جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

داستانک [خائوس (جلد اول)] اثر «لیلی کاربر انجمن رمان‌بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک توسط VIXEN با نام [خائوس (جلد اول)] اثر «لیلی کاربر انجمن رمان‌بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 437 بازدید, 5 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک
نام موضوع [خائوس (جلد اول)] اثر «لیلی کاربر انجمن رمان‌بوک»
نویسنده موضوع VIXEN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
نام اثر: خائوس
نویسنده: لیلی‌اچ (ارغنون)
ژانر اثر: تریلر، جنایی، تراژدی
سبک اثر: رئالیسم جادویی، فلسفی
عضو گپ نظارت S.O.W(11)
خلاصه:
ما نویسندگان گاها معتقدیم که برای نوشتن یک داستان ترسناک با ژانر جنایی نیازی به خلق شخصیت‌های عجیب یا استفاده از چاشنی ماورای طبیعت نیست؛ این‌جا شخصیت‌ها کاملا وجودی انسانی دارند، دست‌ها، چشم‌ها و قلب‌های تپنده‌ی معمولی، با عواطف و ویژگی‌های کاملا آدمی‌‌زادی که همین برای‌شان دردسر خواهد شد!

خائوس: بُن آشوب*
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Enisha

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,172
16,685
مدال‌ها
13

1669935809798 (1).png به‌نام‌یزدان-


درود خدمت شما نویسنده عزیز و ارجمند.

🚫قوانین تاپیک داستان کوتاه🚫
⁉️داستان کوتاه چیست؟⁉️

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.

مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از اثر بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

پس از ارسال ۱۰ پارت از داستان کوتاه خود، درخواست جلد دهید.
«درخواست جلد»

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

بعد از ارسال حداقل ۲۰ پارت از اثر خود درخواست نقد شورا دهید.
«درخواست نقد شورا»

پس از ۲۵ پارت درخواست تگ و تعیین سطح اثر خود دهید.
«درخواست تگ»

توجه داشته باشید برای اعلام پایان اثر خود باید داستان کوتاه شما ۳۰ پست را دارا باشد.
«اعلام پایان داستان کوتاه»

×تیم مدیریت بخش کتاب×

 
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
مقدمه:

آخرین نطفه‌ی ترس و وحشت، در چشم‌ها و گلوی قربانیان می‌جوشید؛ آخرین عاطفه‌ی باقی مانده از انسان؛ آخرین عطر مانده بر پیراهن‌های پاره از خنجر... هراس!.
هنگامه‌ای که دست‌های پوشیده از جواهر، به لخته‌های خون آغشته می‌شدند و ذات حقیقی را نمایان می‌کردند: ما همه قاتلین حیات هستیم.
این‌جا که تمام زمین مسلخی‌ست و خدایان با تبهکاری و لبخند نظاره‌گر سرنوشت مرگ‌آجین ما شده‌اند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
آخرین جرعه‌ی نوشیدنی تلخ‌اش را در دهان قرقره کرد و پوست زیتونی تیره و خیسش زیر آفتاب سوزان جزیره درخشید؛ خورشید گرم‌تر و نزدیک‌تر از همیشه بود. موهای سیاهش را بار دیگر بالای سر محکم کرد و بطری دزدیده‌ شده‌ی خالی را به کمک کمربند قطورش مخفی کرد. جینِ پاره‌ی تنش را روی آن انداخت و با احساس سرگیجه از تخته سنگ بلند شد. قدم‌هایش را محکم‌تر برداشت و به سمت ساحل رفت؛ جایی که در آن جزیره مانند یک گورستان متروکه ساکت و آرام بود و صدای ازدحام جمعیت درحال کار شنیده نمی‌شد. شاید هرکَس دیگری جای او، از این آرامش نهایت استفاده را می‌کرد و آفتاب هم می‌گرفت... اما اکنون او با شکمی گرسنه و سرگیجه‌ای ناشی از چشیدن طعم الکل پس از یک سال، درحالی‌که از آفتاب مهلکه _ که از صبح پوست صورتش را صیقل داده بود؛ _ مانند گناه‌کاری از جهنم پهناور می‌گریخت، تنها می‌توانست بی‌افتد و به مرگ موقت روزانه برود. سپس دوباره زاده شود و یادش بیاید او یک بازمانده از نسل آخرین انسان‌هایی‌ست که نابودی سیاره‌شان هنوز باعث نابودی آنان نشده است. یکی از تمام آن‌هایی که طعم وحشت را با تمام گوشت و استخوان‌شان احساس کرده بودند و حالا پس از سه سال، مرگ را، متلاشی شدن روح و روان‌شان را زندگی می‌کنند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
دیگر چه اتفاقی قرار بود بی‌افتد؟ مرگ برایش حقیقی‌ترین رخداد بود!
دیگر رسالتی نمانده بود؛ دیگر حتی انسانی نمانده بود، مرز میان تمدن اخلاقی و بربریت تاریخی ناپدید شده بود و دل او خیلی وقت بود که خالی بود، درست مانند زمینِ زیر پاهایش حین حرکت در م*ستی!
گیسوان خیسش را بار دیگر از صورت کنار زده، از جای برخاست، همان‌جا بود که فهمید قدرت برخاستنش هم مانند هرچیز دیگر در این دنیای جدید، تحلیل رفته است... قدرتِ برخاستن! یک قدرت برخاستن عظیم از سوی توده‌هایی که در ناامیدی و فرومایگی به اوباشی اندوه‌پرور بدل شده بودند نیاز بود. نیاز بود اما باز هم پرسش مهم، برای چه؟! برخاستن بهر چه چیز؟سخت بر این می‌اندیشید که چه‌قدر همه‌چیز باطل است... .
کمی بعد، دوباره صدای ازدحام در سرش می‌رقصید. برده‌های خوش‌لباس قبایل، در کنار اولادشان، یعنی بردگان بی‌چاره‌ی جوان‌تر و کوچک‌تر به کار مشغول بودند و زیر آفتاب با لبخند با یک‌دیگر به زبان‌های مختلف تکلم می‌کردند. پوزخندی از این تعبیر بر لب‌اش تعبیه شد. تندتند پلک زد و با چاقوی دسته چرمی و تیزش، نارگیلی را به دو نیم قسمت کرد. سپس صورت، لباس و دست‌های خود را با آن، از بوی تند الکل پاک کرد. کمی دورتر، صدا و چهره‌ی آشنای کودکی که پرسش‌های عارفانه‌‌ی ذهنش را آورده بود به میانِ زمینِ کار و زندگی، در نظرش جلوه کرد.
 
آخرین ویرایش:

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,572
6,489
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین