- Jul
- 1,274
- 3,390
- مدالها
- 7
در#بازسازی نویسنده عین اتفاقات واقعی و خارجی (مثل دیدن یک فیلم و یا دیدن یک صحنه در دنیای حقیقی) را دقیقا گزارش می کند.
مثال ساده:
مثل بازسازی یک صحنه قتل. یک نفر بعنوان مقتول را در صحنه و محیطی که قتل اتفاق افتاده قرار می دهند و از قاتل می خواهند نحوه کشتن را گزارش دهد.
در#بازآفرینی نویسنده یک عنصر باور پذیر را بعنوان ایده ی داستانی در نظر می گیرد و به ان می پردازد. ممکن از حوادث باورپذیر دیگری هم که واقعی هستند کمک بگیرد. ولی
در #بازآفرینی یک معماری ه جدید، از حادثه ای که در واقعیت روی داده ایجاد می شود.
شروع و تنه و پایان داستان، همگی بر اساس ابتکار عمل نویسنده و تم یا درون مایه ی داستان شکل می گیرد.
مهم ترین اصل داستان #باورپذیر بودن ان است. هر نوع حادثه ای ممکن است در عالم واقعیت اتفاق افتاده باشد، اما وارد کردن ان در داستان نیاز به صنعت داستانی دارد.
به این شکل که، حادثه ای که به نظر مهم یا شگفت می رسد و دارای پیام و کشش داستانی است و کنش دارد، بعنوان یک ایده در نظر گرفته می شود. ولی برای وارد کردن ان در داستان گاهی ملزم به ترکیب با
عناصر دیگر است.
گاهی ممکن است ان حادثه، یک جرقه در ذهن نویسنده برای شکل گیری ایده ی دیگر ایجاد کند.
درهر دو شکل نهایتا باید داستانی ساخته شود که نویسنده(کسی که عینا شاهد حادثه بوده) از راوی فاصله هنرمندانه و قابل انعطاف (بنا بر زاویه دیدی که انتخاب می کند گاهی دور و گاهی نزدیک به حادثه باشد) بگیرد.
اگر این موارد در نظر گرفته شود مهمترین نتیجه اش می شود: داستانی مستقل که راوی هم مثل خواننده قسمت هایی از داستان را نمی داند
مثال ساده:
مثل بازسازی یک صحنه قتل. یک نفر بعنوان مقتول را در صحنه و محیطی که قتل اتفاق افتاده قرار می دهند و از قاتل می خواهند نحوه کشتن را گزارش دهد.
در#بازآفرینی نویسنده یک عنصر باور پذیر را بعنوان ایده ی داستانی در نظر می گیرد و به ان می پردازد. ممکن از حوادث باورپذیر دیگری هم که واقعی هستند کمک بگیرد. ولی
در #بازآفرینی یک معماری ه جدید، از حادثه ای که در واقعیت روی داده ایجاد می شود.
شروع و تنه و پایان داستان، همگی بر اساس ابتکار عمل نویسنده و تم یا درون مایه ی داستان شکل می گیرد.
مهم ترین اصل داستان #باورپذیر بودن ان است. هر نوع حادثه ای ممکن است در عالم واقعیت اتفاق افتاده باشد، اما وارد کردن ان در داستان نیاز به صنعت داستانی دارد.
به این شکل که، حادثه ای که به نظر مهم یا شگفت می رسد و دارای پیام و کشش داستانی است و کنش دارد، بعنوان یک ایده در نظر گرفته می شود. ولی برای وارد کردن ان در داستان گاهی ملزم به ترکیب با
عناصر دیگر است.
گاهی ممکن است ان حادثه، یک جرقه در ذهن نویسنده برای شکل گیری ایده ی دیگر ایجاد کند.
درهر دو شکل نهایتا باید داستانی ساخته شود که نویسنده(کسی که عینا شاهد حادثه بوده) از راوی فاصله هنرمندانه و قابل انعطاف (بنا بر زاویه دیدی که انتخاب می کند گاهی دور و گاهی نزدیک به حادثه باشد) بگیرد.
اگر این موارد در نظر گرفته شود مهمترین نتیجه اش می شود: داستانی مستقل که راوی هم مثل خواننده قسمت هایی از داستان را نمی داند