همگانی این نیز بگذرد...

[اول شخص مفرد]

این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن
هزاران کارگر در من مشغول کارند
روحیه ام در دست تعویض است!

 

[پایان]

حال عجیبی دارد این روزهای من

گیر کرده ام…

بین “ساعتی” که نمیگذرد

و “عمری” که به سرعت

بدون تو “میگذرد

 

[آنی خانوم]

روزها به آرامی می‌گذرند، مانند برگ‌های درختی که در باد می‌رقصند...

 

[.Ana.]

اما آیدین، شاید سرنوشت‌مان این بود
همگی به جنون رسیدیم...

 

[YAMUR]

نمی‌دانم در کدام کوچه و خیابان از زندگی خسته و درمانده ایستاده‌ام، اما میدانم من محکومم به ادامه دادن این کوچه‌ی رنج آور، تا بلکه برسم به خیابانِ آرامش و شاید اگر خوش شانس باشم برسم به شهرِ خوشبختی