پارت دوم: ۲
(شیرین)
تا پشت خونه دنبال هیرو کردم هیروی بازیگوش هم الان با یه پروانه کوچیک داشت بازی میکرد سریع گرفتمش توی بغلم و گفتم:
- پسر کوچولو اینقدر شیطنت نکنداخل خونه پایین راهپله ازبغلم در اومد و به سمت بالارفت مردی چهارشونه میخواست ازپله پایین بیاد که هیرو رفت سمتش قدم هامو تند تر کردم که زودتر بگیرمش ولی قبل از اینکه بگیرمش رفت پاهای اون مرد رو بو کرد به سمتشون رفتم که مرد سرش رو بالا اورد و نگاهی بهم انداخت بعد از یک ثانیه نگاه کردن سرش رو زیر انداخت متعجب از این رفتارش سمتشرفتم و گفتم:
- شماکیهستین اقا
- من ارجمندهستم بادیگارد جدیدتون
اخمام رفت تو هم پاهام رو محکم زدم زمین و زیرلب گفتم:
- به بابا گفته بودم بس کنه این کاراشرو من نیازی به بادیگارد ندارم.
رفتم نزدیک تر و گفتم:
- فکر کنم بابا گفتم من اصلا با بادیگارد ها رابطه خوبی ندارم.
خواستم به سمت اتاقم برم با صدای بمی, گفت:
- بله متوجهم ولی بخواطر امنیت جسمی و جانیتون باید بیشتر محتاط باشید و من با تمام توانم در محافظت از شما کمنمیزارم.
برگشتم چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:
- خودم میدونم چجوری از خودم محافظت کنم.
ابروی بالا انداخت و به سمت پایین رفت به سمت اتاقم رفتم و درو محکمکوبیدم جیغی از روی عصبانیت کشیدم و خودمرو روی تخت پرت کردم سرمرو روی بالشت گذاشتم و به این فکر کردم چجوری این یکی بادیگاردمرو رد کنم بره بعد از فکرهای زیاد که به هیچ جا هم نرسیدم حولم رو برداشتم و به سمت حموم رفتم.....
(اتش)
دختره لجباز هر چقدر لجباز باشه من باید وظیفمرو انجام بدم بود از در خونه خارج شدم تاکسی گرفتم و به سمت خونم رفتم.
خونه کوچیکی که بعد از چند سالخودم خریدمش لباس های که میخواستم رو داخل ساک ورزشی گذاشتم و کنار در گذاشتمش از توی یخچال بطری ابی بیرون اوردم و سرکشیدم با صدای گوشیم بطری رو روی اپن گذاشتم و گوشیم رو جواب دادم:
- بهبه اقای ارجمند خوبی
- فکر نکنم زنگ زده باشی حالمو بپرسی
خندهای چندشی کرد و گفت:
- خوشم میاد باهوشی درسته میدونی که من خیلی دل رحمم بخواطر همین سه روز بیشتر بهت فرصت دادم تا پولمرو پس بدی
- یبار گفتم سر تاریخش پول کثیفت تو جیبته پس هی زنگنزن رو مخم برو
- اه حالا چرا عصبی میشی میدونی که اگه پولمرو سر موقع ندی چی میشه؟!
- اگه ندادم هر غلطی دلت میخواد بکن.
دیگه به مزخرفیاتش گوش ندادمو تلفنرو قطع کردم به پشتی تکیه دادم و سرمرو بین دستام گرفتم.