جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد آثار کاربران [تایماز] اثر «سبا گلزار کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد کتاب کاربران توسط اورانوس با نام [تایماز] اثر «سبا گلزار کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 386 بازدید, 3 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد کتاب کاربران
نام موضوع [تایماز] اثر «سبا گلزار کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع اورانوس
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط pen lady
موضوع نویسنده

اورانوس

سطح
5
 
ناظر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Mar
1,998
5,469
مدال‌ها
8
نام اثر: تایماز
نویسنده: سبا گلزار
ژانر: عاشقانه، جنایی
عضو گپ نظارت(7) S. O. W
خلاصه: قاتل نیست ولی قتل کرده است؛ از ته دل خواستارش نبود ولی پشیمان هم نیست از انجام دادنش! شاید همه‌ی این‌ها از روی عقده‌های کودکی و زخم‌های قدیمی‌اش باشد، شاید هم گریبان‌گیر جنون شده شاید...
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,741
45,662
مدال‌ها
7
درود به نویسنده عزیز و خلاق، سبا جانم
عنوان: تایماز نامی پسرانه است به معنی بی‌همتا و یگانه و همچنین خطاناپذیر و استوار. و احتمالا نام فرد مرموز همسایه باید باشه و غیر از این ربطی به ژانرهای انتخابی، خلاصه، مقدمه و متن داستان ندارد. عنوان انتخابی بسیار کلیشه‌ای‌ست و بهتر است نویسنده عنوانی مناسب‌تر انتخاب کند.

ژانر: ژانرهای انتخابی عاشقانه، جنایی است که تا این‌جای داستان به غیر از کشتن گربه توسط مرد مرموز جنایتی رخ نداده و ممکنه بعد از این نویسنده به این مورد بپردازه. ژانر عاشقانه هم تنها مربوط به قسمتیه که برفین به یاد شخصی به اسم ماکان در گذشته می‌افته. ژانری که بیشتر به چشم می‌خوره تا حدودی ترسناک و بیشتر معمایی‌ست.

خلاصه: خلاصه از نظر حجم کم هست و بهتره یکی دو خط به آن اضافه شود اما بسیار گنگ نوشته شده و با این‌که میزان جذب کنندگی متوسطی داره فقط به قتلی اشاره می‌کند که از نظر قاتل کار درستی بوده و احتمالا ریشه در عقده‌های کودکی‌اش داشته. خلاصه با ژانر جنایی مرتبط هست اما با ژانر عاشقانه خیر.

جلد: تصویر جلد مردی را نشان می‌دهد که تهدیدوار چاقویی روی گلوی دختری که با دست دهانش را گرفته گذاشته. تصویر تنها با ژانر جنایی ارتباط دارد اما عاشقانه خیر. با خلاصه ارتباط دارد اما با مقدمه ارتباط چندانی ندارد. با میانه داستان فقط کمی مرتبط هست و آن هم تهدیدهای فرد مرموز همسایه است که تا اینجای داستان دلیلی برایش ذکر نشده است.

مقدمه: متنی ادبی‌ست که توسط خود نویسنده نوشته شده اما نه با ژانرها و عنوان انتخابی و نه بدنه داستان ارتباطی ندارد.

آغاز: آغاز داستان از شخصیت اول شروع می‌شود که در حال پیدا کردن آدرسی در جنوب شهر است و به فرد مرموزی برخورد می‌کند و بعد متوجه می‌شیم در اثر این برخورد لباس برفین خونی میشه. شروع نسبتا خوبی داره و برای خواننده می‌تونه جذاب باشه و ذهنش رو به چالش بکشه. قسمتی از آغاز گنگ و عجیب به نظر می‌رسه. جایی که برخورد برفین و مرد مرموز در محله‌ای که خانه پدری هستی در آن واقع شده و بعد حضور اون فرد به عنوان همسایه خانه‌ای که برفین و هست.
به نظر میاد بعد از این‌که برفین و دوستش از خونه اون‌ها بیرون میان و به خونه خودش میرن یک فاصله زمانی کوتاه اتفاق افتاده ولی این فاصله زمانی برای خواننده توصیف نشده و اتفاقات رو عجیب و غریب جلوه میده. این‌که اون‌ها خونه خودشون رو از قبل آماده و چیدمان کردن یا نه هم ذکر نشده و خواننده ناگهان با صحنه ورود اون‌ها به خونه و آشپزی برفین مواجه میشه و بعد رد خون روی شکم برفین که توسط دوستش دیده میشه. تداخل این‌ها با هم خواننده رو دچار سردرگمی می‌کنه و این‌که چطور در این مدت متوجه اون رد خون نشدن؟! بهتره نویسنده عزیز این فواصل و توضیحات لازم رو در متن بیاره. آغاز رمان با یک نقطه اوج شروع شده و اگر توصیفات از فضای کوچه‌های قدیمی و پایین شهر صورت می‌گرفت می‌تونست جذابیت بیشتری داشته باشه.

میانه: روند داستان کند یا تند نیست و نویسنده تونسته خواننده رو با خودش قدم به قدم پیش ببره‌. برخورد اولیه برفین با مرد مرموز و بعد این‌که متوجه میشه اون فرد همسایه‌اش هست و اتفاقاتی که از برخورد این دو پیش میاد بخشی از فراز و فرودهای داستان هست اما نویسنده با عدم توصیفات مناسب و همچنین روند اتفاقاتی که بسیار کلیشه‌‌وار کنار هم چیده شدن از جذابیت داستان کم کرده. اوج داستان زمانی اتفاق می‌افته که پدر برفین به جرم دزدی ازش شکایت می‌کنه. توصیفات کافی نیستن و تصویرسازی رو برای خواننده دچار مشکل می‌کنه. مثلا در همین صحنه دستگیری برفین، حضور پلیس باید چالشی از احساسات ترس و ناباوری رو برای برفین ایجاد کنه اما چنین چیزی وجود نداره.
میانه با جلد، ژانرها، عنوان، خلاصه و مقدمه ارتباطی نداره. شاید هم باید منتظر ادامه داستان باشیم.

لحن و بافت: مونولوگ‌ها ادبی هستن و دیالوگ‌ها محاوره و این تقریبا همه جا رعایت شده به غیر از بعضی قسمت‌ها که مونولوگ‌ها دچار پرش لحن شدن و به محاوره نزدیک شدن
مثل: ول شد، میدی، خوبه تقصیر خودش بود، گرخیدم، دهنیش
و ... این کلمه‌ها ساختار ادبی مونولوگ‌ها رو محاوره‌ای کردن و بهتره نویسنده کلمات بهتری رو جایگزین‌شون کنه

شخصیت پردازی: نویسنده در این زمینه ضعیف عمل کرده و شخصیت پردازی تا حد کمی اتفاق افتاده. تا این‌جای داستان خواننده تصور چندانی از شخصیت‌های داستان پیدا نمی‌کنه. شخصیت‌ها کلیشه‌ای و خام هستن و توصیف چندانی درباره‌ اون‌ها وجود نداره. بهتره نویسنده روی شخصیت سازی شخصیت‌ها کمی بیشتر وقت بگذاره

توصیفات: توصیفات مکان خیلی کم دیده میشه. چیزی که باعث میشه خواننده خودش رو در فضای داستان ببینه و با داستان همراه بشه توصیفات کافی و غیر مستقیم از مکان‌هاست. توصیف صدا هم تقریبا وجود نداره. توصیف احساسات هم تقریبا ندیده گرفته شده و اگر هم در مواردی صورت گرفته بسیار کوتاه و خام هست. توصیفات می‌تونن خواننده رو با داستان همراه کنه و جذابیت داستان رو بیشتر. پیشنهاد میشه نویسنده از توصیفات بیشتری در متن داستانش استفاده کنه.

زاویه دید: داستان از ابتدا توسط شخصیت برفین تعریف میشه و تا اینجای داستان رعایت شده

کشمکش و تعلیق: کشمکش و تعلیق در بافت داستان وجود داره، مثل جدایی برفین از خونواده‌اش و بدون اطلاع اون‌ها، همسایه شدنش با مرد مرموز و اتفاقاتی که رقم می‌خوره. و نویسنده خیلی خوب این کشکش‌ها رو وارد داستان کرده اما بهتره کمی‌ از کلیشه‌ها دوری بشه تا جذابیت داستان برای خواننده بیشتر بشه

ایده و پیرنگ: ایده داستان معماگونه است و از جدایی برفین از خانواده، هم‌خانه شدن با دوستش هستی و همسایه شدنش با مرد مرموزی که کارهای عجیبی انجام میده و حتی اون رو تهدید می‌کنه و در حقیقت آزارش میده، اتفاق می‌افته. این‌که چرا برفین از خونواده جدا میشه خیلی بهش پرداخته نشده، همین‌طور مرد مرموز که بیشتر از این‌که قاتل و خطرناک جلوه کنه، فردی‌ست با مشکلات روانی و شاید هم دچار بیماری روانی سادیسم. ایده داستان کلیشه‌‌ست اما با این حال نویسنده نسبتا خوب به اون پرداخته

ایرادات نگارشی: در متن داستان ایرادات نگارشی زیادی دیده میشه. مثل استفاده زیاد از (،) و (؛) به جای نقطه.
افعال باید در آخر جمله استفاده بشن اما در متن دیده میشه که خیلی جاها فعل در اول جمله اومده.
ایرادات املایی و تایپی هم در متن به وفور دیده میشه:
دوییدم❌️ دویدم✔️
خفناک❌️ خوفناک✔️
دب‌دبه و کب‌کبه❌️ دبدبه و کبکبه✔️
هول❌️ به تفاوت معنایی هول و هُل دقت بشه* هُل در اینجا درسته
کناری‌امان❌️ کنار‌مان✔️
لب‌خند❌️ لبخند✔️
دمپاییش❌️ دمپایی‌اش یا دمپایی‌ش✔️
فجیهی❌️ فجیعی✔️
تعوو❌️ تهوع✔️
حالیت❌️ حالی‌ات✔️
نیش‌خند❌️ نیشخند✔️
ان‌قدر❌️ این‌قدر✔️
اسف‌بار❌️ اسفبار✔️
و همین‌طور بعضی جملات که ساختار دستوری درستی ندارن:
این اشتباه را با جان و دل پذیرفته‌ای‌اش!) این اش به کار رفته در انتهای فعل اضافه‌ست و اگه قراره به این مرجع اش استناد بشه همون کلمه این کافیه
یا (شاید هم همین سکوتش ترسنا‌ک‌تر کرده بودش؛) این ش که در انتهای جمله اومده و به فعل چسبیده، جمله رو از نظر دستوری دچار مشکل کرده و بهتره به کلمه‌ ترسناک‌تر بچسبه
(مگه داشتی پیاز سرخ نمی‌کردی؟) کلمه داشتی تو این جمله اضافه‌ست

در بسیاری از قسمت‌ها پاراگراف بندی درست انجام نشده. گاهی جملات مربوط به هم در یک جمله و جدا از هم نوشته شدن. جملاتی که به هم ارتباط دارن و درباره موضوع واحدی هستن در یک بند یا پاراگراف قرار می‌گیرن. همین‌طور درباره دیالوگ‌های یک فرد که نباید از هم جدا بشن مثلا:
- ماکان!
- ماکان!
- هوی❌️ - ماکان!... ماکان!... هوی!✅️

نقاط قوت: کشمکش و تعلیق، آغاز، اعتدال در روند داستان، پردازش ایده

نقاط ضعف: عنوان نامناسب، خلاصه، مقدمه، میانه، ژانر، توصیفات ناکافی، شخصیت سازی، ایده کلیشه‌ای و ایرادات نگارشی و املایی

اگر می‌خواهی دنیا را تغییر دهی، قلم بردار و شروع به نوشتن کن.
 

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,369
19,094
مدال‌ها
7
به نام نویسنده‌ی روزگار
عنوان: عنوان از کلمه‌ی تایماز، از یک واژه تشکیل شده که معنی استوار بودن و شکست ناپذیر را می‌دهد و یا نام پسر نیز می‌باشد که نام هیچ‌کدام از شخصیت‌های رمان نبود. در صورتی می‌توان گفت که نویسنده نام انتخابی را درست انتخاب کرده که به‌خاطره معنی آن که می‌تواند هم در عشق و هم در جرم و جنایت شکست‌ ناپذیر باشد، نام انتخابی به ژانرهای عاشقانه و جنایی بخورد که به دور از کلیشه می‌باشد؛ اما با بدنه ارتباطی نداشت. اگر از روی معنا جلو نرفته باشد، چون به نام هیچ‌کدام از شخصیت‌های اصلی نبود، در غیر این‌ صورت نام انتخابی غلط می‌باشد و به هبچ‌کدام از ژانرها و بدنه و خلاصه هم‌خوانی ندارد و نویسنده مجبوراً باید نام دیگری انتخاب کند.

ژانرها: انتخاب ژانرها درست بود؛ اما ژانر جنایی به عاشقانه ارجح بود و با بدنه و خلاصه و جلد مرتبط بود.

جلد رمان: با ژانرهای انتخابی و بدنه و خلاصه ارتباط داشت و همچنین فونت و شکل نوشته‌ها مناسب بود.

خلاصه: خلاصه باید به دور از کلیشه باشد و با این‌که اندازه‌ی مناسب و استانداری داشت و از سه خط بیشتر و از نه خط کمتر بود و با ژانرهای عاشقانه و جنایی مرتبط بود؛ اما استفاده از کلمات قاتل و قتل و عقده‌های کودکی به سرعت ذهن را به سمت کشت و کشتار از روی عقده می‌کشاند و بازگو کننده‌ی و لو دهنده‌ی رمان بود. نویسنده باید خلاصه را با کلمات مبهم و اسرارآمیزی که با ژانرها و بدنه و ایده مرتبط باشد، بیان کند و یک اثر هنری ببخشد که جذب کنندگی در عین اسرارآمیزی داشته باشد.

مقدمه: لحن نوشتاری مقدمه در دو جا از ادبی به عامیانه تغییر می‌کرد که باعث دلزدگی خواننده می‌شد؛ اما تا حدودی با ژانرها و بدنه ارتباط داشت. به نویسنده پیشنهاد می‌شود از کلمات عاشقانه‌ و جناییِ ترکیبیِ مبهم و جملات بهتری استفاده کنید تا جذب کننده دو چندان داشته باشد.

آغاز: کنجکاو کننده و به دور از کلیشه بود و مبهم بودنش و اتفاق برخورد با آن مرد چشم آبی، باعث جذب خواننده و کنجکاوی حالات او می‌شد. در آغاز توصیفات مکانی و صداها و آوا کم بود و آن‌طور که باید ذهنیتی برای خواننده ایجاد نمی‌کرد. به نویسنده توصیه می‌شود توصیفات و آواها را اضافه کنند.
میانه: میانه‌ی رمان به دور از کلیشه بود؛ اما از یه جایی به بعد به خاطره انتخاب دو دوست دختر که هم‌خانه هستند و همسایه‌ی پسری در نزدیکی خود دارند تا حدودی کلیشه‌اش می‌کرد چرا که ما بارها در خیلی از رمان‌ها شاهد آن هستیم، بهتر بود نویسنده حداقل ارتباط با آن پسر همسایه را جور دیگری شروع می‌کرد نه صرفاً در همسایگی آن هم در یک ساختمان! نقطه‌ی اوج رمان در دو جا دیده میشد جایی که اطلاعاتی در مورد جنایت و بی‌رحم بودن پسر همسایه با کندن سر گربه و فهمیدن خونی بودن شکم برفین بود و در جایی دیگر زمانی که ماموران آگاهی برای دستگیری‌اش که از قضا برای شکایت پدرش بود را عنوان کرده بود که به مسائلی رابطه‌ی احساسی در گذشته هم اشاره کرده بود و کنجکاوی لازم را ایجاد کرده بود. پیشنهادی که این‌جا به نویسنده‌ی عزیز دارم اینه که با توصیفات بیشتر از آن لحظات هیجان انگیزترش کند.

لحن و بافت: دیالوگ‌ها عامیانه بود و تا آخر حفظ شده بود؛ اما مونولوگ‌ها ادبی بود و گاهی از حالت ادبی به عامیانه تبدیل میشد؛ اما چیزی که نقطه‌ی قوت در مونولوگ‌ها بود، استفاده از ضرب‌المثل‌ها و سوالاتی بود که با پرسیدنش ذهن مخاطب را به چالش می‌شید و کنجکاوکنندگی را بیشتر می‌کرد.

سیر رمان: سیر رمان به خوبی پیش رفته بود و اتفاقات، نه آن‌قدر سریع و پشت سر هم پیش می‌امد و نه کند و آهسته، که خواننده را دلزده کند و این خود نقطه‌ی مثبت رمان بود.

دیالوگ و مونولوگ‌ها: تناسب بین دیالوگ و مونولوگ‌ها به خوبی رعایت شده بود؛ اما از علائم نگارشی مناسبی در بعضی از پارت‌ها به خوبی رعایت نشده بود و همچنین لحن دیالوگ شخصیت‌ها مانند هم بود که به نویسنده توصیه می‌شود، که برای هر شخصیت لحن گفتاری متفاوتی ایجاد کند و تغییراتی در آن لحاظ کند.

شخصیت پردازی: شخصیت پردازی باید به دور از کلیشه و غیرمستقیم باشد؛ اما نویسنده شخصیت پردازی چندانی در پارت‌ها ایجاد نکرده بود و تا آخر توصیف آن‌چنانی در ذهن نمایان نمی‌شد. توصیفات کم باعث درک کمتر خواننده از شخصیت‌ها میشد.

توصیف مکان: توصیف مکان غیر مستقیم بود؛ اما باز هم کم بود و باعث کمتر شدن درک موقعیت و حالت شخصیت و تصور خواننده میشد.

توصیف صداها: کم بود و با توجه به ژانر، شما در لحظه‌ی برخورد با راکان می‌توانستید از آواها و صداهای دلهره‌آور بیشتری استفاده کنید و هیجان و توصیف حالت برفین از ترسش از راکانِ همسایه را بیشتر کنید که از حالت لج و لجبازی آن دو خارج شود و به ژانر جنایی بیشتر نزدیک شود؛ چون من از مکالمه‌ی بین آن دو بیشتر حالت لجبازی عاشقانه حس کردم تا ترس و جنایی بودنش.

توصیف احساسات: با این‌که بیان شده بود؛ اما یک‌سری جاها به خوبی رعایت نشده بود که پیشنهاد می‌کنم اضافه کنید.

زاویه‌ دید: اول شخص بود و به خوبی تا آخر رمان حفظ شده بود و این خود نقطه قوت و مثبت رمان بود و باعث پرش افکار نمی‌شد.

کشمکش و تعلیق: کشمکش بین برفین و آن همسایه‌ی اسرارآمیز باعث کشش و کنجکاوی خواننده میشد و خواننده را به خواندن ادامه‌ی داستان ترغیب می‌کرد که نویسنده، هم کشش بیرونی را به تصویر کشیده بود و هم کشش درونی، مانند: مشغله‌های فکری در مورد دریا و پدرش، حتی ماکان که معلوم بود یک رابطه‌ی عاطفی بینشان بوده که با رفتن به اداره‌ی آگاهی یادآورش میشد و چگونگی سرگذشتش را برای خواننده، سوال میشد.

ایده و پیرنگ: ایده‌ای که نویسنده انتخاب کرده بود خوب بود و به ژانرها هم می‌خورد؛ اما پردازش به آن، کار داشت و نویسنده باید تلاش کند و برای پر و بال و پردازش ایده‌اش بیشتر دقت کند.

ایرادات نگارشی: زیاد بودن و نویسنده‌ی عزیز بهتر است که دوباره رمان را بازخوانی کنید و به چند موردی که برای شما مثال می‌زنم، توجه کنید و ایرادات را بر طرف کنید.
⚠️گاهی جای فعل‌ها عوض میشد و از قشنگی جمله کم می‌کرد.
مثال:
همین باعث شد که من کیش و مات شده زل زده بزنم به در بسته⬅️ همین باعث شد، که منِ کیش و مات شده، به درب بسته زل بزنم.
اصلاً از آن می‌سوزم که به وجود من هیچ توجه‌ای نکرد و رفت در خانه‌اش.⬅️ اصلاً از آن می‌سوزم که به وجودم، هیچ توجه‌ای نکرد و به خانه‌اش رفت.
محکم کوبیدم به در⬅️ محکم به درب کوبیدم.
⚠️در بعضی جاها اشتباه تایپی داشتید.
نام داغ⬅️ نان داغ بخوایم⬅️ بخواهم
برام⬅️ برایم لب‌خند⬅️لبخند
خانه‌ایش⬅️خانه‌اش نی‌توانستم⬅️ نمی‌توانستم چک و لقدی⬅️ چک و لگدی
⚠️کلمات تنوین‌دار مثل: فعلا⬅️ فعلاً
⚠️ ها که برای تأکید می‌آید باید با کلمه‌ی قبلش فاصله کامل بگیرد.
مشخص نیست‌ها⬅️ مشخص نیست ها.
ضعف‌ها: خلاصه و مقدمه لو دهنده و کلیشه‌ای، توصیف کم صدا و آواها و مکان و شخصیت پردازی و لحن و بافت و...
نقطه‌ی قوت: جلد مناسب، ژانرها، کشمش و تعلیق، ایده و پیرنگ، سیر رمان و...

عزیزم من معتقدم کسی که می‌نویسه روح و ذهنش رو خلاق می‌کنه، موفق باشی و قلمت مانا.
 

pen lady

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
697
5,950
مدال‌ها
5
عنوان از یک بخش تشکیل شده تایماز
اسم رمان به معنای پابرجا هست و کلیشه‌ای در خود جای نداده اما با خلاصه مقدمه ژانرها و آغاز رمان مرتبط نیست.


ژانرهای رمان شما عبارت‌اند از عاشقانه جنایی من چون قبلا رمانتون رو خونده بودم ژانر جنایی و عاشقانه به خوبی به نمایش گذاشته نشده بود.


خلاصه‌ی رمانت زیباست اما اصلا مناسب رمانتان نیست زیرا نه با ژانرها هماهنگی دارند و نه با خلاصه و مقدمه و عنوان. بهتره خلاصه عوض شود.


مقدمه‌ی رمان ژانر جنایی معمایی را به رخ می‌کشد کلیشه‌ای ندارد و با محتوا همخوانی دارد اما ژانر عاشقانه در آن به چشم نمی‌خورد


جلد مردی را نشان می‌دهد که قصد به قتل رساندن دختری را دارد و در آن ژانرها با خوبی به چشم می‌خورد


آغاز رمان زیباست حس آمیزی و توصیفات خوبه و ژانر معمایی و اندکی ترسناک در آن به چشم می‌خورد

موفق باشی💝
 
بالا پایین