جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {بُن دیوانگی} اثر •Avina کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط یــآقـوتـ با نام {بُن دیوانگی} اثر •Avina کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,087 بازدید, 21 پاسخ و 23 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {بُن دیوانگی} اثر •Avina کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع یــآقـوتـ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط یــآقـوتـ
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
E0A0D5E1-64E5-4220-8F5C-C8564CB79426.jpeg
{به‌ نام خالق چشم‌هایش}
عنوان: بُن دیوانگی
نویسنده: Q.R
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظر: @Atiye♡

خلاصه:
از همان روز که چشمانم جذب نور چشمانت شد، فهمیدم که هر چقدر هم عاشق باشی سرانجام من در دیوانه‌خانه‌ از خاطراتمان خواهم گفت. برای تک‌تک دیوار‌های بلند اتاقم، همه‌چیزمان را تعریف کردم. آن‌ها شنیدند ولیکن زبانشان بند آمد؛ حق داشتند، هرکسی قصه‌مان را داند به هم‌چون دردی دچار می‌شود، زیباترینم.​
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,039
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانی
در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
"روز اول"

امروز همان روزی‌ست که از آن می‌ترسیدم. به خانه‌ای بزرگ منتقل شده‌ام که تنها اجازه‌ی حضور در یک اتاقش را دارم. شنیده‌ام که می‌گویند هر که بیش فهمیده، اینجا زیر یک سقف سفید زندگی می‌کند. من آغوش این تخت را نمی‌خواهم. امکانش هست که دوباره در آغوشت جان دهم؟
 
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
"روز دوم"

دنیایم، اینجا سرد است. نمی‌دانم بخاطر هوای ماه اول زمستان است یا بخاطر نداشتن آغوش تو؟
امروز می‌شود دو ماه که چشمانت را بر من و تمام دنیا بسته‌ای. دو ماه است که دیگر موهای نرم و ابریشمی‌ات را موقع نوازششان حس نمی‌کنم.
دلتنگم جانانم، به اندازه‌ی تمام مویرگ‌هایم دلتنگم!
 
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
"روز سوم"

دلبرم، امروز سومین‌ روز‌ی‌است که همگان مرا دیوانه می‌خوانند. ای‌ کاش فردی بود که از من می‌پرسید "چگونه به این نقطه رسیده‌ام؟"
و من می‌گفتم که غرق در درخشش چشمانی شدم که هرگز مرا ندیدند؛ همان‌طور که تو در آغوش دریا پنهان شدی.
 
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
"روز چهارم"

همیشگی‌ام، امروز اتفاقی نوشته‌هایم به‌دست پرستارم افتاد.
راجع به‌ات پرسید، گویا خدا حرف‌هایم را شنیده ‌بود و او را سر‌ راهم قرار داد.
من تمام زیبایی چشمانت را برایش بازگو کردم؛ طوری که انگار روبه‌رویم ایستاده بودی؛ همان‌قدر دقیق
و در آخر پرسید که چرا عاشق چشمانت شدم و تنها از چشمانت گفتم؟
به او جوابی ندادم؛ زیرا او نمی‌دانست که چشمانت مینل‌های سفید من بودند.

***
پ.ن: مینل: یک واژه‌ی ترکی به معنای مروارید آسمان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
"روز پنجم"

رویایم، دیشب به یاد تمام نجواها و نغمه‌هایی که در گوش‌هایم زمزمه می‌کردی، بیدار ماندم و اشک ریختم. نمی‌دانم چرا هر چه می‌گذشت اشک‌هایم بیشتر می‌شد، گویا منتظر بودم اشک‌هایم تبدیل به همان‌ دریایی شود که تو خود را میان امواجش پنهان کردی.
 
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
"روز ششم"

زیباترینم، تو مرا میان تمام سایه‌های سیاه ‌اطرافم که برایم همچون کابوس هستند، تنها گذاشتی
ولی دلبرم من هنوز هم نگرانت هستم؛ آن‌جا کسی هست که موقع راه رفتن دستانت را بگیرد؟
کسی هست که اطراف را شرح کند تا اتفاقی برایت نیوفتد؟
آخر زیبایم، تو به کمتر کسی می‌گفتی که مینل‌هایت توانایی دیدن ندارند!
 
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
"روز هشتم"

وجودم، من را بابت تاخیرم ببخش. آخر تو که نمی‌دانی اینجا و بی‌تو چه بر سر من و خاطراتمان آمد. من در اتاقی سردتر از آغوش این اتاق زندانی بودم. آن‌ها می‌گفتند من می‌خواهم زندگی‌ام را بگیرم؛ ولی به چشمانت قسم که دین من بودند، من خواهان زندگی‌ای آرام با تو هستم و خواهم بود.
 
موضوع نویسنده

یــآقـوتـ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
29
444
مدال‌ها
2
"روز نهم"

فرشته‌ام، هر وقت که ‌حرفش‌ می‌شد، می‌گفتی "نه تا وقت مرگ؛ بلکه تا وقتی‌ که ‌دیگر هیچ ‌زندگی‌‌ای با روح ‌خسته‌ام نکنم، تا زمانی که زمین به‌ دور خورشید ‌می‌گردد و تا وقتی که زندگی بر تمام هستی جریان داشته باشد، دوستت دارم." حسرتم این است که هیچ‌گاه برایشان جوابی نداشتم ولی در این زمان می‌خواهم بدانی که با تک‌تک سلول‌هایم به تو مبتلایم.
 
بالا پایین