- Jun
- 12,720
- 40,334
- مدالها
- 25
داستان دختری که دیگر غذا نخورد
کد کتاب :24783
مترجم :آزاده حسنی
شابک :978-6004627528
قطع :رقعی
تعداد صفحه :257
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2019
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :5
معرفی کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد اثر جن پترو-روی
"داستان دختری که دیگر غذا نخورد" ماجرای یک دختر جوان مبتلا به اختلال غذا خوردن است. در این رمان که توسط "جن پترو روی" نوشته شده است ، این دختر در حال گذران دوره ی درمانش می باشد. رایلی دوازده ساله قبل از اینکه دچار اختلال در غذا خوردن شود ، یک هنرمند با انگیزه ، یک دونده ، یک خواهر و یک دوست خوب بود. اما اکنون ،در مرکز درمان بیماران اختلال بی اشتهایی بستری شده است و دوره ی درمان خود را می گذراند و همه ی توانایی هایش در طی زمان به فراموشی سپرده می شود. اختلال غذا خوردن باعث شد ، رایلی دوستانش را از خود دور کند ، هنر خود را رها کند ، به خودش آسیب برساند و اعتماد خانواده اش را از بین برد.
اگر رایلی می خواهد زندگی اش به حالت عادی برگردد ، باید بهبود یابد، بخشی از او می خواهد بهتر شود. همان طور که او به درمان ادامه می دهد ، در بیمارستان دوستانی پیدا می کند ، دوباره شروع به طراحی می کند و در نهایت همه چیز رو به بهبود و بازسازی پیش می رود، اما وقتی هم اتاقی او شروع به زیر پا گذاشتن قوانین می کند ، باعث می شود رایلی رفتار های قدیمی خود را باز از سر بگیرد .هم اتاقی اش او را تهدید می کند که حق ندارد درباره این موضوع با کسی صحبت کند و رایلی متوجه می شود که بهبود یافتن حتی از آن چیزی است که فکر می کرد، سخت تر. "داستان دختری که دیگر غذا نخورد " که توسط یک بازمانده و فعال اختلال خوردن نوشته شده است ، تصویری واقع گرایانه از درمان اختلال خوردن در بیماران بستری را ارائه می دهد و داستانی حیرت انگیز درباره دختری است که برای زنده ماندن مجبور است با خودش بجنگد.
قسمت هایی از کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد (لذت متن)
بهتر. این فقط یک کلمه است ولی به اندازه ی یک فرهنگ لغت معنی دارد: بهتر یعنی نگران وزنم نیستم. بهتر یعنی نگران اینکه تالیا مسخره ام کند نیستم. بهتر یعنی اصلا نگران نیستم. من همیشه نگرانم. پس چطوری حالم بهتر است؟ ویلو گفت نگران بودن اشکالی ندارد. گفت که ترس هایم کاملا طبیعی هستند و من هنوز در سفرم. احساس می کنم یک عمر است که در سفرم، ولی گمان کنم حق با او باشد. شاید مجبورم بیشتر سفر کنم، ولی حداقل شروع کرده ام.
یادم نمی آید آخرین باری که بعدازظهر خوابیدم کی بود. شاید پارسال بود، همان موقعی که آنفولانزا گرفته بودم و مامان خاطرجمع شد که توی تختم زیر چندتا پتو خوابم، همان روز، مامان بهم گفت که در نوزادی هم خیلی چرت نمی زدم، «شبها که خوابت نمی برد، روزها هم چرت نمیزدی.» وقتی اینها را می گفت جلوی خمیازه اش را گرفت، مثل وقتهایی که یکی توی مدرسه خمیازه می کشد و من جلوی خودم را می گیرم. به گمانم، تعریف کردن آن خاطره باعث شد مامان خاطره های دیگری را هم به یاد بیاورد. اونقدر گریه می کردی و بدخلق بودی که آخرش مجبور می شدم از تخت بیارمت بیرون و ببندمت به جلوی سی*ن*ه م تا به کارهام برسم.» خوشم می آید خودم را در یکی از آن آغوشیهای مخصوص نی نی کوچولوها تصور کنم، مثل یک بچه کانگوروی راحت و آسوده. الان که اصلا احساس آرامش و راحتی ندارم.
کد کتاب :24783
مترجم :آزاده حسنی
شابک :978-6004627528
قطع :رقعی
تعداد صفحه :257
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2019
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :5
معرفی کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد اثر جن پترو-روی
"داستان دختری که دیگر غذا نخورد" ماجرای یک دختر جوان مبتلا به اختلال غذا خوردن است. در این رمان که توسط "جن پترو روی" نوشته شده است ، این دختر در حال گذران دوره ی درمانش می باشد. رایلی دوازده ساله قبل از اینکه دچار اختلال در غذا خوردن شود ، یک هنرمند با انگیزه ، یک دونده ، یک خواهر و یک دوست خوب بود. اما اکنون ،در مرکز درمان بیماران اختلال بی اشتهایی بستری شده است و دوره ی درمان خود را می گذراند و همه ی توانایی هایش در طی زمان به فراموشی سپرده می شود. اختلال غذا خوردن باعث شد ، رایلی دوستانش را از خود دور کند ، هنر خود را رها کند ، به خودش آسیب برساند و اعتماد خانواده اش را از بین برد.
اگر رایلی می خواهد زندگی اش به حالت عادی برگردد ، باید بهبود یابد، بخشی از او می خواهد بهتر شود. همان طور که او به درمان ادامه می دهد ، در بیمارستان دوستانی پیدا می کند ، دوباره شروع به طراحی می کند و در نهایت همه چیز رو به بهبود و بازسازی پیش می رود، اما وقتی هم اتاقی او شروع به زیر پا گذاشتن قوانین می کند ، باعث می شود رایلی رفتار های قدیمی خود را باز از سر بگیرد .هم اتاقی اش او را تهدید می کند که حق ندارد درباره این موضوع با کسی صحبت کند و رایلی متوجه می شود که بهبود یافتن حتی از آن چیزی است که فکر می کرد، سخت تر. "داستان دختری که دیگر غذا نخورد " که توسط یک بازمانده و فعال اختلال خوردن نوشته شده است ، تصویری واقع گرایانه از درمان اختلال خوردن در بیماران بستری را ارائه می دهد و داستانی حیرت انگیز درباره دختری است که برای زنده ماندن مجبور است با خودش بجنگد.
قسمت هایی از کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد (لذت متن)
بهتر. این فقط یک کلمه است ولی به اندازه ی یک فرهنگ لغت معنی دارد: بهتر یعنی نگران وزنم نیستم. بهتر یعنی نگران اینکه تالیا مسخره ام کند نیستم. بهتر یعنی اصلا نگران نیستم. من همیشه نگرانم. پس چطوری حالم بهتر است؟ ویلو گفت نگران بودن اشکالی ندارد. گفت که ترس هایم کاملا طبیعی هستند و من هنوز در سفرم. احساس می کنم یک عمر است که در سفرم، ولی گمان کنم حق با او باشد. شاید مجبورم بیشتر سفر کنم، ولی حداقل شروع کرده ام.
یادم نمی آید آخرین باری که بعدازظهر خوابیدم کی بود. شاید پارسال بود، همان موقعی که آنفولانزا گرفته بودم و مامان خاطرجمع شد که توی تختم زیر چندتا پتو خوابم، همان روز، مامان بهم گفت که در نوزادی هم خیلی چرت نمی زدم، «شبها که خوابت نمی برد، روزها هم چرت نمیزدی.» وقتی اینها را می گفت جلوی خمیازه اش را گرفت، مثل وقتهایی که یکی توی مدرسه خمیازه می کشد و من جلوی خودم را می گیرم. به گمانم، تعریف کردن آن خاطره باعث شد مامان خاطره های دیگری را هم به یاد بیاورد. اونقدر گریه می کردی و بدخلق بودی که آخرش مجبور می شدم از تخت بیارمت بیرون و ببندمت به جلوی سی*ن*ه م تا به کارهام برسم.» خوشم می آید خودم را در یکی از آن آغوشیهای مخصوص نی نی کوچولوها تصور کنم، مثل یک بچه کانگوروی راحت و آسوده. الان که اصلا احساس آرامش و راحتی ندارم.