درود به نویسنده عزیز و خلاق، سبا جانم
عنوان: تایماز نامی پسرانه است به معنی بیهمتا و یگانه و همچنین خطاناپذیر و استوار. و احتمالا نام فرد مرموز همسایه باید باشه و غیر از این ربطی به ژانرهای انتخابی، خلاصه، مقدمه و متن داستان ندارد. عنوان انتخابی بسیار کلیشهایست و بهتر است نویسنده عنوانی مناسبتر انتخاب کند.
ژانر: ژانرهای انتخابی عاشقانه، جنایی است که تا اینجای داستان به غیر از کشتن گربه توسط مرد مرموز جنایتی رخ نداده و ممکنه بعد از این نویسنده به این مورد بپردازه. ژانر عاشقانه هم تنها مربوط به قسمتیه که برفین به یاد شخصی به اسم ماکان در گذشته میافته. ژانری که بیشتر به چشم میخوره تا حدودی ترسناک و بیشتر معماییست.
خلاصه: خلاصه از نظر حجم کم هست و بهتره یکی دو خط به آن اضافه شود اما بسیار گنگ نوشته شده و با اینکه میزان جذب کنندگی متوسطی داره فقط به قتلی اشاره میکند که از نظر قاتل کار درستی بوده و احتمالا ریشه در عقدههای کودکیاش داشته. خلاصه با ژانر جنایی مرتبط هست اما با ژانر عاشقانه خیر.
جلد: تصویر جلد مردی را نشان میدهد که تهدیدوار چاقویی روی گلوی دختری که با دست دهانش را گرفته گذاشته. تصویر تنها با ژانر جنایی ارتباط دارد اما عاشقانه خیر. با خلاصه ارتباط دارد اما با مقدمه ارتباط چندانی ندارد. با میانه داستان فقط کمی مرتبط هست و آن هم تهدیدهای فرد مرموز همسایه است که تا اینجای داستان دلیلی برایش ذکر نشده است.
مقدمه: متنی ادبیست که توسط خود نویسنده نوشته شده اما نه با ژانرها و عنوان انتخابی و نه بدنه داستان ارتباطی ندارد.
آغاز: آغاز داستان از شخصیت اول شروع میشود که در حال پیدا کردن آدرسی در جنوب شهر است و به فرد مرموزی برخورد میکند و بعد متوجه میشیم در اثر این برخورد لباس برفین خونی میشه. شروع نسبتا خوبی داره و برای خواننده میتونه جذاب باشه و ذهنش رو به چالش بکشه. قسمتی از آغاز گنگ و عجیب به نظر میرسه. جایی که برخورد برفین و مرد مرموز در محلهای که خانه پدری هستی در آن واقع شده و بعد حضور اون فرد به عنوان همسایه خانهای که برفین و هست.
به نظر میاد بعد از اینکه برفین و دوستش از خونه اونها بیرون میان و به خونه خودش میرن یک فاصله زمانی کوتاه اتفاق افتاده ولی این فاصله زمانی برای خواننده توصیف نشده و اتفاقات رو عجیب و غریب جلوه میده. اینکه اونها خونه خودشون رو از قبل آماده و چیدمان کردن یا نه هم ذکر نشده و خواننده ناگهان با صحنه ورود اونها به خونه و آشپزی برفین مواجه میشه و بعد رد خون روی شکم برفین که توسط دوستش دیده میشه. تداخل اینها با هم خواننده رو دچار سردرگمی میکنه و اینکه چطور در این مدت متوجه اون رد خون نشدن؟! بهتره نویسنده عزیز این فواصل و توضیحات لازم رو در متن بیاره. آغاز رمان با یک نقطه اوج شروع شده و اگر توصیفات از فضای کوچههای قدیمی و پایین شهر صورت میگرفت میتونست جذابیت بیشتری داشته باشه.
میانه: روند داستان کند یا تند نیست و نویسنده تونسته خواننده رو با خودش قدم به قدم پیش ببره. برخورد اولیه برفین با مرد مرموز و بعد اینکه متوجه میشه اون فرد همسایهاش هست و اتفاقاتی که از برخورد این دو پیش میاد بخشی از فراز و فرودهای داستان هست اما نویسنده با عدم توصیفات مناسب و همچنین روند اتفاقاتی که بسیار کلیشهوار کنار هم چیده شدن از جذابیت داستان کم کرده. اوج داستان زمانی اتفاق میافته که پدر برفین به جرم دزدی ازش شکایت میکنه. توصیفات کافی نیستن و تصویرسازی رو برای خواننده دچار مشکل میکنه. مثلا در همین صحنه دستگیری برفین، حضور پلیس باید چالشی از احساسات ترس و ناباوری رو برای برفین ایجاد کنه اما چنین چیزی وجود نداره.
میانه با جلد، ژانرها، عنوان، خلاصه و مقدمه ارتباطی نداره. شاید هم باید منتظر ادامه داستان باشیم.
لحن و بافت: مونولوگها ادبی هستن و دیالوگها محاوره و این تقریبا همه جا رعایت شده به غیر از بعضی قسمتها که مونولوگها دچار پرش لحن شدن و به محاوره نزدیک شدن
مثل: ول شد، میدی، خوبه تقصیر خودش بود، گرخیدم، دهنیش
و ... این کلمهها ساختار ادبی مونولوگها رو محاورهای کردن و بهتره نویسنده کلمات بهتری رو جایگزینشون کنه
شخصیت پردازی: نویسنده در این زمینه ضعیف عمل کرده و شخصیت پردازی تا حد کمی اتفاق افتاده. تا اینجای داستان خواننده تصور چندانی از شخصیتهای داستان پیدا نمیکنه. شخصیتها کلیشهای و خام هستن و توصیف چندانی درباره اونها وجود نداره. بهتره نویسنده روی شخصیت سازی شخصیتها کمی بیشتر وقت بگذاره
توصیفات: توصیفات مکان خیلی کم دیده میشه. چیزی که باعث میشه خواننده خودش رو در فضای داستان ببینه و با داستان همراه بشه توصیفات کافی و غیر مستقیم از مکانهاست. توصیف صدا هم تقریبا وجود نداره. توصیف احساسات هم تقریبا ندیده گرفته شده و اگر هم در مواردی صورت گرفته بسیار کوتاه و خام هست. توصیفات میتونن خواننده رو با داستان همراه کنه و جذابیت داستان رو بیشتر. پیشنهاد میشه نویسنده از توصیفات بیشتری در متن داستانش استفاده کنه.
زاویه دید: داستان از ابتدا توسط شخصیت برفین تعریف میشه و تا اینجای داستان رعایت شده
کشمکش و تعلیق: کشمکش و تعلیق در بافت داستان وجود داره، مثل جدایی برفین از خونوادهاش و بدون اطلاع اونها، همسایه شدنش با مرد مرموز و اتفاقاتی که رقم میخوره. و نویسنده خیلی خوب این کشکشها رو وارد داستان کرده اما بهتره کمی از کلیشهها دوری بشه تا جذابیت داستان برای خواننده بیشتر بشه
ایده و پیرنگ: ایده داستان معماگونه است و از جدایی برفین از خانواده، همخانه شدن با دوستش هستی و همسایه شدنش با مرد مرموزی که کارهای عجیبی انجام میده و حتی اون رو تهدید میکنه و در حقیقت آزارش میده، اتفاق میافته. اینکه چرا برفین از خونواده جدا میشه خیلی بهش پرداخته نشده، همینطور مرد مرموز که بیشتر از اینکه قاتل و خطرناک جلوه کنه، فردیست با مشکلات روانی و شاید هم دچار بیماری روانی سادیسم. ایده داستان کلیشهست اما با این حال نویسنده نسبتا خوب به اون پرداخته
ایرادات نگارشی: در متن داستان ایرادات نگارشی زیادی دیده میشه. مثل استفاده زیاد از (،) و (؛) به جای نقطه.
افعال باید در آخر جمله استفاده بشن اما در متن دیده میشه که خیلی جاها فعل در اول جمله اومده.
ایرادات املایی و تایپی هم در متن به وفور دیده میشه:
دوییدم❌️ دویدم✔️
خفناک❌️ خوفناک✔️
دبدبه و کبکبه❌️ دبدبه و کبکبه✔️
هول❌️ به تفاوت معنایی هول و هُل دقت بشه* هُل در اینجا درسته
کناریامان❌️ کنارمان✔️
لبخند❌️ لبخند✔️
دمپاییش❌️ دمپاییاش یا دمپاییش✔️
فجیهی❌️ فجیعی✔️
تعوو❌️ تهوع✔️
حالیت❌️ حالیات✔️
نیشخند❌️ نیشخند✔️
انقدر❌️ اینقدر✔️
اسفبار❌️ اسفبار✔️
و همینطور بعضی جملات که ساختار دستوری درستی ندارن:
این اشتباه را با جان و دل پذیرفتهایاش!) این اش به کار رفته در انتهای فعل اضافهست و اگه قراره به این مرجع اش استناد بشه همون کلمه این کافیه
یا (شاید هم همین سکوتش ترسناکتر کرده بودش؛) این ش که در انتهای جمله اومده و به فعل چسبیده، جمله رو از نظر دستوری دچار مشکل کرده و بهتره به کلمه ترسناکتر بچسبه
(مگه داشتی پیاز سرخ نمیکردی؟) کلمه داشتی تو این جمله اضافهست
در بسیاری از قسمتها پاراگراف بندی درست انجام نشده. گاهی جملات مربوط به هم در یک جمله و جدا از هم نوشته شدن. جملاتی که به هم ارتباط دارن و درباره موضوع واحدی هستن در یک بند یا پاراگراف قرار میگیرن. همینطور درباره دیالوگهای یک فرد که نباید از هم جدا بشن مثلا:
- ماکان!
- ماکان!
- هوی❌️ - ماکان!... ماکان!... هوی!✅️
نقاط قوت: کشمکش و تعلیق، آغاز، اعتدال در روند داستان، پردازش ایده
نقاط ضعف: عنوان نامناسب، خلاصه، مقدمه، میانه، ژانر، توصیفات ناکافی، شخصیت سازی، ایده کلیشهای و ایرادات نگارشی و املایی
اگر میخواهی دنیا را تغییر دهی، قلم بردار و شروع به نوشتن کن.