جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات کهن حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات کهن توسط سلین با نام حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 260 بازدید, 7 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات کهن
نام موضوع حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را
نویسنده موضوع سلین
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط سلین
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
پادشاهی سه پسرِ نیک پی و با کمال داشت . پسران به قصد سیر و سیاحت و کسب آزمودگی و تجربت عزم سفر به شهرها و دژهای قلمرو پدرشان کردند . پادشاه قصد آنان را بستود و ساز و برگ سفرشان فراهم بیآورد و بدانان گفت : هر جا خواهید بروید . ولی زنهار ، زنهار که پیرامون آن قلعه که نامش ذاتُ الصُوَر (= دارای نقوش و صورتها) و دژ هوش رُباست مگردید . و مبادا که قدم بدان نهید که به شقاوتی سخت دچار آیید . آن شقاوتی که چشمی مَبیناد و گوشی نَشنواد .
 
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
شاهزادگان به رسم توقیر و وداع بر دستِ پدر بوسه دادند و به راه افتادند . سفری دلنشین و مفرّح آغاز شد . برادران عزم داشتند که حتی المقدور هیچ جایی از نگاهشان مستور نماند و به هر شهر و دیاری سرکشند و از احوال آن باخبر شوند . در گرماگرم سیر و سیاحت بودند که ناگاه هر سه یادِ دژ هوش رُبا و تحذیرهای مکرّر پدر افتادند . منع اکید پدر خارخار وسوسه و کنجکاوی را در دل آنان افکند . و شاید اگر او (پدر) آن همه هشدار نمی داد و منع نمی کرد آنان به یاد آن قلعه نمی افتادند و به ورودِ به آن میل نمی کردند .
 
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
این بود که بر خلافِ زنهارهای مکرّر پدر بدان قلعه ممنوع درآمدند . براستی طُرفه دژی بود بس مجلّل و به انواع نقوش مُزیّن . نقوشی دلربا و خیال انگیز . با پنج در به سوی دریا و پنج در به سوی خشکی . چنان سرمست و بیخویش شدند که گویی جسم نداشتند و نرم و سبک به هر سوی می خرامیدند . هیچ نقشی مکرّر نیافتند . هر یک از نقوش بیننده را به سوی خود می کشید و مات و متحیّرش می کرد . در آن میان ناگاه نگاهشان بر تندیسه ای بس انیق و زیبا افتاد که جمالش هوش از سر درمی ربود . برادران به یکباره عاشق و دلشدۀ آن شدند و خواستند که صاحب آن تندیسه را بیابند و به وصالش رسند . درونشان آوردگاه دو احساس متناقض شده بود . از یک طرف از تماشای آن تندیسه مسـ*ـت و مبتهج بودند و از طرفی گُسستنِ میثاق پدر کوهی از اندوه و ملامت در دلشان نشانده بود و این دو احساس متناقض آنان را در چنبر تب و تاب در آورده بود
 
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
برادران برای یافتن صاحب آن تندیسه به جستجو و تفحّص برآمدند و سرگشته و حیران شهر به شهر ، کوی به کوی می شتافتند . امّا نشانی از مقصود یافته نمی آمد تا آنکه پیری روشن بین و با شکوه با آنان روبر شد و خبر از آن معشوق بی نشان داد . به آنان گفت : آن صورت متعلّق است به دختر پادشاه چین ، امّا معضل در اینجاست که شما نمی توانید آشکارا سُراغ از او گیرید . چرا که شاه چین را خوی و عادتی غریب است که کسی جرأت نیابد که پیرامون خانوادۀ او کلمه ای بر زبان راند . زیرا او مردی است سخت غیور و رشکمند . و تا کنون بس نگون بختانی که بی حزم و حذر در این باب پرسشی کرده اند و سر به تیغ قهر و قاهری شاه سپرده اند . رعایای چینی نیز بر این سیاقت پرورده شده اند . چنانکه هر گاه بوالفضولی از آنان در بارۀ دختر شاه پرسد . سخت آشفته و پُر تاب شوند و از بیخ و بّن منکر ازدواج شاه شوند تا چه رسد به فرزند داشتن او .
 
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
القصه شاهزادگان با رنجی فراوان به قلمرو چین درآمدند امّا ناشناس و متنکّر . آنان نیک دریافته بودند که آشکارا سراغ دختر شاه را گرفتن شرط عقل نیست . پس با تکیه بر نیروی فکرت و فراست خود به جستجو برآمدند و مقاصد خود را نیز رمزواره ادا می کردند . تا آفت و مخافتی عارض نگردد . دیری بر این منوال گذشت امّا توفیقی حاصل نیامد . این بود که برادر بزرگین عزم آن نمود که بی هیچ ملاحظه و حذری نزد شاه رود و سرِّ مکنون خود لاابالی وار بازگوید . یا سردار شود و یا سرِ دار شود . باداباد .
 
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
برادران هر چه تحذیرش کردند و سخن سخته بر زبان راندند در او کارگر نیفتاد . برادر بزرگین رفت و به حضور شاه چین رسید و بر اتّفاق شاه عارفی ربّانی و پیری صمدانی بود که اسرار ضمایر را بی صوت و گفت درمی یافت . امّا اظهار بی اطلاعی کرد تا معرّف مخصوصِ دربار احوال او به شرح بازگوید .

معرّف پس از اِکمال در بیان مناقب شاهزاده ، مطلب خود را بدین صورت خلاصه کرد که او مدّتها قصد خدمت و تشرّف بدین آستان فرخنده را داشته . امّا ضعف و فتور مانع از این شرف یابی بوده است . تا آنکه او به یکباره بر بساطِ زندگی مرّفه و مجلّلِ خود پشت پا زد و به صوب این آستان شتافت تا در سلکِ خادمان این درگاه درآید . شاه چین او را به خدمت پذیرفت و مشمول عنایات و الطاف خود کرد . چندانکه غم های دیرین از یاد ببرد و از فیوضات ربّانی شاه برخوردار گشت . با همۀ این مراتب هنوز دل در گروِ عشق آن صورت داشت . لیکن در بارۀ وی به کام نتوانست رسید و به جهان باقی شتافت و پیکرش با احترامی خاص تشیع و تدفین شد .
 
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
در همان هنگام که برادر بزرگین از سرای دنیا رحلت کرد برادر کوچکین بر بستر بیماری بود . از اینرو فقط برادر میانین بر جنازۀ او حاضر آمد . شاه چین آن برادر را به یادگار برادر بزرگین به ملازمت درگاه خویش برگزید و در حقّش اِعزازی تمام روا داشت . برادر میانین به آستان شاه تشرّف حاصل کرد و به برکت انفاس طیّبه شاه به فتوحاتی رسید و بر مُغیباتی (چیزهای پنهانی و غیبی) آگه شد و مراتبی معنوی احراز کرد . امّا اندک اندک عُجب و استغنایی در دل او سر برآورد و خارِ خلندۀ کِبر و غرور در قلبش خلیدن گرفت . او با خود همی گفت : مگر من چه از شاه کم دارم که عنان اختیار بدو سپارم ؟ هم بُرنا و رعنا هستم و هم شیرین گفتار و زیبا رُخسار و هم دارای حَسَب و نَسَبی والا .
 
موضوع نویسنده

سلین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Aug
3,253
8,648
مدال‌ها
6
شاهِ روشن بین ، باطن او را خواند و بر سِرِّ ضمیرش آگه شد و از حالت عُجب و استغنای او اندوه و ضَجرَتی سخت بر او دست یافت . زآن پس احوال معنوی برادر میانین رو به کاستی و افول بنهاد و قبضی سخت بر او عارض شد که سبب آن هیچ ندانست از آن طرف نیز انکسار قلبی شاه سبب شد که تیری از ترکش خانۀ غیب بر کمان قضا نهاده شود و بر مقتلِ او نشیند و جانش ستاند .

امّا برادر کوچکین در طریق یافتن صاحب تندیسه همچون دو برادر دیگر نکوشید و نجوشید . بلکه کاهل تر از آن دو اقدام کرد . و بدینسان هم به صاحب تندیسه رسید و هم به مقامات معنوی .
 
بالا پایین