جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب داستان یک روح

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط شاهدخت با نام داستان یک روح ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 82 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع داستان یک روح
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,338
مدال‌ها
25
کد کتاب :14219
مترجم :مروا باقریان
شابک :978-6004622110
قطع :رقعی
تعداد صفحه :190
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2015
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :12
معرفی کتاب داستان یک روح اثر مری داونینگ هان
کتاب «داستان یک روح» رمانی نوشته ی «مری داونینگ هان» است که اولین بار در سال 2015 منتشر شد. پسری کلاس هفتمی به نام «دانیل» و خواهر هفت ساله اش، «اریکا»، به خاطر این که پدرشان شغلش را از دست داده، مجبور می شوند از مناطق حاشیه ای «کنتیکت» به مزرعه ای متروک در مناطق روستایی «ویرجینیا» نقل مکان کنند. از جنگل ها و کوه های اطراف این منطقه، بوی خطر به مشام می رسد. وقتی عروسک «اریکا» و سپس خودش به شیوه ای شبیه ناپدید شدن دختری هفت ساله در پنجاه سال پیش، ناپدید می شوند، «دانیل» به شایعات همکلاسی هایش درباره ی زنی مرموز و حیوان از مرگ برگشته اش فکر می کند. آیا او می تواند خواهرش را نجات دهد؟
قسمت هایی از کتاب داستان یک روح (لذت متن)
پیرزن دختر را می بیند؛ درست همان کسی که لازم دارد. بچه که عروسکی را محکم بغل گرفته، از ماشین پیاده می شود. پیرزن بوی ترس به مشامش می خورد. دختر از این خانه ی تاریک و قدیمی می ترسد. دلش نمی خواهد اینجا زندگی کند.
دوباره روی یک پا می جهد و به همراهش می گوید: «وقت رفتنه پسرجون. ولی هیچ نگران نباش. به زودی می بینیمش. خود خودشه. اون مال ماست.» همین که خانواده وارد خانه ی جدیدش می شود، پیرزن و رفیقش هم در دل تاریکی فرو می روند و راه خانه را پیش می گیرند.
چراغ های ماشین در جاده بالا و پایین می رود. ماشین بزرگی کنار خانه می ایستد. حتی در تاریکی هم هر کسی می تواند ببیند که آنجا چه ویرانه ی زوار در رفته ای است. آماده است تا با وزش اولین تندباد، فرو بریزد.
 
بالا پایین