جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دفتر خاطرات [خاطراتِ گُم‌گشته] اثر "غزاله درویش زاده کاربر انجمن رمان بوک"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دفترخاطرات توسط Miss.Ghazal با نام [خاطراتِ گُم‌گشته] اثر \"غزاله درویش زاده کاربر انجمن رمان بوک\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 389 بازدید, 4 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته دفترخاطرات
نام موضوع [خاطراتِ گُم‌گشته] اثر \"غزاله درویش زاده کاربر انجمن رمان بوک\"
نویسنده موضوع Miss.Ghazal
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BALLERINA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
بسم الله الرحمن الرحیم

دفتر خاطره: خاطراتِ گُم‌گشته
ژانر: تراژدی، اجتماعی
نویسنده: غزاله درویش زاده
مقدمه:
از زمانی که چشم‌هایم را به جهان گشودم، هیچ انتظارش را نداشتم که روزی تمام جهانم را به فراموشی ابدیت خواهم سپرد، انتظارش را نداشتم که هویت و اصل و نسب و حتی رگ و ریشه‌ام را به یاد نیاورم.
انتظار آن روزهایی که روبه‌روی تصویری که در آیینه منعکس می‌شد بایستم و از خود بپرسم که آیا من کیستم؟
من انتظارش را نداشتم، انتظار گُم‌شدن در ابهام و تنها ماندن با یک جهان سوال‌های بجا و نابجا.
انتظارِ پیدار شدن خاطراتم از کنجِ قلبِ تکه‌پاره و به بند کشیده شده‌ام را.
انتظار پدیدار شدن خاطراتِ گُم‌گشته... .
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,433
13,007
مدال‌ها
17
Negar_۲۰۲۱۱۲۱۹_۱۲۴۱۳۹.png

عرض ادب و احترام خدمت نویسندگان گرامی رمان‌بوک. با تشکر برای انتخاب "رمان‌بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

لطفاً پیش‌از نگاشتن، تاپیک زیر را به خوبی مطالعه کنید:
[قوانین ساب دفتر خاطرات]

پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

همچنین پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست تگ دهید:
[تاپیک درخواست تگ پاکت‌نامه و دفترخاطرات]

بعد از قرار دادن حداقل ۲۰ پارت، می‌توانید در تاپیک زیر، اعلام پایان کنید:
[تاپیک اعلام پایان دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

با آرزوی موفقیت روزافزون
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
مقدمه:
انتظارش را نداشتم که روزی تمام جهانم را به فراموشی ابدیت خواهم سپرد، انتظارش را نداشتم که هویت و اصل و نسب و حتی رگ و ریشه‌ام را به یاد نیاورم.
انتظار آن روزهایی که روبه‌روی تصویری که در آیینه منعکس می‌شد بایستم و از خود بپرسم که آیا من کیستم؟
من انتظارش را نداشتم، انتظار گُم‌شدن در ابهام و تنها ماندن با یک جهان سوال‌های بجا و نابجا.
انتظارِ پیدار شدن خاطراتم از کنجِ قلبِ تکه‌پاره و به بند کشیده شده‌ام را.
انتظار پدیدار شدن خاطراتِ گُم‌گشته... .
***
1407,7,7
روبه‌روی پنجره‌ی شکسته و خُرد شده‌ی اتاق کوچکِ عمارت عظیمِ پدربزرگ ایستاده‌ام. چیزی میان لب‌های تر‌ک‌خورده و حزینم نهان‌شده است.
سخنی در لابه‌لای تار و پود‌ها و رگ و ریشه‌های وجودم و روحم پنهان گشته است. ذهنم به هیج‌کجای این عالمِ پر هیاهو خطور نمی‌کند.
از خاطرات گذشته چیزی به یاد نمی‌آورم، نه شخصی را می‌شناسم و نه شخصی را به خاطر می‌آورم.
دستم اکنون به سوی قلمی چوبی رفته است، ولیکن چیزی نیست و ندارم برای بیان کردن... .
ذهنم توان ندارد، نمی‌دانم کیستم، نمی‌دانم نامم را، نمی‌فهمم وجودیتم را، نمی‌فهمم این جهان پر ضد و نقیضِ وارونه را.
پرنده‌ها آزادانه و بی‌دقدقه، در فراخنای پر درد آسمان آزادانه پر می‌کشند و روحم را هر جایی که خواهند با خود، حمل خواهند کرد.
من رها‌ام! رها از هفت عالمِ پر هیاهو، رها‌ام از شر سخن‌های لاف و بی‌هوده‌ی این مردم، رها‌ام از همه‌ی جهان و این چه زیباست فراموشیِ خاطراتِ گُم‌گشته!
 
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
۱۴۰۷,۷,۱۰

سرمای طاقت‌فرسای عجیبی مهمان کلبه‌ی متروکه و قدیمی مادربزرگم شده است و من چیزی برای گرم کردن خود و اتمام دادن به این همه سوز و سرمای کشنده را ندارم.
آتش هیزم‌های تازه شکسته‌شده‌‌ای که توسط پدبزرگ انجام شده بود، شعله‌کشان از سرمای وجودم می‌کاهد.
به گوشه‌ای از دیوار کنده و تکه‌شده‌ی کلبه تکیه داده‌ام و لیوان چای را که تازه برایم آورده‌اند را درون دست‌های ترک‌خورده‌ و سرما‌زده‌ام حصار می‌کنم.
بخار‌های لیوان داغ و گرم‌شده‌ی چای، جلوی دیدگانم را می‌پوشانند و نمی‌گذارند تا آن‌چه را می‌بینم تحلیل کنم.
امروز، روز عجیبی‌ست! می‌گویند روزیست که من در این جهانِ پر هیاهو و دارِ مکافات، زاده بر دنیا شده‌ام و بی‌خبر از آن‌چه پیش‌روی سرنوشتم قرار گرفته و رقم خورده بود.
نمی‌توانم توصیف کنم که چه حس و حالی دارم، نمی‌توانم بگویم شاد هستم.
نه می‌توانم بگویم غمگین از بودن در این جهانم.
حسی در قلبم پدیدار نیست. اصلا به یاد ندارم که امسال چندمین تولدم می‌شود!
این‌گونه که می‌گویند امسال بیست و چهار ساله خواهم شد اما... .
اما من هیچ‌کدام از خاطرات در طول این سال‌ها را به یاد ندارم و حتی گذشته‌ای در ذهنم پیدا نیست.
می‌گویند مادرم سال‌ها پیش، درست زمانی که من در این جهان زاده شدم، خیلی زود این دنیای پر هیاهو را ترک کرد و من مانده بودم و یک عالم تنهایی.
اما من به یاد ندارم آن خاطرات گم‌گشته را. من به یاد ندارم گذشته‌‌ی پر فراز و نشیبم را.
به یاد ندارم که چگونه من به این وضعیت و این حال کشیده شدم و این ها سوال های بجا و نابجایی را در ذهنم پدید می‌آورد که پاسخش تنها به دست خودم ممکن است!
پاسخِ پرسش‌هایی از خاطراتِ گُم‌گَشته.
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,433
13,007
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین