دیالوگ نویسی [این روزها] اثر «F_PARDIS نویسنده حرفه‌ای انجمن رمان بوک»
- نویسنده موضوع PardisHP
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
- وضعیت
موضوع نویسنده
- Apr
- 2,823
- 23,784
- مدال‌ها
- 8
+ این روزها هر‌وقت صدای تلفن رو می‌شنوم، قلبم تند تند می‌زنه!
- از هیجان؟
+ از ترس!
- از چی می‌ترسی؟ مگه زنگ تلفن ترس داره؟
+ می‌ترسم تلفن رو بردارم و یه صدای پر آه و غم توی تلفن بپیچه، بعد با بغض بگه: مُرد!
- پس از خبر مرگ می‌ترسی.
+ آره خیلی، اگه یکی من رو ببینه فکر می‌کنه خیلی بی‌تفاوتم چون گریه نمی‌کنم! ولی این گریه نکردن حتی از هزاربار گریه کردن هم بدتره!
- از هیجان؟
+ از ترس!
- از چی می‌ترسی؟ مگه زنگ تلفن ترس داره؟
+ می‌ترسم تلفن رو بردارم و یه صدای پر آه و غم توی تلفن بپیچه، بعد با بغض بگه: مُرد!
- پس از خبر مرگ می‌ترسی.
+ آره خیلی، اگه یکی من رو ببینه فکر می‌کنه خیلی بی‌تفاوتم چون گریه نمی‌کنم! ولی این گریه نکردن حتی از هزاربار گریه کردن هم بدتره!
موضوع نویسنده
- Apr
- 2,823
- 23,784
- مدال‌ها
- 8
+ می‌دونی، این روزها دلم خیلی گرفته!
- برای چی؟
+ چون همه آدم‌ها بد شدن... هیچکس نمی‌دونه داره چی کار می‌کنه، کسی به نتیجه‌ی کارش فکر نمی‌کنه، فقط جاده رو می‌گیره و می‌ره جلو انقدر که به بن بست برسه!
- می‌دونی دلیلش چیه؟
+ چون هیچکس به فکر بقیه نیست.
- و هیچکس براش مهم نیست که حرفش یا کاری که می‌کنه ممکنه کسی رو ناراحت کنه... .
- برای چی؟
+ چون همه آدم‌ها بد شدن... هیچکس نمی‌دونه داره چی کار می‌کنه، کسی به نتیجه‌ی کارش فکر نمی‌کنه، فقط جاده رو می‌گیره و می‌ره جلو انقدر که به بن بست برسه!
- می‌دونی دلیلش چیه؟
+ چون هیچکس به فکر بقیه نیست.
- و هیچکس براش مهم نیست که حرفش یا کاری که می‌کنه ممکنه کسی رو ناراحت کنه... .
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
- Apr
- 2,823
- 23,784
- مدال‌ها
- 8
+ این روزها همش به یه چیز فکر می‌کنم.
- به چی؟
+ به این‌که دنیا داره جای بدی میشه.
- چرا؟ مگه چی شده؟
+ چون خیلی‌ها رو می‌شناسم که به زمانی یه گوشه‌ای تک و تنها نشستن، بغض راه گلوشون رو بسته، دل شون شکسته و صورت شون پر اشک شده. بعد تو همون حال... آرزو کردن بمیرن!
- منم یه بار این‌جوری شدم به خاطر یه اتفاق بد تو زندگیم، ولی بعد فهمیدم چقدر خوب شد. خوب شد که فهمیدم که باید بیشتر حواسم باشه برام تجربه شد هرچند تلخ ولی به درد بخور.
+ کاش منم یادم می‌گرفتم مثل تو وقتی یه بار اشتباه می‌کنم دوباره تکرارش نکنم... حیف!
- به چی؟
+ به این‌که دنیا داره جای بدی میشه.
- چرا؟ مگه چی شده؟
+ چون خیلی‌ها رو می‌شناسم که به زمانی یه گوشه‌ای تک و تنها نشستن، بغض راه گلوشون رو بسته، دل شون شکسته و صورت شون پر اشک شده. بعد تو همون حال... آرزو کردن بمیرن!
- منم یه بار این‌جوری شدم به خاطر یه اتفاق بد تو زندگیم، ولی بعد فهمیدم چقدر خوب شد. خوب شد که فهمیدم که باید بیشتر حواسم باشه برام تجربه شد هرچند تلخ ولی به درد بخور.
+ کاش منم یادم می‌گرفتم مثل تو وقتی یه بار اشتباه می‌کنم دوباره تکرارش نکنم... حیف!
موضوع نویسنده
- Apr
- 2,823
- 23,784
- مدال‌ها
- 8
- این روزها همش احساس می‌کنم می‌بینمش.
+ مگه میشه؟!
- وقتی میرم تو خیابون احساس می‌کنم یه جایی بین مردم قایم شده، پشت سرم! برمی‌گردم ولی نمی‌بینمش.
+ توهم زدی حتماً.
- آره ولی این توهم زیادی شیرینِ، باعث میشه فراموش کردنش از قبل هم سخت‌تر بشه.
+ ولی باید باور کنی، درسته خیلی دوسش داشتی ولی اون دیگه تو این دنیا نیست، دیگه قرار نیست ببینیش صداش هم دیگه قرار نیست بشنوی.
- کاش می‌رفتم پیشش.
+ دست تو نیست، پس فقط باید صبر کنی و بقیه زندگی تو بگذرونی.
+ مگه میشه؟!
- وقتی میرم تو خیابون احساس می‌کنم یه جایی بین مردم قایم شده، پشت سرم! برمی‌گردم ولی نمی‌بینمش.
+ توهم زدی حتماً.
- آره ولی این توهم زیادی شیرینِ، باعث میشه فراموش کردنش از قبل هم سخت‌تر بشه.
+ ولی باید باور کنی، درسته خیلی دوسش داشتی ولی اون دیگه تو این دنیا نیست، دیگه قرار نیست ببینیش صداش هم دیگه قرار نیست بشنوی.
- کاش می‌رفتم پیشش.
+ دست تو نیست، پس فقط باید صبر کنی و بقیه زندگی تو بگذرونی.
موضوع نویسنده
- Apr
- 2,823
- 23,784
- مدال‌ها
- 8
- این روزها خیلی دلم برای گذشته تنگ شده.
+ چند سال پیش؟
- خیلی سال پیش، همون موقع که فارغ از مشکلات دنیا فقط به فکر بازی با دوستام بودم... اوت موقع تنها دقدقم نوشتن تکالیف خونه بود.
+ یادته؟ اون روزها همش دلم مون می‌خواست بزرگ بشیم، آخه همه می‌گفتن وقتی بزرگ شی همه چی خوب میشه.
- یادمه، خیلی خوب یادمه! می‌گفتن یه زمان سختی می‌کشی چند وقت بعد همه چی همون طور میشه که می‌خوای... ولی نشد!
+ آره، نشد... .
+ چند سال پیش؟
- خیلی سال پیش، همون موقع که فارغ از مشکلات دنیا فقط به فکر بازی با دوستام بودم... اوت موقع تنها دقدقم نوشتن تکالیف خونه بود.
+ یادته؟ اون روزها همش دلم مون می‌خواست بزرگ بشیم، آخه همه می‌گفتن وقتی بزرگ شی همه چی خوب میشه.
- یادمه، خیلی خوب یادمه! می‌گفتن یه زمان سختی می‌کشی چند وقت بعد همه چی همون طور میشه که می‌خوای... ولی نشد!
+ آره، نشد... .
موضوع نویسنده
- Apr
- 2,823
- 23,784
- مدال‌ها
- 8
- این روزها، احساس می‌کنم... حالت خوب نیست... .
+ درست حدس زدی! دوباره اومد به خوابم.
- باز گفت دوست داره؟!
+ این‌بار با همیشه فرق داشت، خنجرش رو به سمت قلبم آورد! خیلی ترسیدم... .
- چیزی نگفت؟ همین؟!
+ گفت اگه به جز منی کسی تو قلبت باشه، نابودش می‌کنم... گفتم هست! ولی بعد بیدار شدم.
- جالبه! این خواب تو بود، اما می‌دونی تو دنیای واقعی خیلی آدما هستن که از عشق به جنون می‌رسن... .
+ آره، مثل من مثل تو... تو این روزهای سخت.
+ درست حدس زدی! دوباره اومد به خوابم.
- باز گفت دوست داره؟!
+ این‌بار با همیشه فرق داشت، خنجرش رو به سمت قلبم آورد! خیلی ترسیدم... .
- چیزی نگفت؟ همین؟!
+ گفت اگه به جز منی کسی تو قلبت باشه، نابودش می‌کنم... گفتم هست! ولی بعد بیدار شدم.
- جالبه! این خواب تو بود، اما می‌دونی تو دنیای واقعی خیلی آدما هستن که از عشق به جنون می‌رسن... .
+ آره، مثل من مثل تو... تو این روزهای سخت.
- وضعیت
