جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب خواهر خاموش

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط شاهدخت با نام خواهر خاموش ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 182 بازدید, 4 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع خواهر خاموش
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,345
مدال‌ها
25
خواهر خاموش
نویسنده:دایان چمبرلین
مترجم:الهام عبادی
ویراستار:ام‌البنی خیرخواه حسن‌زاده
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,345
مدال‌ها
25
معرفی کتاب خواهر خاموش
خواهر خاموش یک رمان جنایی و معمایی از دایان چمبرلین است. در این داستان راز یک خودکشی فاش می‌شود. جنایتی پیچیده که یک خودکشی ساده جلوه داده شده است. این کتاب جذاب در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار دارد.

درباره کتاب خواهر خاموش
رایلی خواهری به اسم لیزا داشته که خودکشی کرده است. رایلی این موضوع را بیست سال است که پذیرفته اما حالا مدارک جدیدی پیدا می‌شوند که خودکشی لیزا را رد می‌کنند و رازها و معماهای پیچیده‌ای را جلوی رایلی می‌گذارند. حقایقی که زندگی او را زیر و رو می‌کند و باعث می‌شود خانواده‌اش را دوباره بشناسد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,345
مدال‌ها
25
بخشی از کتاب خواهر خاموش
هرگز فکر نمی‌کردم پیش از بیست‌وپنج‌سالگی‌ام، تمام عزیزانم را از دست بدهم. وقتی ماشینم را در مقابل ادارهٔ پست کوچکِ محلهٔ پولوکس‌ویل پارک کردم دوباره هجوم غم را به قلبم احساس کردم. سه ساعت رانندگی از آپارتمانم در دورهام آن‌قدر طولانی به‌نظر می‌رسید که احساس می‌کردم شش ساعت درراه بوده‌ام. در طول مسیر در ذهنم از کارهایی که به‌محض رسیدنم به نیوبِرن باید انجام می‌دادم، فهرستی تهیه کرده بودم. وقتی به آن لیست طولانی فکر می‌کردم بیشتر متوجه تنهایی و بی‌کسی‌ام می‌شدم اما وقت آن را نداشتم که در چنین اندوهی غرق شوم.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,345
مدال‌ها
25
نخستین کاری که باید انجام می‌دادم این بود که به این ادارهٔ پست که ده کیلومتر دورتر از نیوبرن بود، سری بزنم. با انجام این یک کار، آن را از سر راه برداشته و از لیست حذف می‌کردم. آن کارت سفید بی‌کیفیت را از کیفم بیرون کشیدم و وارد ساختمان شدم. من تنها مشتری آنها بودم؛ به همین خاطر صدای کشیده شدن کتانی ورزشی‌ام بر کف زمین در تمام فضا می‌پیچید. به‌سمت پیشخوان رفتم. کارمند پشت پیشخوان دختر سیاه‌پوستی بود که موهایش را به شکل مرتبی ریز و زنجیره‌ای بافته بود. این نوع بافت مو مرا یاد دوستم شریس انداخت و به همین خاطر چهرهٔ او سریع به دلم نشست.

او پرسید: «چطور می‌تونم کمکتون کنم؟»

کارت را به دستش دادم و گفتم: «درمورد این کارت، خدمت رسیدم. پدرِ من یک ماه پیش فوت کرد. نامه‌های اون رو به آدرسم در دورهام دریافت می‌کنم و این کارت تازگی‌ها به دستم رسید و...»
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,345
مدال‌ها
25
«ما این کارت‌ها رو وقتی‌که شخصی هزینه صندوق پستی‌اش رو پرداخت نکرده باشه، براش می‌فرستیم.» درحالی‌که به کارت نگاه می‌کرد، ادامه داد: «یه اخطاریه است. اگه دو ماه هزینهٔ صندوق پرداخت نشه، ما صندوق رو مسدود می‌کنیم و قفلش رو عوض می‌کنیم.»

کارت را پشت‌ورو کرده و نشانش دادم و گفتم: «بله متوجهم؛ اما ببینید: این اسم پدر من نیست. من نمی‌دونم فِرِد مارکوس کیه. پدر من فرانک مک‌فرسون بود. اینه که فکر می‌کنم این کارت رو اشتباهی برای من فرستادید. فکر نمی‌کنم پدرم اصلاً صندوق پستی داشته باشه. نمی‌دونم برای چی اصلاً باید صندوق پستی می‌داشت. به‌خصوص اینجا در پولوکس‌ویل، درحالی‌که اون در نیوبرن زندگی می‌کنه... می‌کرد.»
 
بالا پایین