جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

ضرب‌المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات کهن توسط DLNZ با نام تهی پای رفتن به از کفش تنگ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,336 بازدید, 1 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات کهن
نام موضوع تهی پای رفتن به از کفش تنگ
نویسنده موضوع DLNZ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,425
13,043
مدال‌ها
17
مفهوم و معانی ضرب المثل

– یعنی راه رفتن با پای برهنه و بی کفشی بهتر از پوشیدن کفشی که به اندازه پا نباشد و کوچک باشد و پوشندن آن زحمت دارد.

– تنها نشینی بهتر از نشستن با انسان های نادان و نا اهل است.

این حکایت برای افرادی به کار می رود که دارن کاری انجام می دهند که ضررش بیشتر از فایده اش می باشد مثلا تنها بودن خیلی بهتر از نشستن با انسان های نادان و جاهل است یا مثلا داشتن ثروت زیاد و تجملات به زحمتش نمی ارزد. معنی خود حکایت نیز اینگونه است که بهتر است با پای برهنه و بدون کفش راه برویم تا کفشی بپوشیم که اندازه یک پا نباشد و کوچک باشد و پوشاندن آن سخت باشد.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,425
13,043
مدال‌ها
17
داستان حکایت

زمانی نوجوانی در شهر زندگی می کرد، پاهای بسیار بزرگ و پهنی داشت، وقتی کفش هایش را می پوشید، سایز پاهایش بیشتر می شد و دوستانش او را مسخره می کردند، او هر روز که به مدرسه می رفت نگران کفش هایش بود. او روزی تصمیم گرفت یک کفش با چند شماره کوچکتر از پای خودش خریداری کند تا از پاهای بزرگ و پهن خود خلاص شود. یک روز تصمیم گرفت کفشی بخرد که چند فوت کوچکتر از پایش باشد تا از شر پاهای بزرگ و پهنش خلاص شود.

فردای آن روز، نوجوانی که می خواست به مدرسه برود، به سختی کفش های تنگ و کوچک خود را پوشید، ابتدا از کوچک و متناسب بودن پاهایش بسیار خوشحال بود، اما پس از مدتی احساس بدی پیدا کرد و به مدرسه رفت. پس از مدتی پیاده روی به سمت مدرسه از درد و فشاری که کفش هایش به پایش وارد می کند گلایه کرد و گفت: این درد پا کی خوب می شود خدا …

اما در همان شرایط دیگر نمی خواست کفش های بزرگ و راحت خود را بپوشد. وقتی به مدرسه می رسید به دلیل تنگی کفش و درد پایش نمی توانست با دوستانش بازی کند و نمی توانست در سر کلاس صحبت های معلم را متوجه شود. گذشت و گذشت تا صدای زنگ آخر مدرسه به گوشش رسید.

آرزو می کرد هر چه زودتر به خانه برگردد. از یک طرف خستگی بعد از مدرسه و از طرف دیگر درد پا به دلیل کفش های تنگ او را بیچاره کرده بود. جلوی درب مدرسه دیگر تحملش تمام شد و کفش‌هایش را درآورد آهی کشید و گفت ای خدا خلاص شدم از این درد پا و کفش‌هایش به سطل زباله دم مدرسه انداخت و گفت تهی پای رفتن به از کفش تنگ و راهی خانه شد.
 
بالا پایین