جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار ایرج میرزا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Hilda; با نام ایرج میرزا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 445 بازدید, 6 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع ایرج میرزا
نویسنده موضوع Hilda;
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط STARLET
موضوع نویسنده

Hilda;

سطح
5
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
2,880
16,283
مدال‌ها
10
خنده

باغ خندان ز گل خندان است

خنده آئین خرمندان است



خنده هر چند که از جد دور است
جد پیوسته نه از مقدور است



دل شود رنجه زجد شام و صباح
میکند اصلاح مزاجش به مزاح



جد بود پا به سفر فرسودن
هزل یک لحظه به راه آسودن



لیک نه که از دود دروغ
برد از چهره ی قدر تو فروغ



تخم کین در دل دانا کارد
خیو خجلت به جبین ها آرد



شو زفیاض خرد تلقین جوی
راست گو لیک خوش و شیرین گو
 
موضوع نویسنده

Hilda;

سطح
5
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
2,880
16,283
مدال‌ها
10
کارگر و کارفرما

شنیدم کارفرمایی نظر کرد

ز روی کبر و نخوت کارگر را



روان کارگر ازوی بیازرد

که بس کوتاه دانست آن نظر را



بگفت ای گنج ور این نخوت از چیست؟

چو مزد رنج بخشی رنج بر را



من از آن رنج بر گشتم که دیگر

نبینم روی کبر گنج ور را



تو از من زور خواهی من ز تو زر

چه منت داشت باید یکدگر را



تو صرف من نمایی بدره ی سیم

مَنَت تاب روان نور بصر را



منم فرزند این خورشید پر نور

چو گل بالای سر دارم پدر را



مدامش چشم روشن باز باشد

که بیند زور بازوی پسر را



زنی یک بیل اگر چون من در این خاک

بگیری با دو دست خود کمر را



نهال سعی بنشانم در این باغ

که بی منت از آن چینم ثمر را



نخواهم چون شراب ک.س به خواری

خورم یا کام دل خون جگر ر ا



ز من زور و ز تو زر، این به آن در

کجا باقی است جا عجب و بطر را؟



فشانم از جبین گوهر در آن خاک

ستانم از تو پاداش هنر را



نه باقی دارد این دفتر نه فاضل

گهر دادی و پس دادم گهر را



به ک.س چون رایگان چیزی نبخشند

چه کبر است این خداوندان زر را؟



چرا بر یکدگر منت گذارند

چو محتاجند مردم یکدگر را
 
موضوع نویسنده

Hilda;

سطح
5
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
2,880
16,283
مدال‌ها
10

دیدار​

دیدم اندر گردش بازار عبدالله را
این عجب نبود که در بازار بینم ماه را

مردمان آیند استهلال را بالای بام
من به زیر سقف دیدم روی عبدالله را

یوسف ثانی به بازار آمدای نفس عزیز
رو بخر او را و بر خوان اکرمی مثواه مرا

هر که او را دید ماهذا بشر گوید همی
من درین گفته ستایش می کنم افواه را

ترسم این بازاریان از دیدن او بشکند
کاش تغییری دهد یک چند گردشگاه را

گم کند تاجر حساب ذرع و کاسب رزاه دخل
چون ببیند برد کان آن شمسۀ خرگاه را

ور بیفتد چشم زاهد بر رخش وقت نماز
لا اله از گفته ساقط سازد الا الله را

هر که او را دید راه خانۀ خود گم کند
بارها این قصه ثابت گشته این گمراه را

در زبانم لکنت آید چون کنم بر وی سلام
من که مفتون می کنم از صحبت خود شاه را

ایکه گویی قصه از زلف پریشان دراز
رو ببین آن طرۀ فر خوردۀ کوتاه را

غبغبی دارد که دور از چشم بدبی اختیار
می کشد از سینۀ بیننده بیرون آه را

کوه نور است آن کفل در پشت آن دریای نور
راستی زیبد خزانۀ خسرو جم جاه را

هچکس آگه نخواهد شد زکار عشق ما
مغتنم دان صحبت این پیر کار آگاخ را

گر تو عصمت خواه می باشم مرم از من که من
پاسبان عصمتم اطفال عصمت خواه را

من ز زلف مشک فام تو به بویی قانعم
سالها باشد که من بدرود گفتم باه را
 
موضوع نویسنده

Hilda;

سطح
5
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
2,880
16,283
مدال‌ها
10

استاد​

گفت استاد مبر درس از ياد
ياد باد آنچه به من گفت استاد

ياد باد آن كه مرا ياد آموخت
آدمي نان خورد از دولت يـــاد

هيچ يادم نرود اين معنــــي
كه مرا مادر من نـــــادان زاد

پدرم نيز چو استــــــادم ديد
گشت از تربيــــــــــت من آزاد

پس مرا منت از استـــاد بود
كه به تعليـــــــم من استاد استاد

هر چه مي دانست آموخت مرا
غــــير يك اصل كه ناگفته نهاد

قدر استـــــــــــــــاد نكو دانستن
حيف استــــــــاد به من ياد نداد

گر بمردست ،روانــــش پر نور
ور بود زنده ، خدايش يار باد !
 

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,457
14,789
مدال‌ها
4
گویند که انگلیس با روس
کرده است عهدی تازه امسال



کاندر پلتیک هم در ایران
زین پس نکند هیچ اهمال



افسوس که کافیان این ملک
بنشسته و فارغند از این حال



کز صلح میان گربه و موش
بر باد رود دکان بقال
 

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,457
14,789
مدال‌ها
4
گفت روزی به جعفر صادق (ع)

حیله بازی منافقی فاسق



کز حرام ربا چه مقصودست
گفت زان رو که مانع جُو
د است
 

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,457
14,789
مدال‌ها
4
گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت



شبها بر گاهواره ی من

بیدار نشست و خفتن آموخت



دستم بگرفت و پا به پا برد

تا شیوه ی راه رفتن آموخت



یک حرف و دو حرف بر زبانم

الفاظ نهاد و گفتن آموخت



لبخند نهاد بر لب من

بر غنچه ی گل شکفتن آموخت



پس هستی من ز هستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست
 
بالا پایین