جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

بیوگرافی نویسنده مهرانه عسکری رمان‌نویس

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته بیوگرافی نویسندگان انجمن توسط [مهرانه عسکری] با نام بیوگرافی نویسنده مهرانه عسکری رمان‌نویس ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 965 بازدید, 1 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته بیوگرافی نویسندگان انجمن
نام موضوع بیوگرافی نویسنده مهرانه عسکری رمان‌نویس
نویسنده موضوع [مهرانه عسکری]
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط [مهرانه عسکری]
1000009794.jpg
_ مهرانه عسکری هستم از شهر مشهد.
و اینکه زمستون امسال دوران ۱۶ سالگیم تموم میشه و شمع‌های ۱۷ سالگیم روشن میشن.
اینکه چطور نوشتن شروع کردم واقعا دلیل و یا اتفاق خاصی نداره. یک شب خیلی با دل گرفته و حال داغون برای خالی کردن ذره‌ای از اون درد شروع کردم به نوشتن و میتونم بگم بعدش چیزی که اتفاق افتاد این بود که کم‌کم عادت شد و از عادت تبدیل به بخشی از پازل زندگیم شد.
حسم موقع نوشتن یک‌جور آزادی و در عین حال شاید جالب باشه یک حالت غم هست. هنوز که هنوزه بعد سه سال نویسندگی دلیل اون غم رو نفهمیدم، بیشتر توی دلنوشته‌هام اون غم رو میشه دید.
 
موضوع نویسنده
نویسنده انجمن و سایت رمان بوک
نویسنده انجمن و سایت
Aug
0
15
خلاصه آثار:
(رمان مجرمان فراری)

تمام جنایتکاران، همیشه این‌گونه نبوده‌اند؛
مسیر زندگی، سرنوشت، اخلاق و حرف‌های اطرافیانشان، این شخصیت را برای آن‌ها ساخته.
گاهی ما فقط باید، اطرافیان خود را بشناسیم.
نباید زندگی‌مان را با دخالت دیگران بسازیم. خودمان زندگی‌ای که می‌خواهیم را می‌سازیم نه هیچ‌کَس دیگر، خودمان و فقط خودمان... .
(دلنوشته دلتنگی‌هایم)
دلتنگی درد عجیبی روی قلب ما انسان‌ها است.
دردی که درمون نداره مگر در بعضی موارد... .
دل‌تنگی برای هر کَس متفاوت است. مثلاً برای عاشق و معشوق مانند بیماری ام اس است و خیلی سخت است، خ*یانت بدنت به خودت، برای دو دوست صمیمی، مانند ایست قلبی است.
خلاصه که این دلنوشته، نامه‌هایی است از طرف یک شخص دلتنگ به مخاطب خاصش.
(دلنوشته دریزه)
دریزه به چه معناست؟!
یعنی، دوستش داری امّا می‌دانی که به آن نمی‌رسی.
دریزه همان کاش‌هایی‌ست که با دیدن چشمانش می‌گویی.
کاش‌هایی که از سر غم و دل‌باختگی‌ست.
آرزومندم دریزه به سراغت نیاید؛ زیرا آن موقع است که بدبخت می‌شوی.
قلبت سنگ می‌شود، امّا به شکنندگی شیشه‌ای می‌ماند.
سیاه می‌شوی، امّا به اندازه رنگ سفید هیچی نیست.
آرزویم این است که هیچ‌گاه دریزه درب خانه‌ات را نزند.
(دلنوشته ذهنی کبود از ضربه‌های افکار)
سناریو‌هایم یک به یک، لحظه به لحظه تغییر می‌کنند. شبی با عشق می‌بوسمت، اما شبی دیگر با نفرت و اشک نگاه می‌زدم.
صبحی صدای بلند خنده‌ام را، در گوشت فرو می‌کنم و صبح دیگری، بغض آلود هق هق خفه‌ای سر می‌دهم.
شب به شب برایت داستانی تازه دارم و گاهی واقعی‌ست. روزی با حلقه‌ای از گل به سمتت می‌دوم، در شبی دیگر، نه در لحظه‌ای دیگر تنها، گل را پر‌پر و دلم را ازت می‌گیرم.
سناریو است دیگر، ثانیه به ثانیه‌اش مال من است و مال تو، با این نکته که تو، تنها سناریو مستقل منی.
(دلنوشته مقاومت شکننده)
دلی را دادم در پی عاشقانه‌های آتشینت، سری را درد آوَردم در شنیدن نق‌ها و دغدغه‌های به من ربط ندارت.
آسمان را زمین کردم، زمین را آسمان‌؛ برای رضایتی که ریشه در ندانم کاری‌ام داشت.
همه را خط زدم زیرا فقط... .
تو‌ همان‌‌ یک‌‌ نفر بودی که‌‌ برایم‌‌ همه‌ است. خدا را رها، کافر کردم، تنها برای چیز پوچی که نوجوانی عشق مي‌خواندمش.
حسی عجولانه آمد و رفت؛ اما، ما که نه، ولی من هنوز در این زمینه نیستی ایستاده‌ام.
غرور خاموش می‌سازد اعتراض دل را.
پس اعتراضی نیست فقط، کمی، کمی پاهایم از این همه ایستادن درد آمده و ناله می‌کند افیونم!
(دلنوشته آثار خزان)
همہ‌ۍ باغ دلم
آثار « خزان » دارد ؛
ڪو ؟ آن‌ڪہ سامان بدهد،
این همہ ویرانۍ را ..!!
(دلنوشته مغز مریض)
خاطراتم، در پس شیارهای مغزم مانور می‌دهند. خواسته‌شان، دیوانه کردن منِ دیوانه‌ای است که لابه‌لای کتاب قطور طالع سیاهم مانده‌ام.
مانده‌ام و خواستار روشن کردن خبط‌هایم هستم.
خواسته‌ام این است، چند شبی، نزدیکی‌ام را تحمل و کمکم کنی.
خاطراتم، خاطراتش، مغز، اعصاب و قلبم را با قمه پاره‌پاره کرده‌اند.
صادقانه بگویم، تاب و توان ادامه را ندارم.
آری دل دادن صبر می‌خواهد؛ اما، دگر نمی‌توانم.
واقعیت این است که آن‌قدری که تو برای من مهم هستی، من برای تو مهم نیستم و تمام.
(اشعار شعری که مال خودم نیست)
این مجموعه تمام چیزی بود که توی این چند سال سخت می‌خواستم بیان کنم. هر انسانی سختی و راحتی داره. شادی و غم داره. زندگی و مرگ داره. گاهی به دریا میره و گاهی، روی شن‌های ساحل می‌ایستد. این مجموعه ژانر یا موضوع مشخصی ندارد. حرف دل است و حرف زندگی و درد‌هایش. حرف زندگی و شادی‌هایش.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین