STARLET
سطح
4
୧(ارشد بخش ادبیات)୨
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Feb
- 3,530
- 15,441
- مدالها
- 10
#داستان_ضرب_المثل
خرِ ما از كُرگی دُم نداشت
میگویند شهری بود كه به آن شهر بارون میگفتند. در این شهر همیشه جنجال و سر و صدا تمام نمیشد و كسی جرأت نمیكرد پا به آن شهر بگذارد. یك روز ملانصرالدین هوای شهر بارون كرد و گفت: میخواهم به این شهر بارون بروم تا ببینم چطور شهری است" رفت و وارد شهر شد. در بین راه كه میرفت دید یك نفر خرش با بار افتاده و به تنهایی نمیتواند آن را از زمین بلند كند. وقتی ملا را دید از او كمك طلبید و گفت: "خرم با بار افتاده و نمیتوانم آن را بلند كنم"
خرِ ما از كُرگی دُم نداشت
میگویند شهری بود كه به آن شهر بارون میگفتند. در این شهر همیشه جنجال و سر و صدا تمام نمیشد و كسی جرأت نمیكرد پا به آن شهر بگذارد. یك روز ملانصرالدین هوای شهر بارون كرد و گفت: میخواهم به این شهر بارون بروم تا ببینم چطور شهری است" رفت و وارد شهر شد. در بین راه كه میرفت دید یك نفر خرش با بار افتاده و به تنهایی نمیتواند آن را از زمین بلند كند. وقتی ملا را دید از او كمك طلبید و گفت: "خرم با بار افتاده و نمیتوانم آن را بلند كنم"