جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب دست از سرم بردارید

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط OVERDOS با نام دست از سرم بردارید ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 230 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع دست از سرم بردارید
نویسنده موضوع OVERDOS
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط OVERDOS
موضوع نویسنده

OVERDOS

سطح
6
 
سرپرست فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
سرپرست فرهنگ و هنر
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,237
مدال‌ها
11
545bad425e924daeab18889fbdaa6bed-288x288.png
تصویرگر: ویرا برازگُل
نویسنده/نویسندگان: ویرا برازگُل
مترجم: آناهیتا حضرتی
سایر مشخصات
موضوع
مادربزرگ
خانواده نیاز
احساسات انعطاف‌پذیری
دسته‌بندی موضوعی
من و دوستانم
ژانر
کتاب تصویریفانتزی
دسته‌بندی کلی
کتاب تصویری
سال انتشار
۱۳۹۶

مادربزرگ پیر قصه‌ی ما با کلی نوه‌ی قد و نیم‌قد و بازیگوش در یک خانه‌ی کوچک زندگی می‌کند. زمستان در راه است و مادربزرگ می‌خواهد یک عالمه ژاکت ببافد. اما نوه‌ها با کامواها بازی می‌کنند و نمی‌گذارند او به کارش برسد. مادربزرگ وسایلش را جمع می‌کند و به جنگل می‌رود، آنجا هم خرس‌ها با کامواها بازی می‌کنند. مادربزرگ بعد به کوه می‌رود، اما بزها کامواهایش را می‌خورند. بعد به ماه می‌رود، ولی آدم فضایی‌ها می‌خواهند با دستگاه‌هایشان شناسایی‌اش کنند. مادربزرگ از این شلوغی‌ها خسته است و می‌گوید: دست از سرم بردارید!
این کتاب، قصه‌ی بامزه‌ی یک مادربزرگ پیر و ظاهراً بی حوصله است که فقط دوست دارد تنها باشد و ژاکت ببافد، اما هر جا که می‌رود دور و برش شلوغ است. او بالاخره یک جای ساکت پیدا می‌کند، ولی وقتی کارش تمام می‌شود خیلی زود احساس تنهایی می‌کند و برمی‌گردد پیش نوه‌هایش. بله، مادربزرگ داستان ما متوجه می‌شود که تنهایی همیشه هم خوب نیست و گاهی بهتر است از حضور خانواده و دوستان دیگرمان لذت ببریم و خوش بگذرانیم.
 
بالا پایین