- Jan
- 307
- 1,472
- مدالها
- 2
نام اثر: باران بیصدا
دفتر نظارت ادبی یکم
نام نویسنده: س.ف.طباطبایی
ژانر:غمگین، عاشقانه
******
دفتر نظارت ادبی یکم
نام نویسنده: س.ف.طباطبایی
ژانر:غمگین، عاشقانه
******
پیش گفتار:
این حجم از سکوت، سنگینتر از هر فریادی بود که در گلویم خفه شد؛ گویی هزاران طبل، همزمان در گوشم نواخته میشدند، بدون هیچ صدایی. «باران بیصدا» نامی است که امشب بر این ابرهای متراکم گذاشتهام؛ ابرهایی که در آنها، هر قطره یک «چرا؟»ی ناتمام و آویزان است.
تو را در افق دیدم، نه آنگونه که در آغوش گیرند؛ بلکه آنگونه که نقشهی مقصد در ذهن ترسیم میشود و دستی که باید پل را میساخت، از کار باز ایستاد؛ و این یعنی نرسیدن.
میدانی، غزاله؟ پلهای ما هیچگاه در آوار نماندند؛ نه! آنها از ابتدا در رؤیا ساخته شدند، محکم، اما کاملاً نامرئی. و حالا، این باران بر روی همین زمین خشک و ترکخورده میبارد؛ خیس میکند، بله، اما هیچ رودخانهای را جاری نمیسازد. چرا؟ زیرا مقصد، نه آن سوی رودخانه، بلکه خودِ عبور بود که قسمت نشد.
هر تَرَکِ آسفالت زیر پایم، یک حفره نیست؛ بلکه یک قولِ شکسته است که با هر قدم، زیر وزنِ حسرتم فرو میرود. و من، همچنان در این ایستگاهِ بیانتها، منتظر قطاری هستم که بلیطش را برای مقصد دیگری صادر کردهاند.
این حجم از سکوت، سنگینتر از هر فریادی بود که در گلویم خفه شد؛ گویی هزاران طبل، همزمان در گوشم نواخته میشدند، بدون هیچ صدایی. «باران بیصدا» نامی است که امشب بر این ابرهای متراکم گذاشتهام؛ ابرهایی که در آنها، هر قطره یک «چرا؟»ی ناتمام و آویزان است.
تو را در افق دیدم، نه آنگونه که در آغوش گیرند؛ بلکه آنگونه که نقشهی مقصد در ذهن ترسیم میشود و دستی که باید پل را میساخت، از کار باز ایستاد؛ و این یعنی نرسیدن.
میدانی، غزاله؟ پلهای ما هیچگاه در آوار نماندند؛ نه! آنها از ابتدا در رؤیا ساخته شدند، محکم، اما کاملاً نامرئی. و حالا، این باران بر روی همین زمین خشک و ترکخورده میبارد؛ خیس میکند، بله، اما هیچ رودخانهای را جاری نمیسازد. چرا؟ زیرا مقصد، نه آن سوی رودخانه، بلکه خودِ عبور بود که قسمت نشد.
هر تَرَکِ آسفالت زیر پایم، یک حفره نیست؛ بلکه یک قولِ شکسته است که با هر قدم، زیر وزنِ حسرتم فرو میرود. و من، همچنان در این ایستگاهِ بیانتها، منتظر قطاری هستم که بلیطش را برای مقصد دیگری صادر کردهاند.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
