- Aug
- 8,033
- 27,719
- مدالها
- 8
سجاد سامانی متولد ۱۴ دی ۱۳۷۱ در تهران است. در دوران دبیرستان ریاضی و فیزیک خوانده اما برای پیش دانشگاهی تصمیم می گیرد به علوم انسانی تغییر رشته بدهد تا جدی تر وارد دنیای ادبیات شود. ورودش به دنیای شعر به دوران راهنمایی برمی گردد زمانی که تحت تاثیر یکی از دوستانش هوس شعر گفتن می کند.
نشستن پای حرف شعرا همیشه لذت خودش را دارد به خصوص شاعری که علی رغم سن کمی که دارد با شعرهای عاشقانه و خوب جایش را میان مخاطبان شعر باز کرده است.
از لج دوستم شاعر شدم
زمانی که تحت تاثیر یکی از دوستانش هوس شعر گفتن می کند: « از همان دوران سعی می کردم شعرها و آرایه ها را خوب یاد بگیرم. یک روز یکی از دوستانم شعرهایی به زبان محاوره نوشته بود که بچه ها در مدرسه خیلی تحویلش گرفتند. وقتی شعرهایش را نگاه کردم دیدم این ها که چیز عجیب و غریبی نیست که آدم نتواند انجام بدهد. من هم یک دفتر برداشتم و سعی کردم روی ریتم از همان شعرها بنویسم. بعد هم آمدم مدرسه خواندم و بچه ها بسیار استقبال کردند. بعد از این اتفاق شعرهای همکلاسیم دیگر دیده نشد و همه نگاهها به سمت من آمد. کم کم این شبه ترانه ها وارد حوزه طنز و شوخی با معلم ها هم شد. حتی یکبار به اصرار بچه ها شعر معلم ادبیاتمان را برایش خواندم. با اینکه طنز بود ولی خیلی خوب برخورد کرد و حتی تشویقم کرد. بعد از آن بچه ها هم قول دادند شعرها پیش خودمان بماند و لو ندهند. حتی پدرومادرم هم از این شعرها خبر نداشتند تا اینکه یک روز خواهرم لو داد و آنها شعرهایم را خواندند. یادم می آید که خیلی خوب استقبال کردند و تشویقم کردند که شعر را ادامه بدهم. من پدرم مدرس فلسفه است و مادرم هم زمانی در صداوسیما مشغول به کار بود و همیشه رابطه شان با دنیای شعر خوب بوده است. وقتی وارد دبیرستان شدم کم کم وارد حوزه شعر کلاسیک شدم. اما چون رشته ام ریاضی بود خیلی نمی توانستم برای شعر وقت بگذارم. تا اینکه یک روز یکی از معلم ها کتاب های « دستور زبان عشق» و «گلها همه آفتابگردانند» قیصر امین پور را به من معرفی کرد.»
خودم را از بعضی کلمات محروم کردم
دوران نوجوانی سجاد با خواندن شعرگذشته است و شعرهای اخوان ثالث و فروغ فرخزاد حسابی سر ذوقش می آوردند تا او رفته رفته از پله های شعر بالا برود. « وقتی مطالعاتم بیشتر شد سراغ قدما رفتم. بعد از آن هربار سعدی را باز می کردم حالم را بهتر می کرد و شیفته سعدی شدم. از شعرهای حافظ و صائب حض می کردم. در دانشگاه هم کتابخانه بزرگی داریم که به نظرم استادی که این کتاب ها را جمع آوری کرده، آدم بسیار بزرگی بوده چون آنجا از شاعران گمنام قدیمی کتاب هایی موجود است که جایی آنها را نمی شود پیدا کرد. حالا آنجا زیاد می روم و می نشینم با دقت کتاب شعرها را می خوانم. اما سعدی و حافظ و حتی مولانا قابل قیاس نیستند و سراغ هر مضمونی رفتند طوری شعر گفتند که روی باقی شعرهای قبل و بعد خودشان سایه انداخته است. به قول یکی از دوستان این به بام ادبیات رسیده اند و حتی نردبام را هم انداخته اند. به شاعرهای جوان خواندن شعر سعدی به علت روانی و سادگی و حتی نمک اشعارش خیلی توصیه می شود.»
سجاد می گوید یک گروه شعر در فضای مجازی به همراه دوستان و معلم ادبیات دوران دبیرستانش دارند که شعرهای تازه اش را اول آنجا قرار می دهد تا آنها اولین کسانی باشند که دراین باره اظهارنظر می کنند و ایرادی اگر بود مطرح کنند. سجاد می گوید شعرهای دوران نوجوانی اش بیشتر حدیث نفس بوده است و حتی هنوز هم جرات ورود جدی به شعرهای عاشقانه ندارد. تا الان هم سعی کرده شعرهای عاشقانه اش پاستوریزه باشد: «من هنوز جرات ورود به شعرهای عاشقانه را به طور جدی ندارم. اگر هم رفتم سعی کردم شعرهای عفیف بگویم و حتی خودم را از بسیاری از مضامین و کلمات محروم کرده ام. چون متاسفانه فضای شعر امروز چه از لحاظ فرم و چه از لحاظ محتوا به ابتذال رفته است. این مضامین و کلمات در شعر بزرگان به جا و درست استفاده می شود اما من سعی کردم فعلا از این فضا فاصله بگیرم.»
او دانشجوی فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق است. وقتی درباره شغل آینده اش می پرسم. می گوید دوست دارد در فضای رسانه فعال شود: «رشته ما مربوط به سیاستگذاری فرهنگی است. من هم دوست دارم در حوزه رسانه و برنامه سازی فعال شوم. به خصوص در حوزه تخصصی خودم شعر، ادبیات و علوم انسانی.»

نشستن پای حرف شعرا همیشه لذت خودش را دارد به خصوص شاعری که علی رغم سن کمی که دارد با شعرهای عاشقانه و خوب جایش را میان مخاطبان شعر باز کرده است.
از لج دوستم شاعر شدم
زمانی که تحت تاثیر یکی از دوستانش هوس شعر گفتن می کند: « از همان دوران سعی می کردم شعرها و آرایه ها را خوب یاد بگیرم. یک روز یکی از دوستانم شعرهایی به زبان محاوره نوشته بود که بچه ها در مدرسه خیلی تحویلش گرفتند. وقتی شعرهایش را نگاه کردم دیدم این ها که چیز عجیب و غریبی نیست که آدم نتواند انجام بدهد. من هم یک دفتر برداشتم و سعی کردم روی ریتم از همان شعرها بنویسم. بعد هم آمدم مدرسه خواندم و بچه ها بسیار استقبال کردند. بعد از این اتفاق شعرهای همکلاسیم دیگر دیده نشد و همه نگاهها به سمت من آمد. کم کم این شبه ترانه ها وارد حوزه طنز و شوخی با معلم ها هم شد. حتی یکبار به اصرار بچه ها شعر معلم ادبیاتمان را برایش خواندم. با اینکه طنز بود ولی خیلی خوب برخورد کرد و حتی تشویقم کرد. بعد از آن بچه ها هم قول دادند شعرها پیش خودمان بماند و لو ندهند. حتی پدرومادرم هم از این شعرها خبر نداشتند تا اینکه یک روز خواهرم لو داد و آنها شعرهایم را خواندند. یادم می آید که خیلی خوب استقبال کردند و تشویقم کردند که شعر را ادامه بدهم. من پدرم مدرس فلسفه است و مادرم هم زمانی در صداوسیما مشغول به کار بود و همیشه رابطه شان با دنیای شعر خوب بوده است. وقتی وارد دبیرستان شدم کم کم وارد حوزه شعر کلاسیک شدم. اما چون رشته ام ریاضی بود خیلی نمی توانستم برای شعر وقت بگذارم. تا اینکه یک روز یکی از معلم ها کتاب های « دستور زبان عشق» و «گلها همه آفتابگردانند» قیصر امین پور را به من معرفی کرد.»

خودم را از بعضی کلمات محروم کردم
دوران نوجوانی سجاد با خواندن شعرگذشته است و شعرهای اخوان ثالث و فروغ فرخزاد حسابی سر ذوقش می آوردند تا او رفته رفته از پله های شعر بالا برود. « وقتی مطالعاتم بیشتر شد سراغ قدما رفتم. بعد از آن هربار سعدی را باز می کردم حالم را بهتر می کرد و شیفته سعدی شدم. از شعرهای حافظ و صائب حض می کردم. در دانشگاه هم کتابخانه بزرگی داریم که به نظرم استادی که این کتاب ها را جمع آوری کرده، آدم بسیار بزرگی بوده چون آنجا از شاعران گمنام قدیمی کتاب هایی موجود است که جایی آنها را نمی شود پیدا کرد. حالا آنجا زیاد می روم و می نشینم با دقت کتاب شعرها را می خوانم. اما سعدی و حافظ و حتی مولانا قابل قیاس نیستند و سراغ هر مضمونی رفتند طوری شعر گفتند که روی باقی شعرهای قبل و بعد خودشان سایه انداخته است. به قول یکی از دوستان این به بام ادبیات رسیده اند و حتی نردبام را هم انداخته اند. به شاعرهای جوان خواندن شعر سعدی به علت روانی و سادگی و حتی نمک اشعارش خیلی توصیه می شود.»
سجاد می گوید یک گروه شعر در فضای مجازی به همراه دوستان و معلم ادبیات دوران دبیرستانش دارند که شعرهای تازه اش را اول آنجا قرار می دهد تا آنها اولین کسانی باشند که دراین باره اظهارنظر می کنند و ایرادی اگر بود مطرح کنند. سجاد می گوید شعرهای دوران نوجوانی اش بیشتر حدیث نفس بوده است و حتی هنوز هم جرات ورود جدی به شعرهای عاشقانه ندارد. تا الان هم سعی کرده شعرهای عاشقانه اش پاستوریزه باشد: «من هنوز جرات ورود به شعرهای عاشقانه را به طور جدی ندارم. اگر هم رفتم سعی کردم شعرهای عفیف بگویم و حتی خودم را از بسیاری از مضامین و کلمات محروم کرده ام. چون متاسفانه فضای شعر امروز چه از لحاظ فرم و چه از لحاظ محتوا به ابتذال رفته است. این مضامین و کلمات در شعر بزرگان به جا و درست استفاده می شود اما من سعی کردم فعلا از این فضا فاصله بگیرم.»
او دانشجوی فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق است. وقتی درباره شغل آینده اش می پرسم. می گوید دوست دارد در فضای رسانه فعال شود: «رشته ما مربوط به سیاستگذاری فرهنگی است. من هم دوست دارم در حوزه رسانه و برنامه سازی فعال شوم. به خصوص در حوزه تخصصی خودم شعر، ادبیات و علوم انسانی.»