بهنام آنکه اگر حکم کند، همه محکومیم!»
نقد ادبی / دلنوشته بغض شب
عنوان:
عنوان شما از دو بخش بغض + شب تشکیل شده بود. تاریکی و سکوت شب، در کنار سنگین و وزین، و حزین بودن بغض، این دو واژه در کنار هم، ترکیبی هوشمندانه و مکمل بودند تا ژانر تراژدی، و مفهوم و معنای کلی دلنوشته که تنهایی بود را برسانند و دربر دارندهی مفهوم کلی اثر بود.
بغض شب، به خوبی مفهوم و معنای تنهایی را القا میکند.
عنوان شما از نظر کشش و جذابیت برای مخاطب، در سطح بالایی قرار داشت؛ و به خوبی میتوانست مخاطب ِ ژانر تراژدی را، به خواندن اثر، جذب کند. از نظر بار ادبی نیز با نوشتهها یکسان و هماهنگ بود.
عنوان کاملاً به دور از کلیشه نبود و کلمات بغض و شب، کلیشه ی زیادی را در خود داشتند، اما دلنویس توانسته بود با ارائهی محتوایی جذاب و زیبا، اثر این کلیشه بودن را خنثی کند و دلنوشتهای جذاب بیافریند.
ژانر:
ژانر اثر، در برگیرندهی محتوا و مفهوم کلی آن بود و مرتبط با اثر انتخاب شده بود.
ژانر دلنوشته «تراژدی» بود که جزء ژانر های اصلی و استاندارد محسوب می شود و به عنوان تنها ژانر دلنوشته، به خوبی میتوانست محتوا و مفهوم کلی اثر را در خود بگنجاند.
خلاصه یا مقدمهی اثر:
خلاصهی انتخابی نه خیلی کوتاه بود و نه خیلی بلند. خلاصه، نوشتهی خود دلنویس بود و جذابیت و کشش کافی را دارا بود.
در مقدمهی اثر، آرایهی تشبیه به کرات مشاهده می شد که این نوع استفادهی چندین بار، نه تنها به اثر آسیبی نمیرساند، بلکه به جذابیت آن، میافزود و آن را دوچندان میکرد. این نشانه ی تبحر نویسنده، در استفاده از آرایه های ادبی بود. این آرایه متناسب و هماهنگ با بار ادبی و سبک نوشتاری کل نوشته بود.
خلاصه، چکیدهای کلی از محتوای اثر بود و و خواننده را از مفهوم و محتوای کلی آن آگاه می کرد.
نکات نگارشی در آن به خوبی رعایت شده بود، و با عنوان، و ژانر دلنوشته مرتبط بود.
انسجام:
انسجام ادبی: انسجام ادبی در تمامی پارتها به خوبی رعایت شده و دیده می شد. نویسنده به خوبی از آرایه ها در جاهای مورد نیاز استفاده کرده بود؛ محتوا چندان هم ثقیل و ادبی نبود، چندان محاوره ای و ساده هم نبود. متوسط و چیزی بین این دو، و این انسجام ادبی در تمامی پارت ها نیز رعایت شده بود.
انسجام نگارشی: انسجام نگارشی در پارتها رعایت شده بود و تعداد خطوط پارتها، نزدیک بهم بود.
انسجام محتوایی: پارتها از لحاظ انسجام محتوایی نیز هماهنگ و هموزن بودند، یعنی پرش موضوعی اتفاق نیفتاده بود و تمامی پارتها، مضمون تنهایی و بغض و درد و غم و بیکسی را، داشتند. موضوع و محتوای تمامی پارتها با یکدیگر مرتبط بود.
هدف یا محتوا:
محتوای دلنوشته برای افرادی که طرافدار ژانر تراژدی هستند، یعنی به عبارتی برای مخاطبان ژانر تراژدی و حزن، خیلی جذاب و آشنا بود. به خوبی می توانست مخاطب را جذب خواندن کند اما کلیشه ی زیادی در آن مشاهده می شد. موضوع تنهایی، موضوعی بسیار کلیشه ای است و این موضوع به خوبی قابل مشاهده است. تمامی محتوای نوشته شده نیز کلیشه و آشنا بود؛ اما موضوع به همینجا ختم نمی شود.
در حقیقت اگر دلنویس بتواند با شیوه ی نگارشی جذاب، و نگاهی نو، از دریچه ای نو، موضوع را نگارش کند، این موضوع نکته ی مثبتی نیز خواهد شد! در این دلنوشته، چیزی که بیش از همه دیده می شد، این بود که دلنویس بهخوبی توانسته بود با شیوه ی نگارشی جذاب و محتوای خوب و زیبا، احساس همدردی را در خواننده ایجاد کند و خواننده احساس کند فردی با او همدردی می کند و این جذابیت بسیار بسیار زیادی به موضوع و محتوا می افزود و قدرت اثر را دو چندان می کرد.
دستور زبان:
اثر با یک لحن ادبی نوشته شده بود و لحن محاوره در هیچ کجای آن دیده نمی شد؛ این موضوع برای اثر، یک نکته ی فوقالعاده مثبت از نظر هماهنگی و مرتبط بودن لحن در تمامی نوشته بود.
اشکالات نگارشی در اثر دیده نمی شد و دلنویس، بهخوبی نکات نگارشی را رعایت کرده بود.
در بحث درستنویسی نیز دلنویس توانسته بود از تمامی افعال و ضمایر و کلمات، به جا و به درستی اضافه کند و هیچ فعل مغایر با زمان، یا ضمیر مغایر با فعل یا کلمه ی مغایر با معنایی در اثر دیده نمی شد.
دستور ادبی:
سبک دلنویس در این نوشته، محاوره و عامیانه نبود و لحن و سبک نوشتهی ادبی در آن مشاهده می شد.
دلنویس از کلمات به اصطلاح قلمبه سلمبه و ثقیل، یا آرایههای ادبیِ متعدد استفاده نکرده بود و هر از چند گاهی یک آرایه ی ادبی در اثر دیده می شد؛ اما به خوبی با ترکیب کلمات و بازی با آنها، جذابیت نوشته را افزوده بود و از آرایه ها بجا و درست استفاده کرده بود.
سخن پایانی منتقد:
یقیناً نقد به معنای کوبیدن نیست، بلکه معنا و مفهوم حقیقی نقد و رسالت اصلی آن، ساختن است... .
ساختن یک اثر، بهتر از آنچه که قبلاً بوده است.