آموزشی تقدیر شخصیتت را به چالش بکش

[آریانا]

با سلام خدمت همگی و عرض وقت بخیر.
در این تاپیک آموزشی،‌ می‌خواهیم نکاتی را در رابطه با چگونگی به چالش کشیدن سرنوشت و تقدیر شخصیت‌ها را یاد بگیریم.‌ بدین معنا که چه کاری انجام دهیم تا سرنوشت و پیرنگ اتفاقات رمان/داستان‌مان تکراری نباشد و خواننده را به خواندن جذب کنیم.‌
در این رابطه می‌توان گفت راهکار‌هایی ارائه داده می‌شود که یا از طریق دیالوگ یا مونولوگ می‌توان سرنوشت شخصیت را تغییر داد.​

 

[آریانا]

■ به چالش کشیدن تقدیر چیست؟!

☆ موقعی اتفاق می‌افتد که یک شخصیت، تقدیر (یا هر چیز یا کسی که درآن لحظه تقدیر او در اختیارش می‌باشد.) را تهدید می‌کند که اگر جرات دارد، اوضاع را برایش بدتر کند و تقدیر هم با کمال میل موافقت می‌کند.
☆ اغلب در چنین شرایطی، شخصیت مذکور در حال غر زدن است راجع به این‌ که همه‌چیز در بدترین حالت ممکن قرار دارد و امکان ندارد اوضاع از این‌که هست بدتر شود؛ درست قبل از بدتر شدن اوضاع!
یا برعکس، شخصیت ممکن است راجع به این‌که همه‌چیز چقدر خوب است حرف بزند و پنج ثانیه بعد دنیا روی سرش خراب شود.
گاهی‌اوقات به چالش کشیدن تقدیر نتیجه‌ای مرگبار به همراه دارد.​

 

[آریانا]

|• شکل های مختلف به چالش کشیدن تقدیر

«زود برمی‌گردم.» ….
برگشتی در کار نیست (مگر این‌که با یک شخصیت ظالم یا به ‌شدت مصمم طرف باشیم). جورج آر.آر مارتین به چنین سناریویی علاقه‌ی زیادی دارد.

«حداقل خوبه بارون نمی‌آد.» ….
لحظه‌ی بعد باران یا حتی بهتر از آن بارانی تند شروع به باریدن می‌کند.‌ کلاً بهتر هستش که برعکس آن چیزی که مدام توی ذهنت می‌آید و همان کلیشه‌ای‌وار در نظرتون هست،‌ را برعکس کنید.​

 

[آریانا]

«اگه از این مخصمه زنده بیرون بیاییم…» ….
حداقل یکی از شخصیت‌های حاضر از این مخصمه زنده بیرون نمی‌آید.‌ دقیقاً باید چنین کاری کنید تا هم یک اتفاق جالب و هیجان‌انگیز اتفاق بیوفتد،‌ و نیز خواننده با خواندن اینکه یکی از شخصیت‌ها که حذف شده است،‌ کنجکاو به خواندن شود.‌
*نکته:‌ معمولا بهتر است که یکی از شخصیت‌های به نسبت مهم را بکشید و حذف کنید تا خواننده واقعاً به ادامه‌ی رمان کنجکاو شود.‌​

 

[آریانا]

«کسی نمی‌تونه از فلان حادثه/مکان زنده بیرون بیاد.» ….
اشتباه محض!‌ دقیقاً باید برعکس این دیالوگ انجام بشود.‌

«دیگه کسی جلودارمون نیست!» ….
اتفاقاً هست!‌ در همین لحظه ناگهان یک شخصیت شرور، یا با نقاب خوبی و ذات تاریک بیارید در رمان؛ مورد دوم معمولا بیشتر استفاده می‌شود زیرا که در اواسط رمان ناگهان خواننده را می‌توانید غافلگیر کنید.‌

«این‌جا هیچ‌وقت اتفاق هیجان‌انگیزی نمی‌افته.» ….
یک دقیقه صبر کن! یک اتفاقی بیار توی رمان که واقعاً خواننده را توی شوک فرو ببره.‌ برای مثال می‌توانید چند ثانیه‌ای نیز صبر کنید تا خواننده مطمئن بشود که نه،‌ اتفاقی قرار نیست بیوفتد و ناگهان،‌ یک اتفاق بیارید در داستان.‌


«این‌جا کاملاً امنه/تو پیش ما در امانی!» ….
با یک پناهگاه ناامن طرف هستیم! در اصل آن پناهگاه را اول امن جلوه بدهید و ناگهان،‌ تقریبا بعد از چند ساعت یک اتفاق ناگوار پیش بیارید.‌
برای مثال اگر سه شخصیت در غار می‌روند و بر حسب مثال در جنگل گم شده باشند،‌ دو نفر آنان استراحت می‌کند و یکی از آنها که نگهبانی می‌دهد که...‌ .​

 

[آریانا]

⊙بقیه‌ی نمونه‌های به چالش کشیدن تقدیر

«ساکته… خیلی ساکت.»
به‌زودی منتظر کلی سروصدا باشید!‌ معمولاً وقتی این دیالوگ به کار می‌رود،‌ همه‌چیز را ناگهان بر هم بریزید و حتی،‌ می‌توانید اگر رمانی با ژانر ترسناک می‌نویسید،‌ وقتی همه‌چیز آرام شد و اوضاع مرتب شد اگر تعداد شخصیت‌‌ها زیاد و در رمان کنار هم بودند،‌ ‌‌یکی از آنها را بدون هیچ جیغ و دادی ناپدید کنید!
در اصل سعی کنید به خواننده شک وارد کنید که با خودش فکر کند و دنبال چالش بگردد.‌​

 

[آریانا]

«جراتش رو نداری.»
دارد!‌ برای مثال هنگام دوئل،‌ بین دو برادر و یا دو رقیب کاری یا عشقی،‌ که با یکدیگر رفیق هستند می‌توان همچین اتفاقی رخ دهد.‌
برای مثال دو رفیق سر یک رقابت کاری، ‌در مقابل یکدیگر اسحله به دست ایستاده‌اند و دیگری منتظر است تا آن دیگری شلیک کند؛‌ اما خواننده نمی‌تواند "دقیقاً نگذارید!"‌ حدس بزند که کدام یک الان گلوله را شلیک خواهد کرد.‌
این بستگی به نوع شخصیت‌پردازی که شما انجام دادید است،‌ اگر شخصیت شرور شما زودتر شلیک کند که هیچ؛‌ اما پیشنهاد من برای شما نویسندگان عزیز آن است که شخصیت پاک و مهربان شلیک کند تا هم وجه‌ی و ویژگی آن برای خواننده مبهم و حیرت‌آور شود،‌ هم خواننده را در شوکی عظیم فرو برد.‌​

 

[آریانا]

«من به فلانی علاقه‌مند نیستم!»
راهی برای ایده دادن به فن‌بیس (راجع به مسائل رمانتیک) می‌باشد. اگر آن شخصی که درباره‌ی او صحبت می‌کنند پشت سر گوینده ایستاده باشد که چه بهتر!‌ اینجوری خواننده هم خیلی خوشحال میشه،‌ هم خیلی حیرت‌زده!

« سعی داری دقیقا چیو بهم ثابت کنی؟‌ اینکه یه آدم خوب بودی و حالا تبدیل به یک شیطان شدی؟!»
آره!‌ شخصیت اصلی " یا حال فرعی و یا نمادین" دقیقا همین را بگوید.‌
نکته:‌ اگرچه که دقت کنید این مسئله برای مواقعی به کار می‌رود که شخصیت ما یک آدم موفق و مثبت بوده!‌ حالا اینجا مسئله و سوال پیش میاد که چرا شخصیت تبدیل به یک شیطان شده؟​

 

[آریانا]

«حالا مثلاً چه مشکلی می‌تونه پیش بیاد؟»
دقیقاً همان مشکلی که دوست ندارید پیش بیاید!


«خدا من رو بکشه اگه دروغ گفته/اشتباه کرده باشم!»
یک صاعقه‌ی آسمانی به گوینده برخورد می‌کند! اگر ناگهان یک گلوله بر سرش خالی شود که چه بهتر و حیرت‌آور!‌
نکته: دنبال چیز‌های حیرت‌انگیز بگردید که در اصلیت با روان و ذهن خواننده بازی کند.‌


«این غیرممکنه!»
اغلب پس از بیان این جمله کار گوینده (که معمولاً یک شخصیت شرور در حال شکست خوردن است) با یک حمله‌ی مهلک تمام می‌شود!‌​