جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء در مورد آن چه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Puyannnn با نام در مورد آن چه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 149 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع در مورد آن چه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,532
22,013
مدال‌ها
3
بند مقدمه (زمینه سازی)
زنگ مدرسه به صدا درآمده و من به همراه سایر همکلاسی‌هایم از هیجان تعطیل شدن، از جای خود جست زدم. کوله پشتی‌ام را نیمه کاره روی دوشم انداختم و تمام مسیر را تا رسیدن به درب مدرسه دویدم. این کار هر روز ما بود و به یاد ندارم که هیچوقت به جای دویدن به سمت درب مدرسه، آهسته آهسته راه رفته باشیم.

بندهای بدنه (متن نوشته)
اما با بیرون آمدن از مدرسه، همه چیز تا حدودی آرام‌تر شد. من کمی آهسته‌تر راه رفته و دیگر آن قدرها مایل به دویدن نبودم. هر چیزی توجه مرا به خودش جلب می‌کرد. گربه‌ای زیر سایه درخت کهنسال کنار مدرسه، در حال شکافتن کیسه زباله‌ای بود که یکی از همسایه‌ها آن جا رها کرده بود. کمی جلوتر چشمم به سطل زباله شهرداری افتاد. آن طرف کوچه پیرزنی دولا دولا پیش می‌رفت. چیزی به من گفت که متوجه آن نشدم. با عبور از او، احساس کردم که شاید از من کمک خواسته است. برگشتم و به پشت سر نگاه کردم، اما پیرزن نبود.

جلوتر رفتم، سر پیچ خیابان گروهی دیگر از دانش آموزان را دیدم که از مدرسه دیگری تعطیل شده بودند. تفاوت روپوش‌های آن‌ها، نشان می‌داد که از مدرسه دیگری هستند. تاکسی‌های زرد رنگ سرویس مدرسه به صف شده بودند و دانش آموزانی که منزل دورتری داشتند، سوار سرویس‌های خود می‌شدند. خانه ما نزدیک بود و من پیاده به خانه بازمی‌گشتم.

کمی جلوتر سبزی فروش محل را دیدم که در حال آب پاشیدن با یک بطری قدیمی و کثیف روی سبزی‌ها بود. بارها از مادرم شنیده بودم که چقدر از این آبیاری سبزی‌های سبزی فروش با آن بطری آلوده، ناراضی بود.

با تکه چوبی در مسیر خود بازی می‌کردم که صدای آمبولانس در خیابان پیچید. سر برگرداندم و آمبولانسی را دیدم که با شتاب طول خیابان را جلو می‌آید. دیگر ماشین از سر راه آمبولانس کنار رفته و اجازه دادند که با سرعت در مسیر خود پیش برود. از خود پرسیدم که این آمبولانس چه کسی را حمل می‌کند و تا چه اندازه‌ای یک زندگی در تهدید قرار گرفته است؟

بند نتیجه (جمع بندی)
به پیچ آخر رسیده و ساختمان خانه‌مان را مقابلم دیدم. احساس می‌کردم که از همین جا بوی خوش غذای مادر پیچیده است. می‌توانستم سفره‌ای را تجسم کنم که به زیبایی هر چه تمام چیده شده. پاهایم رمق بیشتری گرفت و سعی کردم خودم را سریع‌تر به خانه و دستپخت عالی مادر برسانم.
 
بالا پایین