جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [حفاظ] اثر «زیبا کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط زیبـــــــآ با نام [حفاظ] اثر «زیبا کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 451 بازدید, 5 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [حفاظ] اثر «زیبا کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع زیبـــــــآ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آساهیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
4
25
مدال‌ها
1
رمان: حفاظ
نویسنده: زیبا
ژانر: عاشقانه
عضو گپ نظارت: S.O.W (۵)
خلاصه: میکائیل، در یک حوادث غیر منتظره به زندان میره و مادرش رو رها می‌کنه؛ اما بعد از سه سال آزاد میشه، میکائیل دیگه اون میکائیل سابق نیست چون...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,649
مدال‌ها
6
negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۲۰۴۳۴_ogx.png




"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان


و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان


قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد


چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
درخواست نقد شورا


می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ


و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان




با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
4
25
مدال‌ها
1
- بیخیال ننه، اصلا گور بابای عشق و عاشقی؛ پته بودم که دل به دختر میرزا دادم ولی دیدی که فتنه‌ از آب در اومد... دیدی که زمونه بد زد... دیدی که زمونه تاب خوشی من و نداره...
منیره، کلافه شده بود از سخن‌های بی سر و ته پسرش، اون که از دلش خبر داشت می‌دونست هنوزم جونش براش در میره؛ میون حرفش می‌پره:
- نکن مادر! نکن این‌جوری با خودت و قلبت... منه مادرت رو نمی‌خواد قانع کنی، منی که از صبح کله‌ی سحر تو رو دست به دامن شدم تا بزرگت کنم، منی که خیر و صلاح تو رو می‌خوام... نمی‌خواد قانع‌م‌ کنی که اون دختر وجود تو رو پس می‌زنه، و تو کله خراب هنوزم که هنوزِ تو خاطرات صد من یه غاز اون داری پرسه می‌زنی..‌. یکم اون چشم‌هات رو باز کن مادر، ببین، ببینش که جونش رو برات وسط گذاشته ولی تو حاضر نیستی ببینیش، تو حاضر...
میکائیل دستش رو با ضرب بالا میاره که حرف درون دهن منیره باقی می‌مونه، قلب میکائیل درد می‌گیره... درد عمیقی که فقط خودش می‌دونست دواش کجاست، جایی که هم موندنش باعث عذابش می‌شد و هم دوای قلبش می‌شد.
آوای صداش باعث فشرودن قلب منیره میشه... باید مادر می‌بودی تا بفهمی منیره چی می‌کشه:
- نزن ننه... تو دیگه زخم نشو رو دردهام... تو دیگه چوب خیر و صلاح بودن رو نزن تو سر من؛ اونی که زمانی برام تصمیم گرفت، نه نگفتم و الان زیر خروار خروار خاکِ، میبینی ننه! دیگه چیزی از من باقی نمونده جز استخون که اینم با یه باد تند میشکنه... اینی که میبینی دیگه میکائیل قدیم نیست یه شکست خورده‌ی فلک زده‌‌ست که دست به طناب خدا شده... من بریده‌م... تاب یه وقوع دیگه رو ندارم.
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
4
25
مدال‌ها
1
منیره، جون به لب میشه تا حرفی نزنه که حال پسرش بیشتر از این خراب بشه... اما اون دیگه نمی‌تونست شاهد بدبختی‌های پسرش باشه... صورتش رو با دست‌های چروکش قاب می‌گیره تا کمی دلداریش بده، تا بتونه اون رو بعد از یک سال به خودش بیاره:
- این‌جوری نگو مادر... اون دختر حتما لایق تو نبوده... از قدیمم گفتن خلایق هر چه لایق...
میکائیل تاب شنیدن حرف‌هایی رو نداره که این روزها بیشتر، سوهان روحش شده بودند... سرش رو، روی شونه‌ی مادرش تکیه میده تا کمی دلش آروم بگیرِ و در همون حال، حال دلش رو توصیف می‌کنه:
- خستمه ننه! احساس می‌کنم قلبم و یکی تو چنگش گرفته و داره فشارش میده!
منیره باعث بانی حال پسرش رو لعنت می‌فرسته؛ جیگرش آتیش می‌گرفت برای تنها جیگر گوشه‌ش که بعد از دختر میرزا این شده بود حال و روزش.
اشک جمع شده تو چشم‌هاش رو پس می‌زنه و شونه‌ی پسرش رو فشار میده تا آروم بگیره ولی دریغ از یکم آروم گرفتن... انگار تازه شروع شده بود، انگار قلب پسرش در حال ترکیدن بود که امشب قرار بود خودشم پابه‌پاش بشینه و زار بزنه:
- گفتم همه‌ی اینا میگذرن و این یه بازی که روزگار داره سرم میاره و من می‌تونم فراموش کنم و از نوع شروع کنم ولی دریغ از کمی قشنگ شدن و انگیزه داشتن برای ادامه دادن... گفتم فراموش کنم، نشد؛ هر کاری کردم، نشد؛ انگار داشتم بیهوده تلاش می‌کردم، می‌‌فهمی چی میگم ننه؟
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: زمرد
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
4
25
مدال‌ها
1
میکایئل بریده بود وقتی شنیده بود که اخر همین ماه قرارِ عروس بشه ولی اون مردش نبود جیگرش آتیش می‌گرفت؛ اونم چی؟ اونم به اندازه‌ش آتیش می‌گرفت؟! تموم زورش رو جمع میکنه تا دو کلمه حرف بزنه، می‌خواست خودش رو از حفاظی که این چهار سال دورش کشیده بود بیرون بکشه و تمام دق و دلیش رو همین‌جا چال کنه:
- ننه چه می‌فهمی تو؟ اون دختر همه‌ی وجودِ من بی‌پدر بود و من حتی به کله‌ی ناقصمم شک نکردم که بعدِ دو سال بدبختی بیرون بیام ببینم و قرارِ زن اون بی‌وجود بشه!
می‌فهمی تو...
دستش رو مشت می‌کنه و روی سی*ن*ه‌ش می‌کوبه که
منیره تو دلش خون گریه می‌کنه برای جیگر گوشه‌ش اما، میکائیل آروم نمی‌گیره:
- اینی که این توعه داره می‌ترکه ننه!
منیره زیر لب زمزمه می‌کنه ولی میکائیل خوب میشنوه:
-اون دختر نمی‌خوادت مادر، نمی‌خوادت!
باصدای ضعیفی ولی پر از نفرت و کینه جواب میده:
- پس... دل من چی؟ اون حق نداشت بازیم بده!
منیره نگران بهش خیره میشه و افسوس می‌خوره برای دختر میرزا؛ دختر میرزا رو سپرده بود با خود خدای بالا سرشون!
پیشونی پسرش رو می‌بوسه و ترجیح میده بیرون بره تا میکائیل تنها باشه و با خودش کنار بیاد.
میکائیل بعد از رفتن منیره... دستش بند گلوش میشه و هق مردانه‌ش دیواره‌ی اتاق رو به عذا می‌شونه.
منیره دستش رو مادرونه روی سر میمنتش می‌کشه و سعی داره آرومش کنه:
- مادر تو حداقل آروم بگیر!
میمنت خم میشه و سرش رو فرو میبره تو آغوشش، منیره دلش می‌لرزه برای جیگر گوشه‌هاش که این‌طوری دل سنگی رو آب می‌کردن.
صدای گریه‌ی میمنت که بلند میشه سد گریه‌ی منیره هم میشکنه.
دلش داشت می‌ترکید؛ میدونست میمینت تو چه حالیه! می‌دونست دلش الانه که بترکه برای پسرش! پسری که ناجوانمردانه نمی‌خواست دخترش رو نادیده بگیره، دختری که می‌دونست جونش بسته‌ست به مکائیلش!
 
آخرین ویرایش:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: زمرد
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین