جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی کتاب بادیگارد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط ZAHHRA با نام بادیگارد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 378 بازدید, 8 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع بادیگارد
نویسنده موضوع ZAHHRA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZAHHRA
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6

images (42).jpg download (69).jpg
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
کتاب بادیگارد نوشته‌ی کاترین سنتر یک عاشقانه‌ی شوخ و بانمک است؛ یک رمان بسیار راحت‌خوان و دلنشین. هانا بروکس در این داستان در سخت‌ترین شرایط زندگی خود در حالی‌که مادرش فوت کرده است و دوست‌پسرش نیز او را رها کرده است برای فرار از واقعیت تلخ زندگی‌اش پیشنهاد شغلی جدیدی را که محافظت از یک ستاره‌ی سینماست قبول می‌کند. اما هانا با مشکل جدیدی روبه‌رو می‌شود: او عاشق می‌شود! این کتاب یکی از موفقیت‌آمیزترین نوشته‌های کاترین بوده است و نامزد بهترین کتاب عاشقانه‌ی سال 2022 گودریدز بوده است.
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
کاترین سنتر شروع کرد به نوشتن رمان بادیگارد (The Bodyguard) که عاشقانه‌ای‌ست آرام، شیرین و پر از لحظات شادی و خنده. داستان این رمان هم درست همین‌طور عمل می‌کند. ماجرا از روزهای تلخ هانا بروکس شروع می‌شود. هانا دوران بسیار سخت را در زندگی‌اش سپری می کند. مادر هانا به تازگی فوت کرده است و دوست‌پسرش هم بلافاصله پس از مراسم تشییع جنازه هانا را برای همیشه ترک می‌کند.
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
شما اگر در این شرایط بودید چه می‌کردید؟ هانا تصمیمی می‌گیرد که خیلی از ما نیز در شکست‌های عاطفی‌مان همان کار را می‌کنیم. او به شغلش پناه می‌برد و سعی می‌کند با غرق کردن خود زیر حجم زیاد کار مشکلاتش را فراموش کند. اما شغل هانا چیست؟ هانا یک بادیگارد است. او شخصیت جالب و پیچیده‌ای دارد. از آن دخترهایی‌ست که فکر می‌کنید که معلم مهدکودک است اما حتی می‌تواند با دربازکن آدم بکشد!
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
از سوی دیگر داستان نیز با یک کمپانی هالیوودی بزرگ مواجه هستیم که در پی آن است تا از مهم‌ترین دارایی خود محافظت کند. هانا توسط همین شرکت به استخدام درمی‌آید تا یک وظیفه‌ی مهم را به انجام برساند و آن چیزی نیست به‌جز محافظت از جک استیپلتون، ستاره‌ی بزرگ سینما. جک استیپلتون ستاره‌ی بی‌بدیل سینمای هالیوود است و مانند خدایان یونانی جذاب و خوش‌قیافه است. اما او هم مشکلات شخصی و خانوادگی خودش را دارد. جک به‌صورت شبانه‌روزی توسط فردی ناشناس تعقیب و تهدید می‌شود.
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
رمان‌ بادیگارد پر است از شخصیت‌سازی‌های عمیق و جالب. کاترین سنتر برای شخصیت‌سازی به عمیق‌ترین مسائل درونی هر کاراکتر می‌پردازد و از تیپ‌سازی و پرداخت سطحی پرهیز می‌کند. برای مثال شخصیت جک استیپلتون پر است از همین جزئی‌نگری‌های ریز. جک استیپلتون برادرش را سه سال پیش از دست داده است و حالا درحالی‌که درگیر تهدیدهای تعقیب‌کننده‌اش است باید برای مراقبت از مادرش که از سرطان رنج می‌برد، به زادگاهش آستین برگردد.
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
اما او نمی‌خواهد خانواده‌اش در مورد فردی که او را تهدید می‌کند چیزی بدانند، یا این‌که از این باخبر شوند که اوضاع به‌حدی حاد است که او نیاز به بادیگارد شخصی دارد. بنابراین جک از هانا درخواست می‌کند که به‌عنوان نامزدش در این سفر همراه او باشد تا از نگرانی‌هایی که مادرش درباره‌ی آینده‌ی جک دارد بکاهد.
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
خب حالا این فرصت خوبی برای هانا، شخصیت اصلی داستان بادیگارد است تا از اتفاقات غم‌باری که برایش رخ داده‌است فاصله بگیرد. قرار گرفتن در این وضیعت پیچیده و پرکار جدید مسلما ذهن او را از مسائلی که نباید به آن‌ها فکر کند دور خواهد کرد. مگر این‌که هانا در سفر جدید خودش عاشق شود! ادامه‌ی این رمان جذاب را شما بخوانید تا ببینید که چه اتفاقی برای هانا می‌افتد. آیا او عاشق جک می‌شود؟ تکلیف تعقیب‌کننده‌ی جک چه خواهد شد؟
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6

در بخشی از کتاب بادیگارد می‌خوانیم:

همان روزی که گلن مرا از مأموریت مادرید خط زد، ماشینم روشن نمی‌شد و در نهایت، رابی مرا با پورش قدیمی‌اش در باران شدید به خانه برد. مشکلی نبود، در واقع، بهتر هم شد، چون هنوز به تولیدو دعوتش نکرده بودم. شاید به‌خاطر باران بود - به‌قدری شدید می‌بارید که برف‌پاک‌کن‌ها، حتی در سریع‌ترین حالت‌شان، به‌سختی می‌توانستند کنارش بزنند - ولی تا وقتی به خانه‌ام نرسیده بودیم، متوجه نشده بودم که رابی به طرز عجیبی در راه خانه ساکت بود. باران برای پیاده شدن در همان لحظه بیش‌ازحد شدید بود، به همین دلیل رابی ماشین را خاموش کرد و فقط تماشا کردیم که آب پنجره‌ها را می‌پوشاند، انگار در کارواش بودیم. آن موقع بود که به‌سمتش برگشتم و گفتم: «بیا بریم مسافرت.»
رابی اخم کرد. «چی؟»
«امروز برای همین اومدم اداره، تا دعوتت کنم بریم سفر.»
«کجا؟»
حالا داشتم از تصادفی بودن انتخابم پشیمان می‌شدم. دقیقاً چطور می‌شود تولیدو را توجیه کرد؟
جواب دادم: «با من.» طوری که انگار سؤال دیگری کرده بود.
رابی گفت: «متوجه نمی‌شم.»
 
بالا پایین