جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار داود شمسی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام داود شمسی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 263 بازدید, 30 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع داود شمسی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
آتش افتاد به جان وبه جهان از پی تو
قدحی غرق شرابم که پرم از می تو

به سر زلف تو سوگند که در قبله گهت
بهر غم ناله کنم همچو نوای نی تو

ساده بودست دلم ،باخت بتو قافیه را
می رود سوز زمستان به سراغ دی تو

هرکه باشد به دل و دیده خمار لب یار
در طوافت برود سوی دیار ری تو؟

من به جان آمدم ازحسرت گلخنده ی تو
مات و مبهوت بخوانم غزلی در طی تو
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
عشقی که فقط با غم‌ دنیا سپری شد
رفت و بغلش قسمت فردِ دگری شد

من ماندم و یک شعر به تنهایی احساس
درحسرت او از غم وصلش خبری شد

فریاد که از دردِ جدایی ، قلمم سوخت
هر دم که به سودای محبت گذری شد

در خواب و خیال ازغم صدساله بگویم
رویا ی وصالش که چو حسرت نظری شد

آخر به لب این زمزمه‌ها نغمه‌گری کرد
آشفته که دیدم به ورق چشم تری شد

در خواب از آهوی چمن بوسه گرفتم
این مصرع بالاست چو مرهم ،اثری شد

غمنامه سرایم به سحر عشق مسیحا
شعرم به سر آمد که لبم نوحه‌گری شد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
بی نصیبم‌کرده‌ای از خود ، ولی حاشا چرا
از گل و سرو و صنوبر عاقبت صحرا چرا

چشمم از هجران تو با اشکهایم در خفا
انتظارمن سرآمد، عصر و پس فردا چرا؟

ای که هردم دل بری باصدخیال عاشقی
از فراق یارِ شمسی اینهمه سودا چرا

من به کنج بی کسی در کام‌ شاد دشمنان
با دلی پر درد و جانی بی غم و تنها چرا

اینکه گفتم در برم‌ باشی ز هر غم فارغم
در سخن‌نشنیدی ای جان از من شیدا چرا

در گلستانی که باشد شعر من فتوای دل
همچو بلبل می‌کنی بر شاخ گل انشا چرا

ما اسیران محبت، جامی از پیمانه ایم
برنمی داری سر از دُردی کِش مینا چرا

در شب مهتاب و رویای خیالِ شعر من
کرده ای خودرا به کل کهکشان رسوا چرا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
شمیم عطر تو اینجا غریب است
نسیم خنده ات نرم و نجیب است

دلم ازبوی تو مسـ*ـت است گویی
نگاه عاشقی من را نصیب است

همان‌حرفی که دل را از تو رانده
نواهایش همین روح شکیب است

دل معشوق و عاشق در بَرِ هم
شده عشقی که وصف آن عجیب است

به یاد آن شبی که چشمک از دور
دلم باچشم هایش چون رقیب است

پرم از خاطرات خوب و شیرین
که عشقت در دلم رنجی نهیب است

ز هر بوسه که‌ چون مرهم به زخمم
مرا در هر کجا چون یک طبیب است
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
چیزی گم است در من ، از آرزو فراتر
مانند جان شیرین ، زان نیز پر بها‌تر

ای عشق در دل من ، از تو اثر نمانده
تنها در این میانه ، جان گشته آشنا‌تر

در تنگنای زندان ، درحسرت نگاهت
بااشک و آه محزون ، غم هست تنگنا‌تر

در زیر آسمانم ، جز سنگ و غم نمانده
جز استخوان ز خارا ، دیگر مرا قضا تر

بی‌دوست‌گر من و تو ، بودیم در زمانه
در لابلای گلشن ، بویی ز بی‌وفا‌تر

تا روز واپسینم ، همچون عطش زباران
وز عشق اولینم ، گشت این دلم بلا‌تر

گر بوده ام به جایت ، در کنج انزوا من
تو با وفا قرینی ، من با جفا رها‌تر

هرچه به من بگویی ، از بخت واژگونم
باور مکن که گویم از تو چنین جدا‌تر
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
دل گم شد از او نشان نمی‌یابم
آن گم شده در جهان نمی‌یابم

بر خاک درش مقیم گشتم من
راهی سوی لا مکان نمی‌یابم

عمری است فقیر درگاهت من
نوری پی روی همرهان نمی‌یابم

چون نیست مرا دمی دیدن دل
یک ساعت از آن زمان نمی‌یابم

گرچه طرب است به یادت بودن
یک همدم و مهربان نمی‌یابم

از دهر و فلک شکایت است باتو
کز تو شکر استخوان نمی‌یابم

تا روی تو دیدم و مسـ*ـت شدم
آن دیده چو دیده بان نمی‌یابم

عمری است، لبان ندبه خوانم
از فصل گُلَش، خزان نمی‌یابم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
(تا زمین یکدست گندم زار گردد ای پری
این گره را باز کن از بندهای روسری)

تا توانی بالبم انگشت خود را بوسه زن
تا شود مژگان تو چون حلقه انگشتری

ای بهار زندگی بعد از تو من غوغاکنم
در گلستانی که شبنم گونه گون گوهری

می‌کند در عهد ما بیداد از این هجروقفا
داد ما را می‌دهند از داد مظلومان قوی

در صبابا چین زلفش می‌شوم پروانه وار
در ترنج دیدگان ، جا کرده‌ام چون دیگری

کی ز جور آسمان این روحمان راحت گرفت
در وفای یار خود هر دم کنم من مهتری
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
چندمین عاشق سرخورده ی دوران بودم؟
منکه تا لحظه مرگم سر پیمان بودم

انتظار از تو ندارم که مرا یاد کنی
منکه در شعر تورا اینه گردان بودم

من فدای فر موهای به هم ریخته ات
مثل موهای تو یک عمر پریشان بودم

حسرتت منزوی ام کرد غزلساز شدم
منکه از حسرت تو سربه گریبان بودم

عقل و دل هیچ که بردی همه ایمانم را
باخبر باش که من قاری قران بودم
 
بالا پایین