جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

امام شناسی حضرت یوسف

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات مذهبی توسط BARAN_KH_Z با نام حضرت یوسف ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 245 بازدید, 11 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات مذهبی
نام موضوع حضرت یوسف
نویسنده موضوع BARAN_KH_Z
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BARAN_KH_Z
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
6,585
12,725
مدال‌ها
5
آمدن خاندان یعقوب به مصر
سالهای برکت و پرباری درختان تمام می‌شود و همه دنیا وارد قحطی می‌شود. مردم کنعان درباره عزیزمصر و اینکه گندم به غیر از مصریان می‌فروشند شنیده بودند. آن‌ها نزد یعقوب (ع) آمده و راهکار پرسیدند. یعقوب پسراش بجز بنیامین(ع) را که تنها یادگار راحیل و یوسف(ع) را به مصر فرستاد. یوسف وقتی آن‌ها را دیدند که آن‌ها برادرانش هستند اما خود را به آن‌ها نمی‌دهند و درباره زندگی آن‌ها می‌پرسند. برادرانش از پیری پدر و مادرانشان می گویند و اینکه برادران دیگری هستند که بسیار عزیز کرده اند پدرشان است. یوسف آن‌ها را وسوسه می‌کند تا آن برادر را هم برای گرفتن گندم بیاورند و وقتی آن‌ها به پدرشان گفتند، یعقوب نبی مخالفت کرد که داستان یوسف تکرار می‌شود اما نبیامین پدرش راضی کرد تا برود. وقتی برادران همگی به مصر می‌آیدند عزیز مصر به بهانه‌ دزدی برادرش بنیامین را نزد خود نگه می‌دارد و وقتی یعقوب نبی خبر را می‌شنود از غصه نابینا می‌شود.

برادران نزد یوسف می‌آیند و داستان کهنسالی و غم و غصه و کوری پدرشان را می‌گویند تا شاید او دل به رحم آید و بنیامین را آزاد کند اما میفهمند عزیز مصر همان برادر یوسف فروخته شده است و با شرمندگی از او عذرخواهی می‌کنند. یوسف لباس نبوت را که یعقوب نبی در کودکی به او داده بود را به برادرش لاوی می‌دهد که به پدرش می‌دهد و او را بینا می‌کند و به برادرانش می‌گوید و تمام اهل خانه و زندگی خود را به مصر بیاورید.

وقتی یعقوب داستان را می‌شنود پیراهن را روی صورت انداخته و بینا می‌شود و تمای پیرها از او عذرخواهی کرده و می‌گویند یوسف در مصر منتظر اوست. سپس بار از کنعان به مصر می‌روند. پادشاه مصر که یکتاپرست شده بود جشن مراسمی برای یعقوب برپا می کند. وقتی یعقوب به یوسف می‌رسد، یوسف جایگاهش بر اسب مب‌ماند و یعقوب به طرف او می‌آید و این امر باعث می‌شود نبوت از خاندان یوسف پربکشد و به برادر او لاوی که بسیار بر پدر خدمت کرده بود، چرا که لاوی جد حضرت موسی(ع) بود. است.

وقتی یعقوب و همراهانش به یوسف می‌رسد از همسر و فرزندانش می‌خواهد به بزرگی خدا سجده کنند و یوسف تعبیر خواب کودکی خود را که ماه و خورشید و ۱۱ ستاره مقابل او سجده کردند را می‌بینند.
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
Jan
6,585
12,725
مدال‌ها
5
مرگ و محل دفن یوسف
بنا بر کتب عهد عتیق و کتب اسلامی حضرت یوسف 120 سال عمر می‌کند و در مصر می‌میرد. اما وصیت می کند در اورشلیم (فلسطین) دفن شود ولی بعد از مرگ او هر طایفه ای از بزرگان مصر خواهان دفن او در محله خودش می شود و در نهایت تصمیم بر این می شود در میان رود نیل دفن می شود تا برکت وجودش به همه خاندان باشد. مصر برسد. سال‌ها بعد، وقتی حضرت موسی قصد عبور از رود نیل را دارد، قبر یوسف را می‌شکافد و او را به اورشلیم برده و در آنجا دفن می‌کند.
 
بالا پایین