جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {برای او که دیگر نیست} اثر •دیوا لیان کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ژاکلین؛ با نام {برای او که دیگر نیست} اثر •دیوا لیان کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 641 بازدید, 7 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {برای او که دیگر نیست} اثر •دیوا لیان کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ژاکلین؛
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ژاکلین؛

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
May
300
1,520
مدال‌ها
5

به نام خدا

نام دلنوشته : برای او که دیگر نیست
نویسنده : دیوا لیان | Diva.Lian
ژانر : عاشقانه - تراژدی
ناظر : @فاطماگل
مقدمه :
خیلی وقت می‌شود برای تو چیزی ننوشته‌ام و دست به قلم نشده‌ام و فکر نکنم تو هیچ زمان متوجه شوی این نوشته‌ها خطاب به تو است
با کلمات بازی می‌کنم و بی‌هدف برای تو می‌نویسم
می‌دانی من، خیلی ناتوان‌تر از این بودم و هستم که این حرف‌هارا در مقابلت بگویم
هنوز هم می‌توانم ان حس شیرین جانم گفتن‌هایت و یا نگران شدنت را با تمام وجود در تک تک سلول‌های بدنم حس کنم
اما تو چه می‌دانی از حال الانم؟
تمامی آن صدا‌ها، خنده‌ها و یا حتی ان حرف‌های دروغ را بارها در طول روز می‌شنوم
صدای دلنشین‌ات، خنده‌های از ته دل‌ات
و حرف‌های ساختگی من
بارها به قلب من هجوم می‌اورند و تازیانه‌وار خود را به دیوارهای ترک خورده قلبم می‌کوبند
اما راستش را بخواهی پشیمان نیستم...
و این درد همیشگی عضوی ناکارامد برایم مانده است
بگذار به تو بگویم :
من دیگر آن آدم شاد سابق نسبت به زندگی نیستم
می‌دانم، می‌دانم باید تاوان پس دهم شاید برای خالی شدن تو
باید تا اخر زندگی‌ام در این منجلاب دردآلود پر از یاس دست و پنجه بزنم

MAY 7
12:17

 
آخرین ویرایش:

Hilda;

سطح
5
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Aug
2,880
16,283
مدال‌ها
10
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته کاربران ]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته ]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ درخواست تگ دلنوشته ]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ درخواست جلد ]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[ سوالات و مشکلات دلنویسان ]

با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده

ژاکلین؛

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
May
300
1,520
مدال‌ها
5
در این اتاق غریبانه نشسته‌ام و به کاکتوس‌هایی که تو برایم اورده‌ای نگاه می‌کنم
شاید این اخرین یادگاری‌ات برای من است
شاید هم دوباره سرنوشت مارا مقابل هم قرار داد
شاید دوباره مرا بخشیدی؟!
می‌دانی در تولد امسالم هنگام فوت شمع‌های روی کیک چه ارزویی کردم؟
اینکه دوباره من برایت " باهمه فرق کنم "
بی‌رمق می‌نویسم برایت از ان بغضی که مانع گفتن حقیقت به تو شده بود
از واهمه‌ای که برای از دست دادنت داشتم
چشمانم درد می‌کند
قطره اشکی ارام بر لبانم که چیزی جز " دوستت دارم " زمزمه نمی‌کند، روانه می‌شود
دوستت دارم عزیزکم

12:01
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ژاکلین؛

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
May
300
1,520
مدال‌ها
5
نمی‌دانم یادت است که تو برایم
فراتر از انچه که به نظر می‌رسیدی بودی
تنها مکملم نبودی، همه چیز من بودی. در کنارم نبودی اما هر لحظه وجودت را حس می‌کردم
بدون تو زندگی‌ام جریان نداشت مانند روحی که از کالبد جانم جدا شود
با چشم نمی‌دیدمت اما چشمان من جز تو کسی را نمی‌دید
صدایت مانند اواز گیتاری که بی‌کلام می‌نواخت دلنشین بود
آه...
باران می‌بارد اما درون من هنوز خشیکده است
پر از درد هستم! دیگر نفسی نیست...


12:12
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ژاکلین؛

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
May
300
1,520
مدال‌ها
5
من تمامت را دوست می‌دارم، کل وجودت را
می‌دانی که؟...
حتی ان تیرگی‌های روحت را
حالت که خوب بود وجود من هم آرام می‌گرفت، نگاهت که می‌کردم دلم ضعفه می‌رفت
دلم را با همان عکسی که از تو داشتم خوش می‌کردم.
به همان آغوش و بوسه‌هایی که در کار نبود
تورا تماما دوست می‌دارم، می‌پرستم با تمام وجود...

12:06
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ژاکلین؛

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
May
300
1,520
مدال‌ها
5
یادت است همیشه به تو می‌گفتم تو لیاقت مرا نداری؟
چون می‌دانستم مرا بی‌وقفه و بی‌دلیل فقط می‌خواستی
دلم آ*غو*شت را می‌خواست بدون ترس از طوفان‌های اطراف
دلم بو‌سه‌های بی‌ریاات را می‌خواست همچون بادی که از پس ابرها بر لای لای موهایم موج می‌خورد
همیشه دلم نگران شدنت را می‌خواست تا مرا ببوسی و قربان صدقه‌ام بروی
شاید حال بد من دلیل خوبی برای نگرانی تو بود...
دلم فقط می‌خواست قسمت کوتاهی از تو باشم
اما می‌دانی زهی خیال باطل!
تو همیشه تمام این‌ها را برای من داشتی اما حقیقی نبودند
راستش را بخواهی نمی‌دانم دلیل ناامید شدنم را
فقط می‌دانم که نشد
و این تقصر من بود
بهتر است بگویم:
مرا ببخش زیباترین پدیده زندگیم

15:45

 
موضوع نویسنده

ژاکلین؛

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
May
300
1,520
مدال‌ها
5
این چند وقت که نبودی، به اندازه یک قرن تنها بودم
به تصویر ماه در آسمان، که شباهتی به تو داشت, در رودخانه خیره می‌شدم
دل من مانند دل طفلی که دنیای کودکانه او پر از بی‌خبری است، هو*س گرفتن و بوسیدن ماه را کرده بود
با خنده اب رودخانه به خود می‌آمدم که می‌گفت " دستت به او نمی‌رسد "
اما من هم‌چنان خیره می‌مانم؛ شاید شانس با من یار بود!
حداقل فقط امشب....
00:01
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: DOonYa

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین