- Jun
- 309
- 152
- مدالها
- 2
مادری به فرزندش گفت :« دلبندم ، اگر در دل شب در جایی ترسناک ، خیالی به تو روی آورد ، دلت را محکم کن و به آن خیال حمله کن . در این حال او می ترسد و فرار می کند .»
کودک گفت :« اگر مادر آن خیال هم چنین حرفی به او زده باشد چه ؟»
مادر سکوت کرد . نمیدانست چه به فرزند خود بگوید .
کودک بی خبر و فارغ از هر چیزی به خواب رفت و مادر را متفکر و متعجب در سوال خود تنها گذاشت .
مادر آرام زمزمه ای کرد و همانطور که بستر کودک را ترک می کرد بوسه ای روی پیشونی اش گزاشت .
« صبور باش . بعد از هر صبری ، پیروزی و بعد از هر تلخی ، شیرینی است . »
کودک گفت :« اگر مادر آن خیال هم چنین حرفی به او زده باشد چه ؟»
مادر سکوت کرد . نمیدانست چه به فرزند خود بگوید .
کودک بی خبر و فارغ از هر چیزی به خواب رفت و مادر را متفکر و متعجب در سوال خود تنها گذاشت .
مادر آرام زمزمه ای کرد و همانطور که بستر کودک را ترک می کرد بوسه ای روی پیشونی اش گزاشت .
« صبور باش . بعد از هر صبری ، پیروزی و بعد از هر تلخی ، شیرینی است . »