- Jul
- 2,607
- 4,905
- مدالها
- 2
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!پس از آن نیز شهاب حسینی بازیگر سینما و تئاتر در این راه بسیار کوشش کرد و با افراد مختلف نشست و گفت و گو داشت اما باز هم به نتیجه ای نرسید.«این اقدام حسابشدهای است که ما از پشت پردهٔ آن مطلع هستیم. اینکه امروز عدهای از هنرمندان کمپینی به راه میاندازند و از فردی که فسادش در سینمای ایران علنی بود و پس از پیروزی انقلاب به دامان آمریکا فرار کرد، حمایت میکنند و قصد برگرداندن او به کشور را دارند، اقدام حسابشدهای است که از عوامل پنهان آن اطلاع داریم. هر ایرانی حق دارد به کشور خود بازگردد و هیچ مقامی نمیتواند مانع او شود اما اگر کسی کارهای خلاف و جرم مرتکب شده، باید بر اساس قانون با او برخورد کرد و اینطور نیست که هرکس بخواهد به ایران بازگردد، برای او فرش قرمز پهن کنند.»
او روابط صمیمانه و دوستانه ای با آنتونی کوئین بازیگری در نقش حمزه در مجموعهٔ محمد رسول الله داشت و همچنین در سال ۱۳۶۵ در فیلم کارون ها با یکدیگر نقش آفرینی کردند.«هموطنان عزیزم اینک که سپیدی موهایم حاکی از گذران زندگی طولانی چهل چند ساله دور از وطن در غربت غریب است وجودم غرق در سیاله های نور وانرژی سیر دارد و دریک خلسه آرام دور از همه دغدغه های بیرونی براهنمایی استادی دانا زمان مانده حیاتم را با آرامش طی میکنم. من در جوانی آنچه را که در چنته داشتم با همه وجودم با عشق برای شما بیادگار گذاردم والحق شما عزیزان مرا بعنوان یک بازیگر هموطن مورد تایید قرار دادید که جای بسیار شکرگذاری ایست. تهمت های ناروای ستم پیشگان وکینه ورزان جاهل در من بدون اثر وکارشان جز کوبیدن آب در هاون نیست.دستان همه شما را با مهربانی وصلح ودوستی میفشارم و بامید رهایی و آزادی از هر گونه جهل.قربان همه شما.»
«آقای وثوقی به تحقیق و مطالعه برای نزدیک شدن به نقش اعتقاد داشت. من به خوبی به یاد دارم که آقای بهروز وثوقی، فرد معتادی را که در فیلم «گوزنها» هم در صحنههای بازارچه او را با وثوقی میبینیم را برای چند ماه به خانهاش برد تا با او زندگی کند به این دلیل که بتواند به شرایط و حال و هوای یک فرد معتاد نزدیک شود. بهروز وثوقی، تمام خماریها و چرت زدنهای او را دید و تمام شرایط یک معتاد را مستقیماً نظاره کرد و به همین دلیل هم توانست نقش سید را به خوبی ایفا کند. به گونهای که همه تماشاگران بازی او را تحسین کردند و پذیرفتند.»
همچنین در ادامه وثوقی در خصوص از دنیا رفتن مادرش گفت و بیان کرد هر گاه سر خاک مادرش برود این صحبت ها را به او می گوید:«من همه چهل سال عمری را که درایران سپری کردم همیشه درخانه پدری و کنار پدر و مادرم زندگی میکردم، البته بغیر از مدت کوتاه ازدواجم با گوگوش که ابتدا چندماهی یک خانه جدا گرفتم. اما بیشر عمرم در کنار پدر و مادرم گذراندم.»
«اگر به ایران بیایم و بخواهم به جایی بروم قبل از هر جای دیگر میروم سر قبر مادرم برای اینکه مادرم را خیلی دوست داشتم و متاسفانه در زمان غیبت من، مادرم فوت کردند. بعد از اینکه سر مزار مادرم رفتم و فاتحه خواندم دلم میخواهد به خانه آخری بروم که قبل از مهاجرت در آنجا ساکن بودم. منظورم خانهای است در امیرآباد و خیابان داوری که خیلی دلم میخواهد مجددا به آنجا بروم.»
پس از این جدایی، بهروز وثوقی برای دومین مرتبه، با فردی به نام کتایون امجدی ازدواج کرد که نتیجهٔ آن دو فرزند یکی دختر به نام مهشید و دیگری پسر به نام ماهان بود که هم اکنون محل زندگی آنان سانفرانسیسکو است.«فکر می کنم قسمت من با آقای وثوقی نبود، با خاطرات خوبی که با او داشتم زنده ام و زندگی می کنم و هیچ وقت نمی گویم مقصر گوگوش یا بهروز بود. گوگوش و بهروز مرا غافلگیر کردند، من ۱۲ سال برای گوگوش خواهر، دوست و همه چیز بودم، وقتی او اینطور کرد جز سکوت کاری نمی توانستم بکنم.»
سال | نام فیلم | نقش | کارگردان | گویندگان |
---|---|---|---|---|
۱۳۹۱ | فصل کرگدن | شاعر | بهمن قبادی | خودش |
۱۳۵۷ | نفس بریده | نبی | سیروس الوند | چنگیز جلیلوند |
۱۳۵۶ | کاروانها (مشترک با ایالات متحده آمریکا) | سرهنگ نصرالله | جیمز فارگو | حسین عرفانی |
۱۳۵۶ | سوته دلان | مجید دو کله | علی حاتمی | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۵۵ | ملکوت | دکتر حاتم | خسرو هریتاش | احتمالاخودش |
۱۳۵۵ | ماه عسل | رضا | فریدون گله | چنگیز جلیلوند |
۱۳۵۵ | بتشکن | علی | شاپور قریب | چنگیز جلیلوند |
۱۳۵۵ | بت | صادق | ایرج قادری | چنگیز جلیلوند |
۱۳۵۴ | همسفر | علی | مسعود اسداللهی | چنگیز جلیلوند |
۱۳۵۴ | کندو | ابی | فریدون گله | چنگیز جلیلوند |
۱۳۵۴ | ذبیح | ذبیح | محمد متوسلانی | چنگیزجلیلوند |
۱۳۵۳ | گوزنها | سید رسول | مسعود کیمیایی | خودش |
۱۳۵۳ | ممل آمریکائی | ممل | شاپور قریب | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۵۳ | سازش | جواد / دکتر رستگار | محمد متوسلانی | خودش |
۱۳۵۲ | نفرین | نقاش | ناصر تقوایی | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۵۲ | گرگ بیزار | آهنگر | مازیار پرتو | خودش |
۱۳۵۲ | خاک | صالح | مسعود کیمیایی | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۵۲ | تنگسیر | زائر محمد | امیر نادری | خودش |
۱۳۵۱ | غریبه | قاسم سیاه | شاپور قریب | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۵۱ | دشنه | عباس چاخان | فریدون گله | چنگیز جلیلوند |
۱۳۵۱ | بلوچ | بلوچ | مسعود کیمیایی | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۵۰ | یک مرد یک شهر | سروان شرفی | امیر شروان | منوچهراسماعیلی |
۱۳۵۰ | فرار از تله | مرتضی | جلال مقدم | چنگیز جلیلوند |
۱۳۵۰ | رشید | رشید | پرویز نوری | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۵۰ | داشآکل | داش آکل | مسعود کیمیایی | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۴۹ | لیلی و مجنون | قیس | سیامک یاسمی | چنگیز جلیلوند |
۱۳۴۹ | قهرمانان (مشترک با ایالات متحده آمریکا) | جهان | ژان نگولسکو | خودش |
۱۳۴۹ | طوقی | آسید مرتضی | علی حاتمی | چنگیز جلیلوند |
۱۳۴۹ | رضا موتوری | رضا موتوری/فرخ | مسعود کیمیایی | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۴۹ | دور دنیا با جیب خالی | خسرو پرویزی | چنگیز جلیلوند | |
۱۳۴۹ | پنجره | سهراب | جلال مقدم | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۴۸ | قیصر | قیصر | مسعود کیمیایی | منوچهراسماعیلی |
۱۳۴۸ | دنیای آبی | صابر رهبر | منوچهر اسماعیلی | |
۱۳۴۸ | دزد سیاهپوش | حسین سیمرغ | امیر شروان | منوچهر زمانی |
۱۳۴۷ | هنگامه | سرهنگ بهزاد | ساموئل خاچیکیان | منوچهرزمانی |
۱۳۴۷ | من هم گریه کردم | داماد بشیر | ساموئل خاچیکیان | منوچهرزمانی |
۱۳۴۷ | گرداب گناه | بهروز | مهدی رئیس فیروز | منوچهرزمانی |
۱۳۴۷ | دشت سرخ | بهرام | حکمت آقانیکیان | منوچهر زمانی |
۱۳۴۷ | تنگه اژدها | پسرخان | سیامک یاسمی | منوچهر زمانی |
۱۳۴۷ | بیگانه بیا | امیرمحمود | مسعود کیمیایی | منوچهر اسماعیلی |
۱۳۴۷ | بر آسمان نوشته | احمد | ابراهیم زمانی آشتیانی | منوچهر زمانی |
۱۳۴۶ | وسوسه شیطان | محمد زرین دست | منوچهر زمانی | |
۱۳۴۶ | زنی به نام شراب | محسن | امیر شروان | منوچهرزمانی |
۱۳۴۶ | دالاهو | برزو | سیامک یاسمی | منوچهرزمانی |
۱۳۴۶ | ایمان | مهندس | مهدی رئیس فیروز | چنگیزجلیلوند |
۱۳۴۵ | هاشم خان | علی | محمد زرین دست | منوچهراسماعیلی |
۱۳۴۵ | خداحافظ تهران | بهروز | ساموئل خاچیکیان | منوچهر زمانی |
۱۳۴۵ | بیست سال انتظار | مجید | مهدی رئیس فیروز | چنگیزجلیلوند |
۱۳۴۵ | امروز و فردا | بهروز | عباس شباویز | چنگیز جلیلوند |
۱۳۴۴ | عروس دریا | چنگیز | آرمان هوسپیان | خودش |
۱۳۴۴ | دزد بانک | بهروز/عباس | اسماعیل کوشان | خودش |
۱۳۴۳ | لذت گناه | جبار | سیامک یاسمی | خودش |
۱۳۴۳ | دختر ولگرد | پرویز | آرامائیس آقامالیان | خودش |
۱۳۴۲ | فرشتهای در خانه من | پسر خانواده | آرامائیس آقامالیان | خودش |
۱۳۴۱ | گل گمشده | غفار | عباس شباویز | خودش |
۱۳۴۰ | صد کیلو داماد | داماد خانواده | عباس شباویز | خودش |
۱۹۷۸/۱۳۵۷ | گربه در قفس (در ایالات متحده) | محمد زرین دست | ||
۱۹۷۸/۱۳۵۷ | وقت گردشکننده (در ایالات متحده) | تام کندی | ||
۱۹۸۰/۱۳۵۹ | دفینه (در ایالات متحده) | ساحل | تام کندی | |
۱۹۸۰/۱۳۵۹ | ابوالهول (در مصر) | فرانک شفنر | ||
۱۹۸۳/۱۳۶۲ | گروگان (در آلمان غربی) | |||
۱۹۸۶/۱۳۶۵ | چشمهایش (در آلمان غربی) | |||
۱۹۹۰/۱۳۶۹ | ترور در بورلی هیلز | جان مایهرس | ||
۱۹۹۰/۱۳۶۹ | وحشت در بورلی هیلز | جان مایهرس | ||
۱۹۹۰/۱۳۶۹ | تهدید (در ایالات متحده) | سیروس نورسته | ||
۱۹۹۹/۱۳۷۸ | عبور (در هلند – بلژیک) | نورا هوپ | ||
۲۰۰۴/۱۳۸۳ | پلهای شکسته | رفیق پویا | ||
۲۰۰۵/۱۳۸۴ | زرین | عبدول | شیرین نشاط | |
۲۰۰۶/۱۳۸۵ | شبهای اضطراب (در آلمان غربی) | محمد ناطق | ||
۲ اسب نر (نیمه تمام) | فرانسیس فورد کاپولا | |||
۲۰۱۱/۱۳۹۰ | فصل گرگدن (در ترکیه) | بهمن قبادی | ||
آشغال های دوست داشتنی (نسخه اصلی) | محسن امیریوسفی | |||
مجموعه تلویزیونی بلبل (در ایالات متحده) | رضا بدیعی | |||
مجموعه تلویزیونی تاج فالکون (در ایالات متحده) | رضا بدیعی |
سال | نام نمایش | نویسنده | مترجم | کارگردان |
---|---|---|---|---|
۱۳۹۴ | پروانهای در مشت | ایرج جنتی عطایی | ایرج جنتی عطایی | |
۱۳۹۲ | یک رؤیای خصوصی | ایرج جنتی عطایی | ایرج جنتی عطایی | |
۱۳۹۲ | رستمی دیگر اسفندیاری دیگر | سیاوش اوستا | سیاوش اوستا | |
۱۳۵۷ | موضوع جدی نیست | لوئیجی پیراندلو | ایرج انور | ایرج انور |
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک