر فیَ وجودها
اقسم باّایتیِ ربکّ
انی احبکَ کما اعبدواّ الله
لاتکون قاسیاّ علی قلبی؛ و ادرک لیس مُوجوداّ شخصا یعبدکَ مِثلیِ

بنام خدای عاشقان
شهادت می دهم من تو را؛
مانند زنی که نه ماه مرا در آغوش روحش گرفته می پرستمش،دوستت دارم.
آنقدر سختگیری نکن به قلبم؛
سوگند به آیات خدا
یاد داشته باش هیچکس مثل من عبادتت نخواهد کرد.

 

[MARYM.F]

راحت...
راحت،ايامي
راحة البالي!
و نكسر قلبي و ضاعة ايامي مع كل لحظه انته لست فيها؛
تشتاگ:
تشتاگ روحي في كل لحظه
روحي بعيده
و جسمي في الظلام
اين انت؟
اين انت ؟اشتقت الا عافيتك.

رفتنی
رفت‌روز هایم
هوس‌هایم!
و قلبم‌شکست،گمشد روزهایی که هر لحظه که تو در آن وجود نداری.
تنگ می شود؛
روح‌م در هر لحظه
روحم دور است اما‌جسم اینجاست!
کجایی؟
کجایی که دل‌تنگ است،برای عافیتت.

 

[DLNZ]

«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]​