جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ایده ایده پردازی فیلمنامه نویسی... .

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته سالن ایده توسط EMMA- با نام ایده پردازی فیلمنامه نویسی... . ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 870 بازدید, 27 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته سالن ایده
نام موضوع ایده پردازی فیلمنامه نویسی... .
نویسنده موضوع EMMA-
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط EMMA-
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,125
18,181
مدال‌ها
3

-ایده ناظر بدبینانه:

داستانهای پایان منفی یا بدفرجام که بیانگر بدبینی، احساس شکست و بد اقبالی ما، دیدگاهی منفی نسبت به ابعاد مختلف بشریت است. زندگی آنگونه که ما را به وحشت می‌اندازد، اما می‌دانیم که غالبا همین‌گونه است.شر پیروز می‌شود زیرا بخشی از سرشت انسانی است(محله چینی ها)
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,125
18,181
مدال‌ها
3
اگر در پایان داستان ضد ایده‌ منفی به اثبات برسد در آن صورت با یک داستان تراژیک روبه‌ رو هستیم مثل بوچ‌ کَسیدی و ساندنس کید (جورج روی‌هیل) که هر دو قهرمان داستان (نیومن و رِدفورد) طی یک حرکت انتحاری خود را در معرض تیر شکارچیانشان قرار می‌دهند و فیلم به ما می‌گوید عصر قهرمان‌های اسطوره‌ای غرب وحشی به پایان رسیده. یا «عزیز میلیون دلاری» ساخته‌ کلینت ایستوود که در آن دختری (هیلاری سوآنک) که با کمک یک مربی سابق بوکس (ایستوود) به مقام قهرمانی مسابقات رسیده، با ضربه‌ ناجوانمردانه‌ حریفش قطع نخاع می‌شود و از مربی‌اش می‌خواهد که مرگ را به او هدیه کند. یکی از شاهکارهای پایان تراژیک «محله‌ی چینی‌ها» تاون ـ پولانسکی است که به ما می‌گوید «شر بخشی از سرشت آدمی است و انسان‌ها در بسیاری از موارد نمی‌توانند بر گستره‌ی پرنفوذ شر غلبه کنند.» در حقیقت نویسنده تا عمیق‌ترین لایه‌های وجود آدمی را کند و کاو می‌کند؛ کارآگاه گیتس در اعماق وجودش نه فقط برای کشف معمای پرونده، بلکه برای اثبات خودش قدم به ماجرا می‌گذارد. او که هیچگاه تصور نمی‌کند مظنون پرونده‌اش یعنی اِوِلین مالوری دچار چنان تراژدی پیچیده‌ای در زندگی‌اش باشد، ناخواسته او را به محله‌ چینی‌ها می‌برد، جایی که دست تقدیر مرگ را برای اِوِلین به ارمغان آورده است.

 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,125
18,181
مدال‌ها
3

-ایده ناظر کنایی:

داستانهای نیک/ بد فرجام،بیانگر سرشت پیچیده و دوگانه وجود، دیدگاهی که همزمان مثبت و منفی است، زندگی در کاملترین و واقع‌گرایانه‌ترین شکل خود. در اینگونه آثار یا از عمل بر اساس خواسته خود سر باز می‌زند و یا آنچه را که زمانی طلب می‌کرد، کنار می‌نهد. در واقع او با باختن می‌برد. مشکل نویسنده در تمام این آثار این است که باید صحنه‌ای فاقد کنش یا یک کنش منفی را مثبت جلوه دهد.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,125
18,181
مدال‌ها
3
بدست آمدن چیزی و از دست رفتن چیز دیگر. واقع گرایانه‌ترین دیدگاه، که معمولا برای درآوردن آن در فیلمنامه کار دشوارتری نیز پیش رو خواهیم داشت.نوشتن چنین پایانی به سه دلیل نیازمند عمیقترین اندیشه و بالاترین حد مهارت و استادی است.نخست، رسیدن به پایانی روشن و آرمانگرایانه یا نقطه اوجی تلخ و بدبینانه که رضایت‌بخش و قانع‌کننده نیز باشد کار شاق و دشواری است اما نقطه اوج کنایی کنش واحدی است که در عین حال هم دارای بار مثبت است و هم دارای بار منفی.چگونه می‌توان در کنشی واحد هر دو پیام را گنجاند؟
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,125
18,181
مدال‌ها
3
ثانیا،چگونه میتوان هر دو را بروشنی و با وضوح کامل بیان کرد؟چرا که پایان کنایی به معنای پایان مبهم نیست.ابهام یعنی تیرگی و عدم تعیین،یعنی عدم امکان تمیز میان دو چیز.اما در کنایه نشانی از ابهام نیست.کنایه بیانی است دوگانه و روشن از آنچه به دست آمده و آنچه از دست رفته،پهلو به پهلوی هم. همچنین کنایه به معنای تصادف هم نیست.کنایه حقیقی دارای انگیزه و علتی واقعی است.داستانهایی که پایانی تصادفی دارند،چه بار عاطفی دو گانه‌ای داشته باشند و چه نداشته باشند،بی‌معنا و غیر کنایی‌اند
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,125
18,181
مدال‌ها
3
ثالثا،وقتی موقعیت شخصیت در نقطه اوج داستان هم مثبت است و هم منفی،چگونه باید آنرا به نحوی بیان کرد که دو بار عاطفی در تجربه بیننده از هم تفکیک شوند و یکدیگر را خنثی نکنند؟

کنایه با حالتی غیرجدی و غیررسمی، شکاف آنچه ظاهرا هست و آنچه واقعا وجود دارد را می‌نمایاند.

ایده‌های کنایی در ظاهر پایان خوشی دارند، اما باطنی تلخ و ناخوشایند دارد. در واقع ایده‌ کنایی سرشت دوگانه‌ زندگی را نمایان می‌کند؛ هر خیری سویه‌ شر و تاریکی دارد و جمع این تناقض‌هاست که دنیای ما را می‌سازد.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,125
18,181
مدال‌ها
3
میلز (براد پیت) کارآگاه جوان و پرشور فیلم هفت (اندرو کوین واکر ـ دیوید فینچر) همراه با همکار کارکشته و بازنشسته‌اش سامرست)مورگان فریمن) قدم به قدم جان دوو قاتل سریالی عجیب و غریبی که مقتولانش را بر اساس هفت گناه انجیل می‌کُشد، در نیویورک دنبال می‌کنند. وقتی جان دوو بعد از ارتکاب شش قتل، خود را به پلیس معرفی می‌کند، ما به همراه میلز گمان می‌کنیم که همه‌چیز تمام شده و میلز و سامرست موفق شده‌اند، قاتل را به دام بیاندازند، اما وقتی جان دوو آن دو را به بیابان‌های حومه‌ نیویورک می‌برد و راز قتل همسر میلز را به دلیل حسادت برملا می‌کند و خود را هفتمین گناهکار که مستحق مرگ است معرفی می‌کند، ما به همراه قهرمان درمی‌یابیم، قدرت شر را دست کم گرفته‌ایم. در آخرین سکانس فیلم جان دوو میلز را وامی‌دارد که او را به مجازات گناهش برساند و میلز با کشن دوو نه تنها گواهی مرگ «شر» را امضا نمی‌کند، بلکه نشان می‌دهد شر فراگیر و پایان‌ناپذیر است چرا که جزو سرشت آدمی است. کما این‌که خود میلز هم موفق نمی‌شود خشم و عصبیتش را کنترل کند. فیلمنامه‌نویس در پایان با جمله‌ای پرمایه از ارنست همینگوی ذات بی‌همتا و متناقض زندگی و ایده‌ ناظر اثرش را برملا می‌کند: «دنیا جای خوبی نیست، اما ارزش جنگیدن را دارد.» ایده‌ کنایی موفقیتی است که در ذات خود شکست را به همراه دارد.
 
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,125
18,181
مدال‌ها
3
این الگوها قهرمانانی را نشان می‌دهد که فکر می‌کنند کاملا می‌دانند چه می‌کنند، اما زندگی روی دیگری را به آنها نشان می‌دهد.

1- قهرمان بالاخره به آنچه همیشه در آرزویش بوده می‌رسد… اما برای داشتن آن خیلی دیر شده

2- قهرمان از هدف خود دور و دورتر می‌شود…تا اینکه درمی‌یابد مستقیما به سوی آن پیش می‌رفته است

3- قهرمان مالک چیزی می‌شود که باعث بیچارگی اوست. به هر کاری دست می‌زند تا از شر آن خلاص شود… اما درمی‌یابد که آن چیز مایه خوشبختی است

4- قهرمان چیزی را دور می‌ریزد که بعدا می‌فهمد برای خوشبختی‌اش ضروری بوده است.

5- قهرمان برای رسیدن به یک هدف، ناخواسته همان مسیری را می‌رود که برای دور شدن از آن شاخته شده.

6- کنشی که قهرمان برای نابودی چیزها انجام می‌دهد دقیقا به همان چیزی بدل می‌شود که برای نابودی خودش لازم است.
 
بالا پایین