جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار حسین غیاثی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ;FOROUGH با نام حسین غیاثی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 704 بازدید, 20 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع حسین غیاثی
نویسنده موضوع ;FOROUGH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ;FOROUGH
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
این روزها از اسم تلخ زهر می ترسماز شکل گورستان پشت شهر می ترسم
تا چشم بر هم می گذارم قبر می بینم

در خواب هایم تکه های ابر می بینم

با ابر خیس خواب هایم راه می افتم

عاصی به جان لکه های ماه می افتم

من شاعرم پس دفتر شعر سیاهم کو

من شاعرم مادر لباس راه راهم کو

تکثیر یک فریاد در آئینه ام پیداست

من شیشه ام قلبم میان سی*ن*ه ام پیداست

من امتداد نسل گیسوهای بدنامم

من انقراض بغض های بی سرانجامم

من عامل سرگیجه ی تندیس میدانم

من انجماد رفتگر های زمستانم

وا کن مرا مانند قفلی از دهان شهر

می ترسم از دینداری ِ راس ِ اذان شهر

از ندبه های مادرِ سی سال در دوری

از جمعه بازار سرِ میدان جمهوری

از انعکاس نور حق در چشم بد بین ها

از جبر دامن گیر « لا اکراه فی دین»ها

من یک دهان غرق خون از سیلی جنگم

من زخم های کهنه ی تحمیلی جنگم

من عصر یخبندانم از یک بو سه ی ناکام

تنها فسیل جفتگیری های نافرجام

در« دست خط ِ»غار، ناخوانا ترین میخم

من دردِ دندان های مصنوعی ِ تاریخم

در زیر باران تازه خواهد شد هزاران زخم

رنگین کمان یعنی دهان آسمان در اخم

پیغمبرم اعجاز من شعر است و دینم عشق

افعی شده در سرپناه آستینم عشق

می ترسم از گرمای آه آتش زرتشت

از نا رفیقانی که خنجر می زنند از پشت

از نقشه ای که نقش بر آبِ خلیجی مرد

از گربه ای که بچه های کوچکش را خورد



حکم مرا با خون نوشت عالیجناب این بار

وا مانده از حیرت دهان حلقه های دار
 
بالا پایین