با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرددلم شکسته ست و
هیچکس دردم را نمی داند
آه از این غم که با من
می سوزد و می سازد
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرددیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزمديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ستدارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
دنيا به روي سينه ي من دست رد گذاشتمي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن رادنيا به روي سينه ي من دست رد گذاشت
بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشمتو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم
منم و دلی که دانم به دو دست دارم او رامن بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
از منست اين غم كه بر جان منستمنم و دلی که دانم به دو دست دارم او را
اگرش نگاه داری به تو می سپارم او را
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک