جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

ادبیات کهن حکایات سعدی (سیرت پادشاهان)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات کهن توسط STARLET با نام حکایات سعدی (سیرت پادشاهان) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 551 بازدید, 19 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات کهن
نام موضوع حکایات سعدی (سیرت پادشاهان)
نویسنده موضوع STARLET
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط STARLET
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان"


📚 باب اول : در سیرت پادشاهان

🌺 حکایت ۱۱

💫 روزى زاهد فقيرى كه دعايش به اجابت مى رسيد، وارد بغداد گرديد. بغداد در آن عصر، روستايى بيش نبود. حجاج (1) او را طلبيد و به او گفت: براى من دعاى خير كن . زاهد فقير گفت: خدايا! جان حجاج را بگير. حجاج گفت: تو را به خدا چه دعايى است كه براى من نمودى ؟
زاهد فقير: اين دعا هم براى تو و هم براى همه مسلمانان، دعاى خير است.

🔸اى زبردست زير دست آزار
🔹گرم تا كى بماند اين بازار؟
🔸به چه كار آيدت جهاندارى
🔹مردنت به كه مردم آزارى

1_ در زمان حكومت عبدالملك بن مروان (75 - 95 ه‍ ق ) پنجمین خلیفه از خلفای اموی در دمشق ؛ حجاج بن يوسف ثقفى را كه خونخوارترين و بى رحمترين عنصر پليد بود، استاندار عراق (كوفه و بصره ) كرد. حجاج بيست سال حكومت نمود و تا توانست ظلم كرد.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان"


📚 باب اول : در سیرت پادشاهان

🌺 حکایت ۱۲

💫 شاه بى انصافى از پارسايى پرسيد: كدام عبادت ،بهترين عبادتها است ؟ پارسا گفت : خوابيدن هنگام ظهر براى تو بهترين عبادتهاست تا در آن هنگام به كسى آزار نرسانى .

🔸ظالمى را خفته ديدم نيم روز
🔹گفتم اين فتنه است خوابش برده به
🔸و آنكه خوابش بهتر از بيدارى است
🔹آن چنان بد زندگانى ، مرده ، به (1)

1_ مردن بهتر از اینگونه بد زندگی کردن است

 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان"


باب اول : در سیرت پادشاهان

حکایت ۱۳

💫 يكى از شاهان، شبى را تا بامداد با خوشى و عيش به سر آورد و در آخر آن شب گفت :

🔸ما را به جهان خوشتر از اين يكدم نیست
🔹كز نيک و بد انديشه و از كس غم نيست

فقيرى صبور كه در بيرون كاخ، در هواى سرد خوابيده بود، صداى شاه را شنيد، به شاه خطاب كرد:

🔸اى آنكه به اقبال تو در عالم نيست
🔹گيرم كه غمت نيست غم ما هم نيست

شاه از سخن و صبر فقير شاد گرديد و كيسه اى با هزار دينار از دريچه كاخ به سوى فقير نزديك كرد و گفت : اى فقير! دامنت را بگشا. فقير گفت: دامن ندارم زيرا لباسی ندارم ! دل شاه به حال او بيشتر سوخت و يك دست لباس خوب به آن دينارها افزود و به آن فقير داد. آن فقير در حفظ آن پول و كالا نكوشيد، بلكه در اندک زمانى همه آن را خرج كرد و پراكنده نمود. و در مورد اموال، اسراف و زياده روى كرد.

🔶قرار بر کف آزادگان نگیرد مال
🔷نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال

ماجرا را در آن وقت كه شاه از آن فقير بى خبر بود به شاه گزارش دادند. شاه ناراحت شد و چهره در هم كشيد. به همین خاطر است كه هوشمندان آگاه گفته اند: از تندى و خشم شاهان بر حذر باش، زيرا تلاش آنها در امور مهم كشور مى گذرد و تحمل ازدحام عوام نكنند.

🔸حرامش بود نعمت پادشاه
🔹كه هنگام فرصت ندارد نگاه
🔸مجال سخن تا نبینی ز پيش
🔹به بيهوده گفتن مبر قدر خويش

شاه گفت: اين گداى گستاخ و اسراف كار را كه آن همه نعمت را در چند روز اندک تلف كرد از اينجا دور كنيد، زيرا خزانه بيت المال غذاى تهيدستان است نه طعمه برادران شيطانها.(1)

🔸ابلهى كو روز روشن شمع كافورى نهد
🔹زود بينى كش به شب روغن نباشد در چراغ

يكى از وزيران خيرخواه به شاه گفت: چنين مصلحت دانم كه به چنين فقيران به اندازه كفاف و اندک اندک داده شود، تا هنگام خرج كردن، راه اسراف را نداشته باشند، ولى براى صاحبان همت نيز مناسب نيست كه با خشونت شديد و زننده با فقير برخورد كنند، به طورى كه يكبار با لطف سرشار او را اميدوار سازند و سپس دل او را با تندى و خشونت رنجور و خسته نمايند.

🔸به روى خود در طماع باز نتوان كرد
🔹چو باز شد، به درشتى فراز نتوان كرد
🔸كس نبيند كه تشنگان حجاز
🔹به سر آب شور گرد آيند
🔸هر كجا چشمه اى بود شيرين
🔹مردم و مرغ و مور گرد آيند


1_ اشاره به آيه 27 سوره اسراء: (همانا، اسراف كنندگان، برادران شيطانها هستند.

((اندازه نگه دار كه اندازه نكوست ))
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان"


باب اول : در سیرت پادشاهان

حکایت ۱۴

💫 يكى از شاهان پيشين، در نگهدارى كشور سستى مى كرد و بر سپاهيان سخت مى گرفت و آنان را در تنگدستى رها مى كرد تا اينكه دشمن قوى و ظغيانگرى به آن كشور حمله كرد. شاه به دست و پا افتاد و سپاهيان خود را به جلوگيرى از دشمن فرا خواند، ولى آنها پشت كردند و از اطاعت فرمان شاه خارج شدند.

🔸چو دارند گنج از سپاهى دريغ
🔹دريغ آيدش دست بردن به تيغ

يكى از آن سپاهيان كه نافرمانى از شاه نموده بود، با من سابقه دوستى داشت. او را سرزنش كرده و گفتم: از فرومايگى و حق ناشناسى است كه انسان به خاطر رنجش اندک، هنگام حادثه از فرمان نعمت بخش خارج گردد و حقوق و محبت چند ساله شاه را ناديده بگيرد.

او در جواب گفت: اگر از روى كرم و بزرگوارى عذرم را بپذيرى شايسته است، حقيقت اين است كه: اسبم در اين حادثه جو نداشت و زين نمدين آن را براى تامين زندگى به گرو داده بودم. شاهى كه سپاه خود را از اموال و نعمتها دريغ دارد و در اين راه بخل ورزد، نمى توان با او راه جوانمردى پيش گرفت.

🔸زر بده مرد سپاهى را تا سر بنهد
🔹و گرش زر ندهى، سر بنهد در عالم

🔸اذا شبِعَ الکمیُّ یَصولُ بَطشاً
🔹وَ خاوی البطنِ یَبْطِشُ بِالفَرارِ (1)

1_ مفهوم بیت: اگر جنگجو از نظر خوراک تأمین باشد با نهایت توان به دشمن حمله می‌کند و اگر شکمش خالی باشد در فرار کردن پیروز است.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان"


باب اول : در سیرت پادشاهان

حکایت ۱۵

پادشاهى يكى از وزيرانش را از وزارت بركنار نمود. او از مقام و رياست دور گرديد و به مجلس پارسايان و درویشان راه يافت و در كنار آنها زندگی کرد. بركت همنشينى با آنها به او روحيه عالى و آرامش خاطر بخشيد. مدتى از اين ماجرا گذشت، نظر پادشاه درباره وزير عوض شد و او را طلبيد تا او را در مقامی شایسته وزارت قرار دهد. اما او آن مقام را نپذيرفت و گفت: گوشه گيرى در نزد خردمندان بهتر از نگرانى و دلواپسی است.

🔸آنان كه كنج عافيت بنشستند
🔹دندان سگ و دهان مردم بستند
🔸كاغذ بدريدند و قلم بشكستند
🔹وز دست و زبان حرف گيران (1) رستند

پادشاه گفت: ما به انسان خردمند كاملى كه لياقت تدبير و اداره كشور را داشته باشد نياز داريم. وزير در پاسخ گفت: نشانه خردمند كامل آن است كه هرگز خود را به اين كارها نيالايد.

🔸هماى بر همه مرغان از آن شرف دارد
🔹كه استخوان خورد و جانور نيازارد

از سياه گوش پرسيدند: چرا همواره با شير ملازمت مى كنى؟ در پاسخ گفت: تا از باقيمانده شكارش بخورم و در پناه شجاعت او، از گزند دشمنان محفوظ بمانم. به او گفتند: اكنون كه زير سايه حمايت شير هستى و شكرانه اين نعمت را بجای مى آورى، چرا نزديك شير نمى روى تا تو را از افراد خاص خود گرداند و تو را از بندگان مخلص شمارد؟
سيه گوش پاسخ داد: هنوز از حمله او خود را ايمن نمى بينم

🔸اگر صد سال گبر آتش فروزد
🔹اگر يك دم در او افتد بسوزد

آن كس كه نديم شاه است، گاه ممكن است به بهترين زندگى از امكانات و پول دست يابد و گاه سرش در اين راه برود، چنانكه حكيمان گفته اند: از دگرگونى طبع پادشاهان برحذر باش كه گاهى به خاطر يك سلام برنجند و گاهى در برابر دشنامى جايزه دهند، از اين رو گفته اند:
ظرافت بسيار كردن هنر نديمان است و عيب حكيمان .(2)

🔸تو بر سر قدر خويشتن باش و وقار
🔹بازى و ظرافت به نديمان بگذار

1_ حرف گیر: عیب جو
2_خوش طبعی و شوخی بسیار برای همنشینان شاه هنر است ولی برای حکیمان عیب می باشد.
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان"

باب اول : در سیرت پادشاهان

حکایت ۱۶

يكى از دوستان كه از رنج روزگار خاطرى پريشان داشت، نزدم آمد و از روزگار گله می كرد که عیالوار هستم و درآمد ناچیزی دارم و نمى توانم این وضعیت را تحمل كنم. بارها خواستم به سرزمينى ديگر كوچ كنم تا کسی از حال و روز من با خبر نشود.

🔸بس گرسنه خفت و كس ندانست كه كيست
🔹بس جان به لب آمد كه بر او كس نگريست

اما از دشمنان ترس دارم كه در غيابم بخندند و مرا نسبت به خانواده ام به ناجوانمردى نسبت دهند و بگويند:

🔸مبين آن بى حميت را كه هرگز
🔹نخواهد ديد روى نيكبختى
🔸كه آسانى گزيند خويشتن را
🔹زن و فرزند بگذارد بسختى

چنانكه مى دانى در علم حساب اندک اطلاعى دارم. اكنون نزدت آمده ام تا به واسطه شناختی که از تو دارند كارى در دستگاه دولتى برایم فراهم کنی تا خاطرم آرام شود و باقيمانده عمر تو را سپاس گویم. به او گفتم: اى برادر کار کردن براى پادشاهان دو حالت دارد. از يكسو اميدوار كننده است و از سوى ديگر ترسناک است و بهتر است به خاطر آن اميد، خود را در معرض ترس قرار ندهی.

🔸كس نيايد به خانه درويش
🔹كه خراج زمين و باغ بده
🔸يا به تشويش و غصه راضى باش
🔹يا جگربند پيش زاغ بنه

دوستم گفت: پاسخ درستی به من نگفتى. مگر نشنيده اى كه هر آن ک.س که خيانت كند باید از حساب بلرزد‌

🔸راستى موجب رضاى خدا است
🔹كس نديدم كه گم شد از ره راست

حكيمان مى گويند: چهار كس از چهار چيز از صميم دل آزرده خاطر می شود: رهزن از سلطان، دزد از پاسبان، زناكار از سخن چين، زن بدكار از نگهبان. ولى آن را كه حساب پاک است از محاسب و چه باک است.

🔸مكن فراخ روى در عمل اگر خواهى
🔹كه وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ
🔸تو پاک باش و مدار از كس اى برادر، باک
🔹زنند جامه ناپاک گازران بر سنگ

گفتم: حكايت تو مانند حکایت آن روباه است که ديدند از خود بى خود شده است و پریشان حال و گریان است. شخصى از او پرسید: چه چيز موجب این حالت در تو شده است؟ روباه گفت: شنيده ام شتر را به بازی گرفته اند و بی مزد از او کار می کشند. آن شخص به روباه گفت: اى احمق ! آخر تو چه شباهتى به شتر دارى و تو را به شتر چه كار؟ تو كه شتر نيستى تا با تو اینگونه رفتار کنند. روباه گفت: خاموش باش كه اگر افراد حسود از روى غرض ورزى اشاره به من كنند و بگويند اين شتر است (نه روباه) و در نتيجه گرفتار می شوم و كسى نیست که به من فكر کند و مرا نجات دهد. و از طرفی تا بیایند از عراق ترياق (پادزهر) بياورند، مارگزيده خواهد مرد.

اى رفيق ! با توجه به این حكايت به تو مى گويم كه قطعا داراى دانش و دين و تقوا هستى و امانتدار خوبی، اما حسودان در كمين هستند و اگر با سخن چينى هاى خود تو را به عنوان خائن در نزد شاه جلوه دهند، آیا مى توانى از خود دفاع كنى و آیا فرصت دفاع به تو خواهند داد؟ بنابراين مصلحت آن است كه زندگى را با قناعت بگذرانى و در فکر رياست نباشی.
🔸به دريا در منافع بى شمار است
🔹اگر خواهى سلامت در كنار است

دوستم پس از شنیدن گفته هایم، چهره اش را درهم كشيد و سخنانی این چنین رنج آور گفت که: اين چه عقل و شعور و تدبير است. سخن حكيمان درست است كه مى گويند دوستان تنهو در زندان به كار آيند چرا كه در کنار سفره همه دشمنان، همانند دوست هستند.
🔸دوست مشمار آنكه در نعمت زند
🔹لاف يارى و برادر خواندگى
🔸دوست آن دانم كه گيرد دست دوست
🔹در پريشان حالى و درماندگى

ديدم كه از نصيحتم آزرده خاطر شده و آن را نمى پذيرد. او را نزد صاحب ديوان كه سابقه آشنايى با او داشتم برده و وضع حال و شايستگى او را به عرض وى رساندم. صاحب ديوان او را به سرپرستی كاری سبک گماشت. مدتى از اين ماجرا گذشت، وزير و خدمتكاران او را مردى خوش اخلاق و پاک سرشت يافتند و تدبيرش را پسنديدند. درجه و مقامی عاليتر به او دادند. او همچنان ترقى كرد و به مقامى رسيد كه مقرب دربار شاه و مستشار و مورد اعتماد او گشت. من هم خوشحال شدم و گفتم:
🔸ز كار بسته مينديش و در شكسته مدار
🔹كه آب چشمه حيوان درون تاريكى است
🔸الا لا یجأرَنَّ اخو البلیّة
🔹فللرّحمنِ الطافٌ خَفیّه
🔸منشين ترش از گردش ايام كه صبر
🔹تلخ است وليكن بر شيرين دارد

سعدى در ادامه داستان مى گويد: در همان روزها اتفاقا با كاروانى از ياران به سوى مكه براى انجام مراسم حج، سفر كردم. هنگامى كه بازگشتم همين دوستم در دو منزلى وطن(شيراز) به پيشوازم آمد، ديدم ظاهرى پريشان دارد و با همان حالت فقیرانه. پرسيدم: چرا چنين شده اى؟ جواب داد: همان گونه كه گفتى! طايفه اى بر من حسد بردند و مرا به خيانت متهم كردند. شاه درباره اين اتهام تحقيق و بررسى نكرد و دوستان قديم دم فروبستند و صميميت گذشته را از ياد بردند.

🔸نبينى كه پيش خداوند جاه
🔹نيايش كنان دست بر برنهند (1)
🔸اگر روزگارش درآرد ز پاى
🔹همه عالمش پاى بر سر نهند
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان"


باب اول : در سیرت پادشاهان

حکایت ۱۷

با چند نفر از سالكان و رهروان راه حق همنشين بودم. در ظاهر همه آنها با شايستگى آراسته بودند، يكى از بزرگان دولت نسبت به آنها حسن ظن بسيار داشت و حقوق ماهانه ای برايشان تعيين كرده بود و به آنها پرداخت مى شد، تا اينكه يكى از آن سالكان ، رفتار ناشايسته اى انجام داد، كه آن بزرگمرد نسبت به آن سالكان بدگمان گشت و در نتيجه حقوقشان را قطع نمود. خواستم تا از راهى آن سالكان و ياران را از اين مشكل نجات دهم. به سوى خانه آن بزرگمرد رهسپار شدم، دربان او اجازه ورود نمى داد و به من جفا كرد. سعی کردم از رفتار آنان دلگیر نشوم زيرا نكته سنجان گفته اند:

🔸درِ مير و وزير و سلطان را
🔹بى وسيلت مگرد پيرامن (1)
🔸سگ و دربان چو يافتند غريب
🔹اين گريبانش گيرد، آن دامن

اما زمانیکه مقربان آن بزرگمرد از آمدن من آگاه شدند با احترام شايان از من استقبال نموده و مرا به مجلس خود دعوت کردند و در صدر مجلس نشاندند، اما من رعايت تواضع كرده و در پايين مجلس نشستم و گفتم :

🔸بگذار كه بنده كمينم (2)
🔹تا در صف بندگان نشينم

آن بزرگمرد گفت : تو را به خدا چنين نگو و جاى چنين گفتارى نيست :

🔸گر بر سر چشم ما نشينى
🔹بارت بكشم كه نازنينى

خلاصه اين كه : نشستم و از هر درى به سخن پرداختم تا اينكه سخن لغزش برخی از آن سالكان را به پيش كشيدم و گفتم :

🔸چه جرم ديد خداوند سابق الانعام
🔹كه بنده در نظر خويش خوار مى دارد
🔸خداى راست مسلم بزرگوارى و حکم
🔹كه جرم بيند و نان برقرار مى دارد

حاكم بزرگمرد سخن مرا بسيار پسنديد و دستور داد مانند گذشته، حقوق ماهيانه ياران و سالكان را بپردازند و آنچه را كه قبلا قطع كرده اند نيز پرداخت نمايند، از او خاضعانه تشكر كردم و عذرخواهى نمودم و هنگام خداحافظى گفتم :

🔸چو كعبه قبله حاجت شد از ديار بعيد
🔹روند خلق به ديدارش از بسى فرسنگ
🔸تو را تحمل امثال ما ببايد كرد
🔹كه هيچكس نزند بر درخت بى بر، سنگ

1_ یعنی در اطراف مکان های دولتی بدون واسطه گردش نکن
2_ کمین: کمترین
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10


باب اول : در سیرت پادشاهان

حکایت ۱۸

پادشاهى از دنيا رفت و ملک و گنج فراوانى نصيب فرزندش شد، شاهزاده دست كرم و سخاوت گشود و به سپاهيان و مردمش نعمت فراوان بخشيد:

🔸نياسايد مشام از طبله (1) عود
🔹بر آتش نِه كه چون عنبر ببويد
🔸بزرگى بايدت بخشندگى كن
🔹كه دانه تا نيفشانى نروید

يكى از همنشينان كم عقل به عنوان نصيحت به شاهزاده گفت: شاهان گذشته با سعى و تلاش اين ثروتها را اندوخته اند و براى مصلحت آينده انباشته اند. از اين گونه دست گشادى دورى كن، كه حادثه ها در پيش است و دشمن در كمين. نبايد به گونه اى رفتار كرد، كه هنگام نياز درمانده گردى.

🔸اگر گنجى كُنى بر عاميان بخش
🔹رسد هر كد خدايى را برِنجى
🔸چرا نستانى از هر يك جوى سيم
🔹كه گِرد آيد تو را هر وقت گنجى

شاهزاده از سخن او ناراحت شد و چهره اش درهم گرديد و او را از چنين سخنانى بازداشت و گفت: خداوند مرا زمامدار اين كشور نموده تا بخورم و ببخشم، نه اینکه نگهبان اموال باشم.

🔸قارون هلاک شد كه چهل خانه گنج داشت
🔹نوشيروان نمرد كه نام نكو گذاشت


(1)_ طبله: صندوقچه
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10


باب اول : در سیرت پادشاهان

حکایت ۱۹

روايت كرده اند: براى انوشيروان عادل در شكارگاهى بعد از شکار، گوشت شكار را كباب كردند. نمك در آنجا نبود، يكى از غلامان به روستايى رفت تا نمک بياورد. انوشيروان به آن غلام گفت: نمک را به قيمت بازار خريدارى كن تا مبادا به سبب ما آيين نادرستى بنيانگذارى شود و روستا خراب گردد. به انوشيروان گفتند: مگر اندكى ارزان تر از قيمت خریدن چه آسيبى مى رساند. انوشيروان پاسخ داد: بنياد ظلم در آغاز، از اندک شروع شده و سپس به طور مكرر بر آن افزوده شده و زياد گشته است.

🔸اگر ز باغ رعيت مَلَک خورد سيبى
🔹برآورند غلامان او درخت از بيخ
🔸به پنج بيضه كه سلطان ستم روا دارد (1)
🔹زنند لشكريانش هزار مرغ به سيخ

1_ بیضه: تخم مرغ
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,530
15,441
مدال‌ها
10


باب اول : در سیرت پادشاهان

حکایت ۲۰

يكى از وزيران مغرور و غافل، خانه يكى از افراد ملتش را ويران كرد، بى خبر از سخن حكيمان فرزانه كه گفته اند:

🔸آتش سوزان نكند با سپند
🔹آنچه كند دود دل دردمند

گويند: شیر، بالاترین مقام حیوانی و سلطان در میان جانوران است و الاغ حقیرترین آنهاست. اما به همراه الاغ باربر راه رفتن بهتر است از همراهی با شير درنده.

🔸مسكين خر اگر چه بى تميز است
🔹چون بار همى برد عزيز است
🔸گاوان و خران بار بردار
🔹به ز آدميان مردم آزار

و اما ادامه داستان وزیر ... پادشاه از روى قائن و نشانه ها، به زشتى اخلاق آن وزير غافل و مغرور پى برد، او را دستگير كرده و در زير سخت ترين شكنجه ها كشت.

🔸حاصل نشود رضاى سلطان
🔹تا خاطر بندگان نجويى
🔸خواهى كه خداى بر تو بخشد
🔹با خلق خداى كن نكويى

يكى از افرادى كه مورد ستم همان وزير قرار گرفته بود از كنار جسد او گذر كرد، وقتى كه وضع بد او را ديد، بينديشيد و گفت:

🔸نه هر كه قوت بازوى و منصبى دارد
🔹به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف
🔸توان به حلق فرو بردن استخوان درشت
🔹ولى شكم بدرد چون بگيرد اندر ناف

🔸نماند ستمكار بد روزگار
🔹بماند بر او لعنت پايدار
 
بالا پایین