والله که من عاشق چشمان تو هستم والله که تو با خبر از این دل زاری
مهمان خیالم شده ای هر شب و هر شب والله شبیه منه دیوانه نداری
حقا که مرادی و مریدت شده ام من حقا که تو خورشید زمینی و زمانی
حاشا که بغیر از تو کسی در دلم افتد هم سرور و هم بی سر و هم عین و عیانی
هیهات اگر یار بخواهی و نباشم ای وای به من گر تو مرا یار ندانی
باید به تو زنجیر کنم بند دلم را جانی و جهانی و چنینی و چنانی