جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان بازیچه تقدیر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Rabi با نام بازیچه تقدیر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 484 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع بازیچه تقدیر
نویسنده موضوع Rabi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rabi
موضوع نویسنده

Rabi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
104
37
مدال‌ها
2
بارگیری.jpeg

رمان باز یچه تقدیر
نویسنده:مریم دالائی
انتشارات:شقایق
سال انتشار: 1393
تعداد صفحه: 368
نوع جلد: گالینگور

خلاصه رمان


نوشین نمیداند که چرا همسرش نسبت به او بی تفاوت است در حالی که او هوروش را میپرستد ، روزی دوستش رمانی را که نوشته به او میدهد تا نوشین نظر خود را در بار رمان او بگوید نوشین از اسمهای داستان میفهمد که این داستان زندگی هوروش است و در آن به عشق هوروش به الهام پی میبرد در حالی که….

.

قسمتی از رمان

مثل هر غروب بعد از گذراندن یک روز تنهایی و سرگرمی با کاهراي خانه روي مبل روبروي در ورودي نشسته وانتظار

ورود مرد رویاهاش را می کشید. مرد جذابی که با دو چشم سبز و نافذ و ابروانی کشیده و پرپشت با هر نگاه لرزه بر

اندامش می انداخت و دلش را به سوي عشق می کشید. اما این مرد چرا همیشه ساکت و متفکر بود؟ چه چیزي او راتا

این حد منزوي ساخته بود؟ این سوالی بود که می دانست هیچ ک.س جوابی براي آن نداشت و یا اگر هم جوابش رامی

دانست از او پنهان می کرد.

موهاي مشکی و بلندش را با گیره اي قرمز پشت سرش بسته و آرایش کمرنگی کرده بود تا بتواند به بهترین نحو

رضایت او را جلب کند. چندبار تصمیم داشت موهایش را رنگکند اما با مخالفت او روبرو شده بود. او هیچگاه داد وفریاد

نمی کرد اما لحن کالمش چنان قاطعانه و سرسخت بود که راه را بر هر اعتراض و چون و چرایی سد می کرد. بعد ازنگاه

به ساعت بلند شد و جلوي اینه رفت. تا آمدن او پنج دقیقه وقت باقی بود و او مثل همیشه سر وقت می رسید بدونکوچکترین تاخیر.

به تصویر خودش ….
 
بالا پایین