جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

در حال تایپ [بازتاب فروغت] اثر «نرگس امجدی کاربر رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط نری بانو با نام [بازتاب فروغت] اثر «نرگس امجدی کاربر رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 92 بازدید, 3 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [بازتاب فروغت] اثر «نرگس امجدی کاربر رمان بوک»
نویسنده موضوع نری بانو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نری بانو
موضوع نویسنده

نری بانو

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Apr
5
15
مدال‌ها
2
نام رمان: بازتاب فروغت
نویسنده: نرگس امجدی
ژانر: عاشقانه، درام.
گپ نظارت (۳) S.O.W
خلاصه: بازتاب، دختری خجالتی و درون‌گراست که از دنیای آدم‌ها فاصله می‌گیره. مشکلاتی که این رفتار توی دانشگاه براش ایجاد می‌کنه، باعث آزارش میشه. پشت پرده‌ی این مشکلات، چه چیزی توی مسیرش خوابیده؟ درگیری؟ عشق؟ شاید هم چیزی که هیچ‌وقت فکرش رو نمی‌کنه... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

;FOROUGH

سطح
5
 
𔓘مدیر ارشد فرهنگ و هنر 𔓘
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,070
16,378
مدال‌ها
7
1000020655.png
"باسمه تعالی"

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.

«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
موضوع نویسنده

نری بانو

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Apr
5
15
مدال‌ها
2
مقدمه:
نگاهم کن! بی‌خجالت و بی‌پروا... .
بگذار که غوطه‌ور شوم در تلاطم چشمانت.
مرا بکُش، اما چشم‌هایت را از من نگیر!
مرا بکُش، اما لبخندی که کنج لبت می‌رود را از من نگیر!
تو را دوست دارم، آن‌زمانی که به چشم‌هایم خیره می‌شوی و می‌خندی.
درست می‌گویند که انسان به خنده‌‌ی معشوق زنده است، پس تو بخند تا من زنده بمانم؛
نگاهم کن تا زندگی کنم... .
 
موضوع نویسنده

نری بانو

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Apr
5
15
مدال‌ها
2
پارت 1:
من رو بین دیوار و خودش حبس کرد! حالا دیگه رسماً راه فراری نداشتم؛ چی‌کار می‌کردم؟ با ترس و استرس به راهروی خالی نگاه انداختم که اون هم با مسخرگی سر کج کرد. لب کنار گوشم چسبوند و گفت:
- خب، خب! انعکاس‌جون، بالأخره تو تله افتادی! ببینم الان هم می‌تونی فرار کنی؟
انعکاس رو با من بود؟ وقیحانه اسمم رو مسخره می‌کرد؟ بین خودش و دیوار لرزیدم. عرق شرمی روی پیشونیم نشست. اگر یه استاد یا حتی یه دانشجویی ما رو این‌جا و توی این وضیعت می‌دید، چی‌کار می‌کرد؟ احتمالاً که نه، صددرصد باید به حراست جواب پس می‌دادیم! درسته که زنگ کلاس بود، اما باز هم همه‌چیز باعث میشد من بیشتر و بیشتر مضطرب بشم؛ حتی این سکوت راهرو و خلوتی بیش از حدش. سکوتم رو که دید، کنار گوشم با غضب پچ زد:
- به من نگاه کن! بهت یاد ندادن وقتی یکی داره باهات حرف میزنه این‌قدر به در و دیوار زل نزنی؟
نفسی گرفتم. این پسر چه تمایلی به اذیت و آزار من داشت؟ خجالت بیش از حدم روی مخش بود که این‌جوری می‌کرد؟ بیشتر سر خم کرد و این‌بار دست آزادش بند گوشه‌ی مقنعه‌م شد. با تعلل سر بالا گرفتم که اون هم کمی، فقط کمی ازم فاصله گرفت تا بهتر روم تسلط داشته باشه. به چشم‌های قهوه‌ای‌رنگش خیره شدم. با تفریح نیشخندی زد و حصار دست‌هاش رو روی تنم تنگ‌تر کرد. تقلایی کردم و لرزون لب زدم:
- م... میشه بری کنار؟ کلاس شروع شده!
نیشخندش عمیق‌تر شد و نُچی زمزمه کرد. عالی بود؛ حالا گیر یه عوضی افتاده‌بودم که فقط با تفریح و نیشخند نگاهم می‌کرد. از اون آدم‌های بیماری که از آزار بقیه لذت می‌بردن! دست روی مچ دستش گذاشتم و اخم کرده، تکرار کردم:
- میشه ولم کنی؟ داری اذیتم می‌کنی!
گوشه مقنعه‌م رو رها کرد و با لحن تهدیدگری لب زد:
- ولت می‌کنم، اما یاد بگیر! یاد بگیر وقتی داری با من حرف میزنی تو چشم‌هام نگاه کنی؛ چون اون‌وقت زیاد آدم صبوری نیستم. می‌دونی که، من با آدم‌های خنگ اصلاً حال نمی‌کنم!
تندتند سری تکون دادم. در حالی که دندون روی هم می‌سایید ازم فاصله گرفت. لب گزیدم و دستی به پیشونی عرق کرده‌م کشیدم. پسره‌ی از خود راضی... مغرورِ عوضی... . نمی‌تونستم بی‌خیال این کلاسم بشم، اما اگه می‌رفتم استاد نمی‌گفت تا الان کجا بودی؟ من هم احتمالاً باید می‌گفتم وقتی از سرویس اومدم بیرون یه ا‌حمق خفتم کرد!
چشم‌هام گرد شد. اصلاً... اصلاً نمی‌رفتم که بخوام همچین چیزی رو به زبون بیارم! اما با یادآوری این‌که درس تخصصیه و بدبخت میشم، با حالت زاری توی سر خودم کوبیدم. خدا لعنتت کنه داراب! نفس عمیقی کشیدم. با تردید پشت در کلاس وایسادم و تقی به در زدم. با «بفرمایید» خشک استاد روبه‌رو شدم، یه لحظه پشیمون شدم، اما تا خواستم فرار کنم در توسط خودِ استاد باز شد. چند قدم عقب‌گرد کرد و اجازه داد توی چهارچوب در کلاس دیده بشم. حتی خجالت می‌کشیدم سر بالا بیارم و به بچه‌های داخل کلاس نگاه کنم.
- گفته‌بودم که حتی پنج‌دقیقه بعد از ورودم هم اجازه‌ی ورود نمیدم، درسته خانم آفرینش؟!
نفس حبس شده‌م رو بیرون فرستادم و با تردید، سر بالا گرفتم. مکثم رو که دید، با اخم بیشتری براندازم کرد و گفت:
- چرا ماتت برده خانم آفرینش؟ من این‌جا دانشجوی بی‌نظم نمی‌خوام، لطفاً برو بیرون!
نگاه مضطربم روی صورت میان‌سالش به گردش در اومد. با صدایی که از ته چاه در می‌اومد، لب زدم:
- اس... استاد، به‌خدا من سرویس بودم، ولی... .
اجازه نداد جمله‌م رو کامل کنم و با حرص گفت:
- این دلیل موجهی نیست!
قلبم دقیقاً توی دهنم میزد. حالا می‌خواستم چی‌کار کنم؟ دست‌های عرق کرده‌م رو تو هم قفل کردم و مظلوم سر پایین انداختم.
 
بالا پایین