جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء برو کار کن مگو چیست کار

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط نهال رادان با نام برو کار کن مگو چیست کار ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 241 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع برو کار کن مگو چیست کار
نویسنده موضوع نهال رادان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,389
مدال‌ها
7
موضوع انشا: برو کار کن مگو چیست کار

ژانر: اجتماعی
 
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,389
مدال‌ها
7
پدربزرگ قبل از آنکه از این دنیا برود، نوه ۶ ساله‌اش را همیشه در آغوش می‌گرفت و این شعر سعدی، شاعر نامدار ایران را که درس زندگی صدها نسل بعد از خود داده است، می‌داد.
او در گوش‌های نوه‌اش همیشه این شعر را زمزمه می‌کرد:
برو کار می‌کن مگو چیست کار / که سرمایه جاودانیست کار
نوه کوچک، دیگر اندکی بزرگ شده بود و به مدرسه می‌رفت و در یازدهمین سال زندگی نوه‌اش که دیگر آرام‌آرام نوجوان می‌شد از این دنیا رفت و نوه عزیز پدر بزرگ بر فراز آرامگاه او به‌شدت گریست و ماه‌ها بعد از فوت او عزادار بود.
یک روز پدر جوان، فرزند نوجوانش را در آغوش گرفت و گفت: پسرم! دیگر نباید در مرگ پدربزرگ سوگواری کنی اگه می‌خوای او را همیشه به یاد داشته باشی به تعمیرگاه من بیا یعنی تابستان‌ها که کار یاد بگیری.
پسرک گفت: راست می‌گی بابا؟ مگه می‌شه؟!
پدر گفت: چرا نمی‌شه پسرم، اینجا حسابی کار یاد می‌گیری! مشتری‌ها ماشین‌هاشون‌رو می‌آرن و تو همه چی‌رو درباره وسایل ماشین یاد می‌گیری و نحوه تعمیر آن را.
پسر نوجوان و زیرک یاد گفته پدر بزرگی که عاشقش بود افتاد و گفت: برو کار می‌کن مگو چیست کار!
از فردا پسر همراه دیگر شاگردهای تعمیرکار اتومبیل در تعمیرگاه بود. شاگردها پسر اوستا را خیلی خوب تحویل می‌گرفتند و همه چیز را به او یاد می‌دادند: ببین رضا جان، پنچری رو اینجوری می‌گیرن!
یکی دیگر می‌گفت: این کلاجه، این هم صفحه کلاج اگه خراب بشه!
سومی می‌گفت: وقتی می‌گن یه ماشین آب و روغن قاطی می‌کنه! یعنی این.
چهارمی: این باتری ماشینه، برق ماشین مال اونه.
و رضا فکر می‌کرد چقدر چیزهای جالبی در دنیا وجود دارد که گاهی بسیار بهتر از بازی‌های رایانه‌ای است. این یک ماشین واقعی است اما بازی‌های پلی‌استیشن و بازی‌های دیگر خیالی!
هر روز صبح زود با پدرش به تعمیرگاه می‌رفت و در عالم خیال می‌دید که روح پدربزرگ نیز خوشحال و خندان همراه آنهاست و گاهی در کارها به او کمک می‌کند. حتی یک‌روز به شبح خیالی پدربزرگ گفت: باباجون وقتی ماشین ترمز می‌بره یعنی چی؟
پدر با خنده گفته بود: با کی حرف می‌زنی پسرم؟!!
رضا حرفی نزد و با روح پدربزرگ به گمان خودش حرف می‌زد.
یک روز، پدر با خوشحالی آمد و گفت: پسرم، اسمت‌رو توی مدرسه تیزهوشان نوشته‌ام!
رضا خیلی خوشحال شد اما با حالتی غمگنانه گفت: بابایی! کارم رو خیلی دوست دارم.
پدر با خنده گفت: ای شیطون! یعنی می‌خوای مدرسه نری؟
رضا گفت: نه، درس رو هم دوست دارم اما کارم رو هم همین‌طور!
روبه‌روی تعمیرگاه، درخت‌های پاییزی برگ‌های خشک خود را فرو می‌ریختند و نرمه بادی بوی پاییز را انگار در شهر می‌گسترد. روح پدربزرگ بر فراز سر تعمیرگاه پسرش باز هم نجوا می‌کرد:
برو کار می‌کن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانیست کار... .
 
بالا پایین