جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مطلوب {بادکنک آبی} اثر •elahe.shab کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط elahe.shab با نام {بادکنک آبی} اثر •elahe.shab کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,333 بازدید, 31 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {بادکنک آبی} اثر •elahe.shab کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع elahe.shab
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

elahe.shab

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
82
203
مدال‌ها
2
Negar_۲۰۲۳۰۲۰۷_۲۱۰۴۰۶.png
موضوع:بادکنک آبی
نویسنده:elahe.shab
ژانر:درام،عاشقانه،اجتماعی
ناظر : @فاطماگل

مقدمه:
کاش می‌شد بچگانه زندگی کرد.
کاش میشد کودکانه بازی کرد.
کودکانه خانه ساخت.
کودکانه زنده بود.
کاش میشد شهر قهر،قهر تا قیامت را سرود
قیامتی که چند ساعتی بیشتر نبود
کاش می‌شد کودکانه گریه کرد.
کاش می‌شد کودکانه خنده کرد.
هیچگاه بزرگ نشد.
کاش میشد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,475
6,423
مدال‌ها
12
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png


عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته کاربران]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده

elahe.shab

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
82
203
مدال‌ها
2
کاش برگردم به بچگیم... .
آن زمان که خرس قهوه‌ای پشت ویترین، بزرگ‌ترین آرزویم بود.
کاش بشوم بچه‌ای که آرزوهایم خلاصه می‌شد، در نشستن برف روی زمین.
کاش می‌شدم بچه‌ای تا بازی کنم بی‌دغدغه،
تا بخندم، بی‌بهونه.
کاش می‌شد بزرگ نشد...بالغ نشد...سنگ نشد... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

elahe.shab

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
82
203
مدال‌ها
2
بچه که بودم، چشمانم همیشه دنبال آن بادکنک آبی رنگی بود، که در میان بساط آن خرده فروشی بود؛ که همیشه گوشه خیابان، درست روبه‌روی مدرسه ام بساط می‌کرد.

از شیر مرغ تا جان آدمی در بساطش داشت...
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

elahe.shab

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
82
203
مدال‌ها
2
اما من در سکوت فقط خیره می‌شدم به آن بادکنک آبی رنگی که، هیچکس انتخابش نمی‌کرد.

اصلا آن‌را نمی‌دیدند که بخواهند انتخاب کنند.

اما دل بی‌قرارم، نمیفهمید.

هربار که زنگ آخر خورده می‌شد.

انگار در دلم زلزله می‌شد.

نکند نگاه کسی بیافتد به آن بادکنک آبی رنگ بخرد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

elahe.shab

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
82
203
مدال‌ها
2
آن بادکنک آبی رنگی که در لابه‌لای اسباب اثاثیه‌اش بود؛پر از گرد‌غبار بود.

مدرسه که تعطیل می‌شد بچه‌ها می‌ریختن سرش؛ او هم نامردی نمی‌کرد هرچه اسباب‌بازی عتیقه اش بود، می‌انداخت به بچه‌ها.

فردایش که می‌شد، همیشه مادری درحالی که دست بچه‌اش را کشان کشان می‌کشید. می‌برد پیش بساطش، پولش را به‌زور میگرفت، شاید هم نمی‌گرفت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

elahe.shab

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
82
203
مدال‌ها
2
هرچند چیزی نمی‌خریدم.

اما راهی میشدم، تا دلم را ارام کنم.

تا ببینم جای بادکنک آبی رنگم، امن است.

اما یک روز... .

یک زمستان سرد و سخت بود.

مدرسه‌ها تعطیل شد اما من رفتم‌...

تا باز ببینم که امروز هم جای بادکنک آبی رنگم امن است.

اما بساط فروش نیامد.

فردا هم نیامد... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

elahe.shab

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
82
203
مدال‌ها
2
یک هفته گذشت، اما بازهم نیامد...
دروغ چرا ۲۰ سال گذشت اما بساط فروش...
بازهم نیامد...
حالا که فکر میکنم، چرا باید دیگران هم مثل من عاشق بادکنک آبی رنگی بشن...
همیشه از دور عاشق بودن...
از دور دوست داشتن راحت است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

elahe.shab

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
82
203
مدال‌ها
2
چه کسی فهمید پشت خنده‌هایم،کودک افسرده‌ام جا مانده است.

چه کسی فهمید پشت جوک های تلخم، کودک افسرده‌ام جا مانده است‌.

چه کسی فهمید پشت هر حرف نگفته، هزاران غم نهفته،هزاران زخم برداشته.

پشت این دیوار سنگی،دلی از جنس شیشه‌ جا مانده است‌.

پشت آن دشت گل سرخ، سرزمینی از "مین"جامانده است‌.

کاش می‌شد...
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین