دیالوگ نویسی [دلشکسته] اثر «سرین و ملورین کاربر انجمن رمان بوک»

[سرین]

- خسته بود و دلگیر بریده بود از این دنیا...
+ کیو میگی؟
- دلم!
+ دلت؟
- آره دلم. میدونی‌چیه؟
+ چیه؟
- خیلی آزارش دادن خیلی خسته‌اش کردن بیشتراز همه من آزارش دادم!
+ تو؟.. چرا تو مگه چی‌کارش کردی؟
- عاشقش کردم!

 

[سرین]

- ماه و میبینی وسط آسمون؟
+ آره خیلی قشنگه!
- یه روزی به آسمون خیره شده بودم...میدونی چی‌گفت؟
+ چی‌گفت؟
- گفت هیچ وقت ازت دور نمی‌شم گفت وقتی گه دلم برات تنگ میشه به ماه خیره می‌شم...یعنی الان ماهش کیه؟

 

[سرین]

- یادته بریده بودم از این دنیا؟ یادته خیلی خسته بودم؟ یادته از عالم و آدم گله می‌کردم؟
+ آره مگه میشه یادم بره!
- اومد تو زندگیم..اومد تا آرومم کنه...اومد تا امیدوارم کنه..اومد تا که بمونه اومد که دیگه تنها نمونم...چی‌شد که رفت؟ چی‌شد که منو به حال خودم گذاشت؟
+ رفت؟
- آره رفت و پشت سرشم نگاه نکرد!

 

[سرین]

- یاد یه متنی افتادم که می‌گفت:« روزهای سخت هم می‌گذرد » میدونی چی‌شد؟
+ چی شد؟
- خندم گرفت!
+ چرا؟ اینکه حرف خنده داری نبود!
- آره حرف خنده داری نبود اما من خندم گرفت، اگر روزهای سخت می‌گذرد پس چرا یه عمر است که روزهای سخت من نگذشته است!

 

[سرین]

- قلبم درد می‌کنه!
+ چرا؟
- دلم تنگ شده، کاش برگرده به اون روزها...
+ اگر بر گرده چی‌کار می‌خوای کنی؟ اصلا می‌تونی چیزی و عوض کنی؟
- آره اگر برگرده به اون روزها می‌تونم یه چیزهایی رو عوض کنم!
+ چی و می‌خوای عوض کنی؟
- شاید یه کاری می‌کردم که هیچ‌وقت سر راهم قرار نگیره!

 

[سرین]

- صدا رو میشنوی؟
+ صدای چی؟ صدایی نمیاد!
- هیس گوش کن.
+ حالت خوبه؟
- داره میاد، بعداز این همه مدت و چشم انتظاری بالاخره اومد.
+ اینجا که کسی نیست!
- چرا هست، اما تو نمی‌ببینی!
+ خوبی؟
- نه، می‌دونی حال الانم مثل کیه؟
+ مثل کیه؟
- مثل کلاه قرمزی که آخر فیلم کفشاش و درمیاره و می‌گه: خستمم!