جهانهای اجتماعی مختلف براساس هویت فرهنگی خود، تعاریف متفاوتی از دانش علمی دارند؛ مثال جهان متجدد، براساس هویت دنیوی خود، فقط علم تجربی را دانش علمی میداند. علوم عقالنی و وحیانی را علم محسوب نمیکند.وقتی چنین رویکردی، به جوامع دیگر که و علوم عقالنی و دانش علمی را به دانش تجربی منحصر و محدود نمیبینند و علاوه بر علم تجربی، علوم عقالنی و وحیانی را معتبر میدانند سرایت میکند، در این جوامع، تعاریف متفاوت و گاه متضادی از علم رواج مییابد و در ذخیره دانشی آنها تعارضهایی پدید میآورد. در چنین شرایطی، ارتباط
دوسویه دانش عمومی و دانش علمی قطع میشود؛ دانش عمومی بهطور همهجانبه از دانش
علمی حمایت نمیکند، دانش علمی از رشد و رونق الزم باز میماند و دغدغه و توان الزم برای
حل مسائل و مشکالت دانش عمومی را از دست میدهد.