Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,532
- 22,013
- مدالها
- 3
بند مقدمه (زمینهسازی)
روزی من و دیگر موشهای آزمایشگاهی از شرایط فعلی آزمایشگاه به ستوه آمده بودیم. غذاهای تکراری و تزریقهای پی در پی، نگهداری در شرایط ایزوله شده و غیره غیره؛ فوق العاده کسالتآور بود. تصمیم گرفتیم تا دست به آشوب زده و محققان را حسابی ادب کنیم. من و دوستان دیگرم به خوبی باز کردن در قفس را بلد بودیم و اگر پیشتر دست به این کار نمیزدیم، از سر بیانگیزگی بود. اما حالا انگیزه آن به وجود آمده و باید یک خرابکاری حسابی در آزمایشگاه انجام میدادیم.
بندهای بدنه (متن نوشته)
پس از این که محققان آزمایشگاه را ترک کردند، دست به کار شدیم. هر یک از ما درب قفس نگهداری خود را که خاطرات تلخ و شیرین در آن داشتیم، باز کرده و بیرون آمدیم. من که از لولههای آزمایش متنفر بودم، به سرعت سراغ آنها رفته و تمامی لولهها را به زمین ریختم. در برخی از لولهها محلولهای رنگی قرار داشت و تمام آنها کف زمین سفید رنگ آزمایشگاه پخش شد. موشهای دیگر به سراغ سایر تجهیزات آزمایشگاهی رفته و آنها را به هم میریختند.
کیتهای آزمایشگاهی را که خیلی سفت بودند جویدیم. دندانهایمان پس از مدتها، یک تمرین حسابی کردند! یکی از موشهای آزمایشگاهی مادهای لیز پیدا کرد و آن را روی میز بلند و طویل آزمایشگاه ریخت. غوغایی به پا شد. تک به تک روی این ماده لیز که هیچ وقت نفهمیدم چه بود، رفتیم و سرسره بازی کردیم. بعضی از موشها لیز میخوردند و پایین میافتادند. برخی دیگر نیز کنترل بیشتری داشتند و به شکلی سورتمه سواری میکردند!
یکی از موشها به سراغ کشوهای آزمایشگاه رفته و هر آن چه در کشوها بود را بیرون ریخت. بقیه هم به کمک او رفتند. یک لحظه به صحنه آزمایشگاه نگاه کردم، از هر جایی موشی آویزان بود و در حال خرابکاری… محشری به پا شده بود و به نظر میرسید که اوضاع از کنترل خارج شده است. من فریاد میزدم و از موشها میخواستم که به خرابکاریهای خود پایان دهند، اما گوش هیچ یک از آنها بدهکار نبود.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
تا صبح اوضاع به همین شکل ادامه یافت. سرانجام هر یک از موشها خسته و بی حال در گوشه ای افتاده و بیرمق به خواب رفت. من نیز مانند بقیه روی یک دستگاه آزمایش خون دراز کشیدم. ساعتی بعد، یکی از مسئولان آزمایشگاه را دیدم که آرام داخل شد و با مشاهده آن همه موش در جای جای آزمایشگاه، جیغی کشید و بیهوش روی زمین افتاد. این آزمایشگاه، دیگر به این راحتی آزمایشگاه نمیشد و همه ما را به عنوان موشهای سرکش، از آن جا اخراج کردند.
روزی من و دیگر موشهای آزمایشگاهی از شرایط فعلی آزمایشگاه به ستوه آمده بودیم. غذاهای تکراری و تزریقهای پی در پی، نگهداری در شرایط ایزوله شده و غیره غیره؛ فوق العاده کسالتآور بود. تصمیم گرفتیم تا دست به آشوب زده و محققان را حسابی ادب کنیم. من و دوستان دیگرم به خوبی باز کردن در قفس را بلد بودیم و اگر پیشتر دست به این کار نمیزدیم، از سر بیانگیزگی بود. اما حالا انگیزه آن به وجود آمده و باید یک خرابکاری حسابی در آزمایشگاه انجام میدادیم.
بندهای بدنه (متن نوشته)
پس از این که محققان آزمایشگاه را ترک کردند، دست به کار شدیم. هر یک از ما درب قفس نگهداری خود را که خاطرات تلخ و شیرین در آن داشتیم، باز کرده و بیرون آمدیم. من که از لولههای آزمایش متنفر بودم، به سرعت سراغ آنها رفته و تمامی لولهها را به زمین ریختم. در برخی از لولهها محلولهای رنگی قرار داشت و تمام آنها کف زمین سفید رنگ آزمایشگاه پخش شد. موشهای دیگر به سراغ سایر تجهیزات آزمایشگاهی رفته و آنها را به هم میریختند.
کیتهای آزمایشگاهی را که خیلی سفت بودند جویدیم. دندانهایمان پس از مدتها، یک تمرین حسابی کردند! یکی از موشهای آزمایشگاهی مادهای لیز پیدا کرد و آن را روی میز بلند و طویل آزمایشگاه ریخت. غوغایی به پا شد. تک به تک روی این ماده لیز که هیچ وقت نفهمیدم چه بود، رفتیم و سرسره بازی کردیم. بعضی از موشها لیز میخوردند و پایین میافتادند. برخی دیگر نیز کنترل بیشتری داشتند و به شکلی سورتمه سواری میکردند!
یکی از موشها به سراغ کشوهای آزمایشگاه رفته و هر آن چه در کشوها بود را بیرون ریخت. بقیه هم به کمک او رفتند. یک لحظه به صحنه آزمایشگاه نگاه کردم، از هر جایی موشی آویزان بود و در حال خرابکاری… محشری به پا شده بود و به نظر میرسید که اوضاع از کنترل خارج شده است. من فریاد میزدم و از موشها میخواستم که به خرابکاریهای خود پایان دهند، اما گوش هیچ یک از آنها بدهکار نبود.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
تا صبح اوضاع به همین شکل ادامه یافت. سرانجام هر یک از موشها خسته و بی حال در گوشه ای افتاده و بیرمق به خواب رفت. من نیز مانند بقیه روی یک دستگاه آزمایش خون دراز کشیدم. ساعتی بعد، یکی از مسئولان آزمایشگاه را دیدم که آرام داخل شد و با مشاهده آن همه موش در جای جای آزمایشگاه، جیغی کشید و بیهوش روی زمین افتاد. این آزمایشگاه، دیگر به این راحتی آزمایشگاه نمیشد و همه ما را به عنوان موشهای سرکش، از آن جا اخراج کردند.