جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

داستانک [جادوی گرگینه نقره‌ای جلد دوم] اثر «نگین اربابی کاربر انجمن رمان‌بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک توسط ریحانهِ با نام [جادوی گرگینه نقره‌ای جلد دوم] اثر «نگین اربابی کاربر انجمن رمان‌بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,932 بازدید, 5 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک
نام موضوع [جادوی گرگینه نقره‌ای جلد دوم] اثر «نگین اربابی کاربر انجمن رمان‌بوک»
نویسنده موضوع ریحانهِ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DELARAM
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ریحانهِ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
72
838
مدال‌ها
2
نام اثر: جادوی گرگینه نقره‌ای (نیروهای مجهول او)
به قلم: نگین اربابی
ژانر: عاشقانه تخیلی
گپ نظارت S.O.W(۱۱)
خلاصه: دختری از جنس تنهایی، دختری که نیرویی فراتر از آن‌چه در ذهن می‌گنجد دارد. دختری که با غم، تنهایی و قدرت زاده شده؛ دختری که با نیروهایش، سعی دارد بیشتر جنایت‌ها را تمام سازد …

فصل دوم رمان "جادوی گرگینه نقر‌ه‌ای"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,905
39,348
مدال‌ها
25
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۳۱۵۴۴(2) (9).png

-به‌نام‌یزدان-

درود خدمت شما نویسنده عزیز و ارجمند.

🚫قوانین تاپیک داستان کوتاه🚫
⁉️داستان کوتاه چیست؟⁉️

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.

مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از اثر بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

پس از ارسال ۱۰ پارت از داستان کوتاه خود، درخواست جلد دهید.
«درخواست جلد»

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

بعد از ارسال حداقل ۲۰ پارت از اثر خود درخواست نقد شورا دهید.
«درخواست نقد شورا»

پس از ۲۵ پارت درخواست تگ و تعیین سطح اثر خود دهید.
«درخواست تگ»

توجه داشته باشید برای اعلام پایان اثر خود باید داستان کوتاه شما ۳۰ پست را دارا باشد.
«اعلام پایان داستان کوتاه»

×تیم مدیریت بخش کتاب×
 
موضوع نویسنده

ریحانهِ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
72
838
مدال‌ها
2
سخن نویسنده:
با سلام خدمت اونایی که منتظر فصل دوم جادوی گرگینه نقره‌ای بودند!
این رمان شاید یک کلیشه‌ای بیش نباشه اما این داستان و جوری می‌نویسم که اصلا کلیشه بودنش به چشم نیاد!
پس ممنون میشم لایک کنید و نظرات خوشگل‌تونو بهم بگید!
 
موضوع نویسنده

ریحانهِ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
72
838
مدال‌ها
2
مقدمه:
همیشه دنیا به خواست دل آدم رقم نخواهد خورد...!
گاهی چرخش آسمان جوری‌ست که تو را با دشمن‌ات روبه‌رو خواهد کرد...!
و گاهی هم کاری می‌کند که‌ با همان دشمن‌ات دست دوستی بدهید و تمام کره زمین را با او هم‌قدم بشوید!

آفتابا چه خبر ؟
این همه راه آمده‌ای
که به این خاکِ غریبی برسی ؟

ارغوانم را دیدی سرِ راه ؟
مثلِ من پیر شده‌ست ؟
چه به او گفتی ؟
او با تو چه گفت ؟
نه، چرا می‌پرسم ؟

ارغوان خاموش‌ست
دیرگاهی‌ست که او خاموش است..
آشنایانِ زبانش رفته‌اند
ارغوان.. ویران‌ست
هر دومان.. ویرانیم ....!


هوشنگ ابتهاج
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریحانهِ

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
72
838
مدال‌ها
2
خداوند هرگز شما را منتظر نمی‌گذارد.
به زمان‌بندی‌اش اعتماد کنید!


با صدایی که از پشت‌سرمان بالا گرفت؛ فورا به عقب برگشتیم!
با دیدن مردی بلند‌قامت با چشم‌هایی که برق زندگی درونشان هویدا بود؛ متعجب بودم.
پس این طلسم‌ها واقعی بودند!
آن مرد با خون من جان گرفته بود و دوباره به زندگی‌ باز گشته بود؟
حتی فکرش را هم نمی‌کردم؛ منی که فکر می‌کردم‌ یک‌ زندگی عادی مثل همه مردم دارم؛ این‌گونه زندگی‌ام پر از فراز و نشیب شود.
کی فکرش را می‌کرد؛ من که خودم را آلیسون یک‌ انسان می‌دانستم الان یک گرگینه باشم و پدری که اصلا او را ندیده‌ام را با خون‌ام زنده کنم!
با صدای لوسیفر که در نزدیکی‌ام بود؛ نفس در سی*ن*ه‌ام حبس شد؛ و تازه به یاد دید تو افتاده‌م.
یعنی نفس او الان بریده است و قلب او دیگر قادر به تپیدن نیست!
به پشت سرم نگاهی انداختم؛ ولی با دیدن دیاکو که در کنار بانو است؛ و خنجری که در قلب‌اش فرو رفته بود الان در دست بانو است؛ نفسی راحت سر دادم.
لوسیفر با چهره‌ای پر از خشم و چشم‌هایی که آتش در آن شعله‌ور بود، خیره بر مرد پشت سرم که پدرم بود؛ مانده بود.
قدمی به عقب رفتم؛ که توجه‌اش بر من جلب شد؛ و نگاه‌ی بر من انداخت؛ با دیدن چشم‌هایش نفس کشیدن از یادم رفت؛ و خوب بود؛ که قبل از این‌که ضعف مرا ببینید فورا از قصر به بیرون رفت!
بر روی زانوهایم فرود آمدم؛ و دست‌م را بر روی قلبم گذاشتم؛ و چند مشت نسبتا محکم بر تخت‌سی*ن*ه‌ام کوبیدم که شاید با این‌کارم نفسم بالا بی‌آید؛ اما حتی‌ نمی‌توانستم جرعه‌ای هوا ببلعم، و این کار را برایم دشوار می‌کرد.
ناگهان ضربه‌ای محکم بر هر دو کتفم خورد که‌ توانستم نفسی بکشم.
در آن‌ لحظه گویا دنیا را بر من داده بودند؛ و آن موقع بود که خدا را بابت نفسی که برایمان داده بود شکر می‌کردم.
با صدای دیاکو به سمت‌اش برگشتم که دیدم در کنارم دو زانو نشسته است.
- آلیسون حالت خوبه؟
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین