جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء باد آورده را باد می‌برد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ASHVAN با نام باد آورده را باد می‌برد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 182 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع باد آورده را باد می‌برد
نویسنده موضوع ASHVAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHVAN
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
موضوع انشا:

باد آورده را باد می‌برد​

 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
در زمان‌های دور مرد آهنگری پسر نوجوانی داشت که این پسر اهل درس خواندن نبود و ترجیح می‌داد وقتش را با ولگردی در کوچه و خیابان و انجام کارهای بیهوده سپری کند. روزی آهنگر به او گفت: پسرم! حالا که اهل درس و مدرسه نیستی، به مغازه آهنگری من بیا تا این کار را یاد بگیری و بتوانی برای آینده خود پولی پس انداز کنی.

پسر گفت: پدر! من از این کار بیزارم چون کار سختی است. آدم از صبح تا شب جلوی کوره ذوب می‌شود. خودت را نگاه کن. از بس جرقه‌های آتش بر تن تو نشسته، تمام بدنت پر از جای سوختگی است. از طرف دیگر این کار سود زیادی هم ندارد. گاهی یک نفر اسبش را می‌آورد تا تو نعلش را عوض کنی. بقیه اوقات هم بیل و کلنگ و چیزهای بی ارزش می‌سازی. من دوست ندارم عمرم را در آهنگری هدر کنم. دوست دارم شغلی داشته باشم که حداقل هر روز بتوانم با یک سکه مسی به خانه برگردم.

پدر گفت: اشکالی ندارد. من تو را مجبور نمی‌کنم که شغل آهنگری را برای خودت انتخاب کنی؛ ولی از این که وقت خودت را در کوچه و خیابان تلف کنی خیلی ناراحت می‌شوم. خلاصه پسر به پدر قول داد که شغلی برای خودش دست و پا کند و هر روز حداقل یک سکه مسی درآمد داشته باشد.

 
بالا پایین